راه مخلص بودن

راه مخلص بودن

 




راه مخلص بودن

 

اخلاص،یعنی خالص کردن و اخلاص در عمل و ایمان یعنی اینکه انگیزه اصلی در انجام کارها، بندگی و رضای ذات حق تعالی باشد، نه رضایت غیر او.از مجموعه آیات و روایات می توان به شیوه هایی برای دسترسی به اخلاص دست یافت ازجمله:

1. تقویت ایمان و افزایش معرفت خداوند:

ایمان به خدا و همه صفات او به ویژه صفاتی که شایستگی و دوستی ستایش و پرستش را مختص ذات حق تعالی می کند جایی برای انگیزه شرک، کفر و نفاق، با همه اقسام آنها باقی نمی گذارد؛ شناخت خدا با همه صفات او موجب ایجاد حالت فروتنی و خشوع و خضوع در آدمی می شود و به حالت خوف و رجاء می رسد که مبادا دچار عذاب دنیوی و اخروی و یا محرومیت از دیدار خدا شود، به همین دلیل هر چه معرفت انسان به خدا بیشتر شود توجهش به دیگران کمتر خواهد شد.

2. تفکر در ارزش اخلاص:

اخلاص، فرمان الاهی به همه دین ها [1]؛ نعمت پنهانی خداوند به بنده محبوب خود[2]؛ باعث دیدار پروردگار [3]؛ مایه رهایی از حساب روز قیامت [4]؛موجب بر خورداری از پاداشهای بی پایان اخروی[5] و باعث عدم تصرف شيطان در آدمی است.[6]

3. فکر کردن درباره ضررهای اخلاص نداشتن:

از مجموع روایات[7] درباره آثار ریا و عدم اخلاص بر می آید که:
ریا و عدم اخلاص نوعی کفر، شرک، نفاق ،نیرنگ به خدا، مایه خشم خداوند و باعث عدم قبولی اعمال، شفاعت و اجابت دعا است.

4. یکسان بودن عبادت های آشکار و پنهان:

به گونه ای که نگاههای دیگران تأثیری در چگونگی انجام تمام عبادت های او از جمله نماز و صدقه و ...او نگذارد.

5.بندگی همه جانبه:

پیروی فرمان ذات حق تعالی در همه واجبات، ترک محرمات، انجام مستحبات، ترک مکروهات و حتی در انجام مباحات، نه اینکه مثلاً نماز بگذارد درعین حال حسادت و غیبت هم داشته باشد و همین طور در سایر موارد اعتقادی و عملی دین .

6.احساس عجز و کوتاهی در بندگی:

انسان باید در عین سعی و تلاش در بجا آوردن حق بندگی و اخلاص، همواره اعمال و عبادات خود را در مقابل دریای بیکران لطف و نعمت های الهی، ناقص و ناچیز بداند خود را عاجز از انجام حق بندگی بداند تا بتواند حق بندگی و اخلاص در بندگی را بجا آورد، لذا انبیاء و اولیاء با این که از بالاترین مراتب اخلاص برخوردار بودند در راز و نیاز، خود را عاجزترین فرد در بندگی شایسته ذات حق تعالی می دانستند، نبی خاتم (ص) همواره می فرمود: بندگی شایسته تو را به جا نیاوردیم.[8]

7.دعا:

دعا وسیله ای است برای حل گره ها و دردهای دنیوی و معنوی. بعضی از نیازهای اساسی و ابدی آدمی، جز از راه بندگی و دعا در کنار آن بدست نمی آیند، و چه نیازی بالاتر از اخلاص در بندگی می باشد، لذا امام سجاد (ع) از خداوند عاجزانه خواستار اخلاص در بندگی می باشند و عرض می کند:"خدایا همه این ها (اعمال ما) را از ریای ریاکنندگان خالص بگردان تا احدی را شریک تو قرار ندهیم و جز تو مرادی برنگزینیم."[9]

موانع اخلاص در بندگی:

ورود و رسیدن به اخلاص و مراتب آن موانعی دارد که باید آنها را بر طرف کرد مهمترین آنها عبارتند از : 1.ریاکاری 2. دلبستگی به دنیا، 3. شیطان.

1.ریاکاری:

بزرگترین و خطرناک ترین مانع بر سر راه اخلاص ، ریاکاری و جلب خوش آیندی دیگران است که به منظور، خود ستایی، شهرت طلبی و ریاست طلبی می باشد.
برای مبارزه با این آفت باید توجه داشت که هیچ کس نمی تواند تمام مردم را از خود راضی نگه دارد، علاوه اگر چنین قصدی داشته باشد باید دائما در نگرانی روحی و اضطراب ذهنی به سر ببرد و همیشه به دنبال راهی بگردد که بتواند دیگران را از خود خشنود سازد. بر فرض دسترسی به رضایت دیگران، خوش آیندی دیگران چه سودی به حال او دارد، نفع و ضرر واقعی دست خداوند متعال است.

2.دلبستگی به دنیا:

دلبستگی به دنیا باعث می شود که همه زندگی آدمی و حتی عبادت های او نیز وسیله ای برای دسترسی و برخورداری بیشتر از دنیا باشد.
رفع این دلبستگی نیازمند این است که انسان دنیا شناسی و انسان شناسی کند، بیشتر بدبختی ها و گرفتاری ها و نا آرامی ها بشر برای دستیابی به دنیای زود گذر بوده است، در حالی که از نیازهای واقعی و ضروری خود غافل است.

3.شیطان:

همواره باید توجه داشت که شیطان دشمن قسم خورده انسان است و از هر راهی سعی می کند تا اورا به انحطاط بکشاند و یکی از کید های او این است که ریا، دنیا و هر امر زشت و بدی را برای آدمی محبوب و زیبا جلوه می دهد.[10]
رهایی از مکر شیطان نیاز به معرفت کافی و ایمان و تلاش و مواظبت و مبارزه دائمی باشیطان و همه عوامل شیطانی دارد.با توجه به این نکات و تلاش بسیار و توفیق الهی در راه کسب اخلاص ،انسان آرام آرام به درجات اخلاص خواهد رسید.
تقریبا در تمام کتب اخلاقی به بحث اخلاص، راههای دستیابی به آن و موانع آن پرداخته شده است. ما برای نمونه به چند مورد اشاره می نماییم: کتاب معراج السعاده، ص 486، کیمیای سعادت ج 2، ص 453، چهل حدیث امام خمینی، ص 238، عروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبایی، ج 1، ص 472 و المیزان مرحوم طباطبایی، ذیل آیات،بقره، 264، نساء، 38 و 142،انفال، 47، و ماعون، 6. 

پی نوشتها :

[1] بینه، 5.
[2] حدیث قدس، معراج السعادة، ص 489.
[3] همان.
[4] صافات، 128.
[5] صافات، 39-40.
[6] حجر، 40
[7] مجموع این روایات در کتب اخلاقی ذکر شده، آمده اند.
[8] ما عبدناک حق عبادتک. بحار الانوار، ج 68، ص 23
[9] خلص ذالک کله من رئاء المرائین و سمعة المسمعین لا نشرک فیه احدا دونک و لا نبغی فیه مرادا سواک، دعای شماره 44، صحیفه سجادیه.
[10]لا زینن لهم فی الارض ... حجزم، 39 و آیات و روایات دیگر مربوط به کارهای شیطان


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : پنج شنبه 30 مرداد 1393
چگونه ثروتمند شويم؟ توصیه هایی از آيت الله بهجت (ره)

چگونه ثروتمند شويم؟ توصیه هایی از آيت الله بهجت (ره)

 چگونه ثروتمند شويم؟

توصيه هاي ثروتمندترين مرد معنوي جهان حضرت آيت الله بهجت (ره)

اهل بيت

به هر اندازه از بيانات اهل بيت دور باشيم از خود ايشان دوريم. 
اهم آداب زيارت اين است که بدانيم بين حيات و ممات معصومين هيچ فرقي وجود ندارد.

امام زمان (عج)

لازم نيست که انسان در پي اين باشد که به خدمت حضرت ولي عصر تشرف حاصل کند بلکه شايد خواندن دو رکعت نماز سپس توسل به ائمه اطهار بهتر از تشرف باشد.
افسوس که همه براي برآورده شدن حاجت شخصي خود به مسجد جمکران مي روند و نمي دانند که خود آن حضرت چه التماس دعايي از آنها دارد که براي تعجيل فرج او دعا کنند.
تا رابطه ما با ولي امر امام زمان (عج) قوي نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوت رابطه ما با ولي امر (عج) هم در اصلاح نفس است.
اگر بفرماييد به آن حضرت دسترسي نداريم، جواب اين است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نيستيد؟ او به همين از ما راضي است.

نماز

اين احساس لذت در نماز يک سري مقدمات خارج از نماز دارد و يک سري مقدمات در خود نماز. آنچه پيش از نماز و در خارج از نماز بايد مورد ملاحظه باشد و عمل شود اين است که انسان گناه نکند و قلب را سياه و دل را تيره نکند. معصيت روح را مکدر مي کند و نورانيت دل را مي برد. و در هنگام نماز نيز انسان بايد زنجير و سيمي دور خود بکشد تا غير خدا داخل نشود يعني فکرش را از غير خدا منصرف کند.
معيار اصلي نماز است. اين نماز بالاترين ذکر است، شيرين ترين ذکر است، برترين چيز است. حالا برخي به دنبال ذکرهاي ويژه اي مي گردند که کسي نشنيده باشد. همه چيز تابع نماز است، بايد سعي کنيم اين نماز را حسابي درستش کنيم. البته نماز سلمان فارسي خواندن حالا حالاها کار دارد و نمي توان به اين زودي نماز با حالي همچون سلمان فارسي خواند. وقتي نماز درست شد و با حال گشت انسان آدم شده است. بالاخره محک نماز است.
اگر کسي مقيد باشد نماز را اول وقت بخواند به جايي که بايد برسد خواهد رسيد.
مرحوم استاد ما ميرزا سيد علي آقاي قاضي مي فرمود: اگر کسي نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد، مرا لعن کند و يا فرمودند: به صورت من تف بيندازد.
کسي که باقي نمازهايش را در اول وقت بخواند خدا او را براي نماز صبح بيدار خواهد کرد.

نماز شب

نماز شب مفتاح توفيقات است.
گوي سبقت را نماز شب خوان ها ربودند مخفيانه!
فضيلت بکاء (گريه) بر سيد الشهداء بالاتر از نماز شب مي باشد.

خودسازي

ائمه فرموده اند: شما خود را اصلاح کنيد ما خودمان به سراغ شما مي آييم.
اگر کسي اهليت داشته باشد يعني طالب معرفت باشد و در طلب، جديت و خلوص داشته باشد، در و ديوار به اذن الله معلمش خواهند بود وگرنه سخن پيغمبر (ص) هم در او اثر نخواهد کرد، چنانکه در ابوجهل اثر نکرد.
هيچ کاري نيست که احتياط در آن پشيماني در پي داشته باشد.
شيطان با شش هزار سال عبادت عاقبتش آن طور شد. آيا ما مي توانيم به خود مغرور شويم؟! به خدا پناه مي بريم!
شکر موجب ازدياد نعمت هاست. و اگر شکر نکرديد خبري از ازدياد نيست. لذا اگر ديديم ازدياد نيست شک نکنيم و بدانيم که شکر نيست.
آنچه مي دانيد عمل کنيد و در آنچه نمي دانيد احتياط کنيد تا روشن شود. و اگر روشن نشد بدانيد که بعض معلومات را زير پا گذارده ايد 
خود را مريض نمي دانيم وگرنه علاج آسان است.
اين مستحبات است که انسان را به جايي مي رساند.
غرض از خلق، عبوديت است وما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. و حقيقت عبوديت ترک معصيت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
روايت دارد که اسم اعظم در سوره فاتحه متفرق مي باشد. اگر کسي فاتحه را به اين نيت بخواند، مثل اين است که اسم اعظم را هم مي داند. کسي که حاجتي داشته باشد و اسم اعظم را قصد بکند، مي تواند همين فاتحه که اين همه آثار را دارد بخواند. اين به خاطر جامعيت آن است که تلخيص تمام قرآن است....اين سبب مي شود از براي اين که مرده را زنده کند.
«ان لربکم في ايام دهرکم نفحات» در روزهاي عمر شما از سوي پروردگارتان نسيم هايي است. بر اساس اين روايت ممکن است شخصي از راه دعا، حال خوش پيدا کند. و ديگري در نماز و يا به واسطه تلاوت قرآن لذت حضور بيابد و... بنابراين به هر عملي که به واسطه آن و از راه آن حال ما مساعدتر است توجه ما به خدا بيشتر است، بايد به همان بيشتر بپردازيم و خود را با آن به ذکر و مراقبه و توجه به حضرت حق مشغول سازيم.
کي بر طبق مسلمات شرع مانند ترک معاصي، اتيان واجبات و نوافل و قرائت قرآن در جاي خلوت با حضور قلب و... عمل کرده اي تا نتايج آنها را بيابي که حال از ما دستورالعمل براي سير الي الله تعالي مي خواهي؟ و گويا منتظري پيري از پشت کوه قاف بيابد و تو را راهنمايي کند! آيا اين همه مسلمات شرع اطهر کافي نيست؟
ما قرآن و عترت همراهمان هست ولي مي گوييم آقا چيزي بگو که حالم خوب بشود. دارم مي ميرم!
نماز استغفار را که دور رکعت است بخوانيد و من هنوز اين نماز را ترک نکرده ام.
گاهي به مطالب و دستورات روشن و آسان شرعي که مي دانيم عمل نمي کنيم و آن گاه نزد اساتيد معروف اخلاق و تربيت مي رويم و تقاضاي ذکري سنگين تر و مطالبي بالاتر از آن چه لازم داريم مي کنيم. در سطح کلاس اول هستيم و تکليف سال هفتم را مي خواهيم. اين علامت آن است که نمي خواهيم از راه صحيح بالا برويم و به کمالات و درجات عالي معنوي برسيم. اي کاش مي دانستيم صلاح دين و دنياي ما در تمسک به انبيا و اوليا و تمسک به قرآن و عترت است.
استاد تو علم توست. به آنچه مي داني عمل کن، آنچه را که نمي داني کفايت مي شوي.
آقاي بهجت در پاسخ به کسي که در خواست برگزاري کلاس درس اخلاق داشت، چنين فرمود: کو عمل کننده !؟ کو عمل کننده آقا؟! يک چيزي به شما بگويم که هر جا برويد اين است و جز اين نيست، برويد گناه نکنيد.
اگر به آنچه مي دانيد عمل کنيد و معلومات را زير پا نگذاريد اين تمام عرفان است.
اگر انسان راستي راستي براي مومنين و مومنات دعا کند و براي خودش دعا نکند، ملک براي او دعا مي کند اگر کسي براي خودش دعا بکند ممکن است به دليل موانع و نبودن شرايط دعا به اجابت نرسد ولي اگر ملک دعا بکند در دعاي او شرايط لحاظ نمي شود و موانع نيست و حتماً به اجابت مي رسد.
آقا در پاسخ به سوالي که چرا در مسير بندگي هميشه در جا مي زنيم، فرمود: براي اين که انسان هميشه استغفار بکند.
بزرگان براي اسلام زحمات بسيار کشيده اند ولي هر کدام از راه خاصي افراد را به سوي خدا مي برند. ولي من هم راهم اين است که دستورالعمل فقط در يک چيز جمع شده. در يک کلمه خيلي کوچک. خيلي کوچک. و آن ترک گناه است. ولي فکر نکن ترک گناه چيز ساده اي است. گاه خيلي مشکل است و تمام دستورات خودشان بعداً مي آيد. ترک گناه مثل چشمه اي است که همه چيز را خود به دنبال دارد. شما گناه را ترک کنيد دستورات بعدي و عبادات ديگر خود به خود به سمت شما مي آيد. خيال مي کنيم خيلي چيزها گناه نيست وحال آن که نگاه تند به مطيع و نگاه محبت آميز به عاصي است که شايد ما گناه نشماريم. تا مي توانيد گناه نکنيد. اگر احياناً گناهي مرتکب شديد، سعي کنيد گناهي که در آن حق الناس است نباشد. اگر گناهي مرتکب شديد که در آن حق الناس است، سعي کنيد در همين دنيا آن را تسويه کنيد.
اگر کسي هدف خلقت انسان را بفهمد بسيار برايش شيرين و آرزومند است که 70 بار زنده شود و دوباره شهيد شود. لذتي دارد.
شخصي که تازه وارد حوزه علميه قم شده بود مي گويد: خدمت آيت الله بهجت رفتم و گفتم: تازه براي تحصيل علوم دين وارد حوزه شده ام چه کار کنم که طلبه موفقي باشم؟ ايشان براي لحظه اي سرش را پايين انداخته تأملي کرده و بعد فرموده بودند: طلبه و غيرطلبه فرقي ندارد. مهم اين است که معصيت نشود.

چون کوي دوست هست

نويسنده: حسن طاهري

سلام عليه يوم يموت

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود

آنچنان مهر توام در دل و جان جاي گرفت 
که اگر سر برود از دل و از جان نرود

سالي نگذشته بود که به اشارت و رهنمود او در طلب علم دين گام نهاده بودم. درست چهار ماه گذشته از بهار 1374 در نخستين روزهاي تيرماه و گرماي سخت عصر جمعه قم، کمتر کسي را در کوچه و خيابان مي يافتي و من که از بحث صمديه، باز مي گشتم، از مدرسه به سمت کوچه ارک راهي بودم. از کوچه ارک که پاي در خيابان ارم گذاشتم، ايشان بود و در کنارشان طلبه اي که مي شناختمش. هر دو وارد کوچه ارک شدند و من نيز به آنان پيوستم. تنهاي تنها و در خلوتي سه نفره. طلبه پرسش هايش را گفت و پاسخي شنفت و رفت. و من ماندم و وجود نوراني مردي که تصور تنها بودن با او را هيچ گاه نداشتم. سرشار بودم از شوق؛ آنچنان که به طرب آمده باشم. گويا سال ها بود که مي شناسدم. همچون پدري مهربان، سرشار از تبسم و مهر و صميميت، عصا به دست، عمامه اي ساده، لباسي تميز و قديمي و شالي بافتني بر کمر بسته، آهسته مي رفت. سخنم را کامل مي شنيد و چون سخن مي گفت به رسم ادب مي ايستاد و پاسخ را مي فرمود.
پرسيدم: « حضرت استاد! کسب علم و معرفت آن چنان هم که مي گويند، آسان و کوتاه نيست. چه بايد کرد؟» تبسم فرمود و گفت: « عزيزم! راه کوتاه و بار را سبک کنيد. سبک بار باشيد، تا آسوده راه رويد. مسافت طولاني است و سخت و دشوار. بار سنگين شما را باز مي دارد از ادامه راه. بارتان را کم کنيد. گناه نکنيد و از معصيت دوري جوييد تا بار سبک شود و مسافت کوتاه. براي کم کردن بار، گناه نکنيد.!»
عصايش را حرکت داد و به راه افتاد و من در پي ايشان باز پرسيدم: « حضرت استاد! چه بسيارند جوانان مشتاقي که به انسان رجوع مي کنند. براي ترويج معنويت و امور ديني و بالا بردن سطح بهره وري و باردهي معنوي به آن ها چه کنيم؟» دوباره ايستادند و بانشاط و صميميتي بيشتر، دستشان را جلو آوردند و فرمودند: « با دست پر جلو رويد. خودتان را که اصلاح کنيد، دستانتان پر خواهد بود .با دست پر حرکت کنيد. مطمئن باشيد، مؤثر خواهيد بود. خودتان را که اصطلاح کنيد، ديگران به شما روي مي آورند و به سمت شما مي آيند. باز هم مي گويم، راه را طولاني نکنيد؛ مسافت را کوتاه و بار را سبک کنيد!»
و اين جملات کوتاه را که مي نگارم، ايشان برايم به تفصيل مي فرمود؛ با شاهد مثال، شعر و حديث و آيه، قصه و حکايت و حادثه. آن چنان که بند بند آن در تمام وجودم حک مي شدند دوباره پرسيدم: « کدام يک از اساتيد اخلاق بهترند؟ و در اين راه چه بايد کرد؟» و دوباره تبسم ايشان بود که شکفت. شايد به ناپختگي و ناداني من که از استاد کامل معرفت و عشق چنين پرسشي مي نمودم. آب در کوزه و من تشنه لبان گرد جهان مي گشتم. سپس با خنده اي پدرانه فرمود: « عزيز! اين ها ملاک نيست. خيلي از افراد به دنبال استاد و معلم اخلاق مي روند. اما به همان چيزي که مي دانند، عمل نمي کنند. در آغاز کار بسياري هستند که تشنه معرفت و اخلاق هستند.
به ظاهر تشنه اند، اما ممکن است همان شيداي تشنه لب، استاد خود را به قتل برساند؛ همچون ابن ملجم که شاگرد اميرالمؤمنين (ع) بود. بايد مجاهده با نفس را کامل کنيد، سپس به اين مرحله برسيد. «لنهدينهم سبلنا» بايد حاصل شود. اگر ديديد هدايت در مسير خدا به دست نيامده بدانيد که مجاهده تان ناقص بوده. مجاهده را کامل کنيد، يقين بدانيد که خداوند همه امور را اصلاح خواهد فرمود. هدايت خداوند در صورتي کامل و تمام مي شود که مجاهده شما کامل باشد.»
ايشان مي گفت و من مي شنفتم؛ جمله نوراني اش را . به منزل ايشان که رسيديم، دستان فرتوتشان را به دو دست گرفتم و لب بر آنان نهادم با تمام وجود. با خويش مي خواندم مصرعي را که بارها از ايشان شنفته بودم: « در خانه اگر کس است، يک حرف بس است» و حال آن که در آن دقايق، حرف ها به من فرمود. از آن عصر به يادماندني، شبي چند نگذشته بود که در بازگشت از نماز عشاء در پي ايشان دوان دوان شدم؛ در عطش نوشيدن جرعه اي ديگر از کلامش. اين بار پرسشي را که در ادامه زيارت آن عصر در ذهنم ايجاد شده بود، بازگفتم: « حضرت استاد! براي کامل کردن مجاهده و کسب توفيق خدمت به اسلام، لذت عبادت و انسان شدن، آسان ترين راه و کليد چيست؟» همچون پيش ايستاد و اين بار با قاطعيت، دقيقاً چنين فرمود: « نماز شب، نماز شب، نماز شب! نماز شب کليد توفقيات روز است.»

گويي از صحبت ما نيک به تنگ آمده بود 
بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت

صبر است مرا چاره هجران صبر! ديگر چه جاي شکايت و اشک و شراره آه؟! با کسي که پاي در عقال عقل، بسته نام و ننگ و فريب است، چه جاي شرح فراق و داغ تو؟! «فراق يار نه آن مي کند که بتوان گفت: با تو لحظه اي از لحظات بودن، آرزوي ديرينه. ساکنان سختي کشيده معرفت است. هر کسي را که راه نيست بر حلقه مستان خراباتي! عاقلان، خرابي خرابات را مي نگرند و شيدايان، آبادي خراب آباد دل. فهم اين جمله که داند

«ساخت ما را هم او که مي پنداشت 
به يکي جرعه اش خراب شديم»

(محمود سنجري)
تنها ماييم که دير رسيده بر قافله معرفت تو، انگشت حسرت به لب، مي خوانيم که «نشان يار سفر کرده از که پرسم باز» دلخوش به آنيم که با قافله مطيعان خدا و رسول و وارثان انبيا و صديقين و شهدا و صالحان، آشناييم و سربلنديم که رفيق و هم نشين آنان، هرچند دورادور و پاي در گل و مانده در دام نام و نان! اگرچه «زبان خامه ندارد، سر بيان فراق»، ليک خرسنديم به دوستي با دوستان بهترين دوستان خدا و پيوستگي با کريمه نور که فرمود: « و من يطع الله و الرسول فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين والشهداء و الصالحين و حسن اولئک رفيقاً» (نساء / 69)
داغ دل ما را چه شفا و مرهمي است، جز به اين اميد که شادان و خرامان به حريم آسمانيان در زمزمه با امام غايب از ديده، چنين پر کشيدي اي آسماني مرد!
کنون که وجود ايشان در جوار رحمت حق آرميده و بانگ الرحيل فرموده شنوايان و بينايان اهل راز، اين خطاب حق را مي شنوند و مي بينند: « و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا» سوره مريم / آيه 15.
منبع: نشريه ديدار آشنا شماره 104

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : چهار شنبه 29 مرداد 1393
داستانهاى زیبایی از بسم الله الرحمن الرحیم

داستانهاى زیبایی از بسم الله الرحمن الرحیم


روى بسته اى بسم الله الرحمن الرحیم نوشته شده بود.
رئیس گروهى از دزدان ، قافله اى را غارت نمود، در میان آنها شخصى بسته اى پارچه داشت که جمله ((بسم الله الرحمن الرحیم )) نوشته و روى آن گذاشته بود ((در بین تجار سابق براى محفوظ ماندن اموالشان از دست راهزنان این عمل مرسوم بود)) فورا به افرادش دستور داد که این اموال را به صاحبانش برگردانید، چونکه ما دزد اموال مردم هستیم نه دزد عقیده آنها، زیرا اگر به آن نوشته ترتیب اثر ندهیم آنها بى اعتقاد خواهند شد.
لازم به تذکر است که یکى از اساتید مى گفت : سر کرده دزدان فوق الذکر ((فضیل عیاض )) بوده است . شاید به خاطر همین عمل بود که خداوند او را هدایت نمود و او توبه کرد و از عارفان گردید.

هر کس که مطیع حق تعالى گردد   با رتبه و با مقام والا گردد
هر کس که مجاهدت کند در ره دوست   پیروز و سرفراز و مصفا گردد
هر کس که کند پیشینه خود ظلم و ستم   سرکوب و ذلیل و خوار و رسوا گردد
کن صبر به مشکلات و غمها امروز   تا مایه دل شادى فردا گردد
در علم و عمل بکوش تا شامل تو   الطاف خداى فرد یکتا گردد

یا رسول الله امت شما شش خصلت دارند
روزى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) از راهى مى گذشت ، شیطان را دید که خیلى ضعیف و لاغر شده ، از او پرسید؛ چرا این قدر ضعیف گشته اى ؟
شیطان گفت : یا رسول الله ؛ از دست امت شما رنج مى برم و در زحمت هستم .
پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم )فرمودند: مگر امت من با تو چه مى کنند که رنج مى برى ؟ شیطان گفت : چون که آنها شش خصلت دارند که من نمى توانم این شش خصلت را در آنها ببینم .
1. هر کجا به هم مى رسند، سلام مى کنند.
2. با هم مصافحه مى کنند.
3. براى هر کارى که مى خواهند انجام دهند در آن انشاء الله مى گویند.
4. استغفار مى کنند و با گفتن این جمله سعى و تلاش مرا باطل مى کنند.
5. هر وقت نام مبارک شما را مى شنوند بر شما صلوات مى فرستند.
6. در ابتداى هر کارى که مى خواهند انجام دهند قبل از شروع به آن کار ((بسم الله الرحمن الرحیم )) مى گویند.

بر طاعت حق قیام مى باید کرد   بر جامعه احترام مى باید کرد
در محفل دوستان چو وارد گردى   اول ز ادب سلام مى باید کرد
پیامبر (ص ) ما گرفت سبقت به سلام   خوش پیروى از امام مى باید کرد
تو منتظر سلام ز چه اى   زائل همه فکر خام مى باید کرد
اینجا سلام فیض و رحمت آرد   تحصیل ز فیض عام مى باید کرد
اینجا سخن از بزرگ و کوچک نبود   صهباى ادب بجام مى باید کرد
هر کس متواضع است محبوب همه است   بر فعل خوش اهتمام مى باید کرد
هر کس متکبر است شیطان صفت است   پرهیز از این مرام مى باید کرد
اخلاق نکو شیوه انسان باشد   بر علم ، عمل مدام مى باید کرد
قارى متواضع است و افتاده چو خاک   پایان دگر این کلام مى باید کرد

به من گفت بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بلند شوى
روزى خانمى مسیحى دختر فلجى را از لبنان به سوریه آورد، زیرا دکترهاى لبنان او را جواب کرده بودند.
زن با دختر مریضش نزدیک حرم با عظمت حضرت رقیه (علیها السلام ) منزل مى گیرد، تا در آنجا براى معالجه فرزندش به دکتر دمشقى مراجعه کند، تا اینکه روز عاشورا فرا مى رسد و او مى بیند مردم دسته دسته به طرف محلى که حرم مطهر حضرت رقیه آنجا است مى روند.
از مردم شام مى پرسد اینجا چه خبر است ؟
مى گویند: اینجا حرم دختر امام حسین (علیه السلام ) است ، او نیز دختر مریضش را در منزل تنها گذاشته درب اتاق را مى بندد و به حرم حضرت مى رود، متوسل به حضرت رقیه (علیها السلام ) مى شود و گریه مى کند، به حدى گریه مى کند که غش مى کند و بى هوش مى افتد، در آن حال کسى به او مى گوید: بلند شو برو منزل ، دخترت تنها است و خداوند او را شفا داده است ، برخاسته و به طرف منزل حرکت مى کند و میرود و درب منزل را مى زند مى بیند دخترش درب را باز مى کند!
وقتى مادر جویاى وضع دخترش مى شود و احوال او را مى پرسد، دختر در جواب مادر مى گوید: وقتى شما رفتید، دخترى به نام رقیه (علیها السلام ) وارد اتاق شده و به من گفت : بلند شو تا با هم بازى کنیم ، آن دختر به من گفت : بگو ((بسم الله الرحمن الرحیم )) تا بلند شوى ، و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم ، دیدم تمام بدنم سالم است ، او داشت با من صحبت مى کرد که شما در زدید.
او به من گفت مادرت آمد، سرانجام مادر مسیحى با دیدن این کرامت از دختر امام حسین (علیه السلام ) مسلمان شد.

در محضرت در این حرم باصفاى دوست   چشم امید خلق به این قبر انور است
عشاق این حرم ، همه دارند آرزو   تا این سعادت بهر کدامین مقدر است
زین درگه هیچ کس نگردید ناامید   زیرا رقیه شافع پر مهر محشر است

على (علیه السلام ) را در خواب دید
علامه حسن زاده آملى فرمودند: عالم جلیل ((سید جلیل فرزند محسن 1176 - 1256 ه - ق از احفاد و نوه هاى امام زین العابدین على بن الحسین (علیه السلام ) که مقبره اش در ((خوى )) مزار عموم است در یکى از شبها جد بزرگوارش حضرت على (علیه السلام ) را در خواب دید و به آن حضرت از کند فهمى خود گلایه نمود.
حضرت به وى فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم ، پس از اینکه بسم الله از مقام ولایت به وى تلقین شد و از خواب برخاست مى دانست آنچه را باید بداند.

اى حیدر شهسوار وقت مددست   اى زبده هشت و چار وقت مددست
من عاجزم از جهان و دشمن بسیار   اى صاحب ذوالفقار وقت مددست

یکى از آثار و برکات ذکر و تلاوت نام خدا
مردم شب و روز، در خلوت و در جلوت ، در کوچه و بازار و خیابان و... به خاطر ایمنى از شر شیطان با نام خدا بسم الله الرحمن الرحیم بر دل سیاه شیطان لعنت فرستاده ، ابلیس لعین را از خود دور مى کنند و این یکى از آثار و برکات ذکر و تلاوت نام خدا و اسامى مقدس و امور با قداست است که موجب ایمنى انسان از پلیدى و گزند اهریمن مى باشد.
نبى اکرم محمد (صلى الله علیه وآله ) مى فرمایند:
بر هر دلى شیطانى نشسته ، وقتى اسم خدا برده میشود شیطان دور مى شود و انسان از گزند او در امان است و هنگامى که ذکر خدا فراموش و ترک شد، شیطان او را در دام خود اسیر کرده و به کارهاى زشت جذب مى نماید.

بنام آنکه خالق بر جهان است   که او عالم به اسرار جهان است
بر اهل یقین باشد هویدا   نمى باشد نهان و او عیان است

هیچ دستورى در قرآن بى بسم الله نیست
یکى از اصحاب راجع به بسم الله الرحمن الرحیم از رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) پرسید. حضرت فرمودند: ((بسم الله )) نامى از نامهاى خداوند و با نام اعظم نزدیک است .
امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: ((بسم الله )) کلید کتاب خدا است مثل کلید درها، همانگونه که هیچ در بى کلید نیست هیچ دستورى در قرآن هم بى بسم الله نیست .
نام خداوند بر صفت کمال است ، و با عزت و جلال ، و با لطف و با جمال و با فضل و با نوال است .
جود و سخاوت خداوند براى دلها، کرامت است .
شهود او جان ها را ولایت نا دریافته در عیان و شیرین در حکایت است .
اگر خداوند یکى را عنایت کند همه را کفایت کند.
سوره توبه سوره کیفر است بدین دلیل بسم الله ندارد.

بنام خدایى که بخشنده اوست   همه فانى و ذات پاینده اوست
عطا کرد آئین و ایمان به ما   گرامى کتابى چو قرآن به ما
کتابى که ما را به حق رهبر است   کتابى که قانون پیغمبر است
رهاننده ما را ز اعمال زشت   کلید در بوستان بهشت
به راه تو این آسمانى کتاب   چراغى است روشن تر از آفتاب
ببخشد به جان و دلت روشنى   بگیرد ز تو خوى اهریمنى
ز قرآن نبى شد تو را راهنماى   چه حکم محمد چه حکم خداى
به قرآن گرا تا شوى رستگار   که قرآن بود وحى پروردگار
اگر رهبر خلق قرآن بدى   سراسر جهان چون گلستان بدى

((عباس شهرى ))
دوازده سفارش پیامبر (ص ) به على (علیه السلام )
رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم )در وصیت هایى که به على (علیه السلام ) نمودند مى فرمایند: اى على : دوازده چیز را سزاوار است بر سر سفره رعایت کنند:
1- شناختن غذا ((حلال یا حرام ))
2- بسم الله گفتن
3- شکر خدا
4- رضایت به تقدیر ((الهى ))
5- بر پاى چپ تکیه کردن
6- با سه انگشت خوردن
7- از دم دست خوردن
8 - لیسیدن انگشت
9- لقمه کوچک برداشتن
10-خوب جویدن
11- به این و آن کم نگاه کردن
12- شستن هر دو دست .

بنام خالق ارض و سماوات   بنام آنکه زو باشد عنایات
خداوندى که رحمن و رحیم است   به بیند هر کس او را ز آیات

آغاز سخن اینان سه نام از نامهاى مقدس خدا بود
دعایى که اولش ((بسم الله الرحمن الرحیم )) باشد رد نمى شود، ((البته در صورت وجود شرائط)) امت من در قیامت وارد شوند و بسم الله بر زبان رانند ((یعنى زبانشان به ذکر شریف خداوند گویا است )) گویند: حسنات امت محمد(صلى الله علیه و آله و سلم )چنین سنگین است ؟ پیغمبران جواب مى دهند: آغاز سخن اینان سه نام از نامهاى مقدس خدا بود ((یعنى : الله ، رحمن و رحیم )) که اگر آنها را در کفه اى بگذارند و گناهان مردم را در کفه دیگر این کفه سنگین تر مى باشد.

اسرار نهان را نتوانم به کسان گفت   و آن راز نباید که به هر پیر و جوان گفت
عالم به همه سر و خفیات تویى تو   جز تو نتوان بر کس دیگر به عیان گفت

پنج دستور العمل از امام حسن عسکرى (علیه السلام )
امام یازدهم امام حسن عسکرى (علیه السلام ) فرمودند: علامات مومن پنج چیز است .
1- پنجاه و یک رکعت نماز بجا آوردن ، که مراد هفده رکعت نمازهاى یومیه در پنج وقت ((صبح و ظهر و عصر مغرب و عشاء)) و سى و چهار رکعت نمازهاى نافله همه اش دو رکعتى است 8 رکعت نافله ظهر قبل از نماز ظهر و 8 رکعت نافله عصر قبل از نماز عصر و 4 رکعت نافله مغرب بعد از نماز مغرب و دو رکعت نماز نشسته بعد از نماز عشاء که دو رکعت نشسته بجاى یک رکعت ایستاده که معروف به نماز و تیره است و یازده رکعت نماز شب که دو رکعت آخر آن نماز شفع و یک رکعت نماز وتر است و دو رکعت نافله صبح قبل از نماز صبح است .
2- زیارت اربعین امام حسین (علیه السلام )
3- انگشتر در دست راست کردن
4- پیشانى را در سجده بر خاک گذاشتن
5 - بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن .

اى خالق ذوالجلال و رحمن و رحیم   دورم بنما ز شر شیطان رجیم
از چشمه فیض خویش سیرابم کن   من عاصیم و تویى خداوند کریم

امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: بسم الله تاج سوره ها است
بسم الله الرحمن الرحیم
بانام و یارى خداى بخشنده و مهربان شروع مى کنیم ؛ خدایى که لطفش به همه است ، مهرش همگانى و همیشگى است .
دیگران یا لطفى ندارند، یا همیشه ندارند، یا به همه ندارند، یا هدفشان مهربانى نیست ، ولى خداوند، حتى آفریدنش بر اساس لطف و مهربانى است : ((الا من رحم ربى و لذلک خلقهم ))
اگر برخى مشمول رحمت پروردگار نمى شوند، بستگى به خودشان دارد. اگر آب دریا، به توپ نفوذ نکرد، دریا تقصیرى ندارد، توپ در بسته است .
اگر نور خورشید، از دیوارى عبور نکرده بخاطر عدم قابلیت دیوار است نه نور.
رحمت الهى گسترده است ، ولى گاهى کسانى با کار و فکر باطل خود، رحمت را به روى خود مى بندند.
بسم الله در اول هر کار، رمز عشق به خدا و توکل بر او و استمداد از او وابستگى به اوست . بسم الله ، چنگ زدن و اعتصام ، به نام الهام بخش ‍ خداوند، و گریز از وسوسه هاى شیطان است .
بسم الله ، در راس تمام کتابهاى آسمانى بوده و پیامبران نیز شروع کارشان به نام الله بوده ، این کار انسان را در پناه و حفاظت خدا مى دهد و آنکه به خدا پناهنده شود، به راه مستقیم رهنمون مى شود.
((و من یعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقیم )) 
بسم الله ، نشان بندگى خدا و وابستگى به اوست ، یعنى اینکه : خدایا، تو را فراموش نکرده ام ، هر کارم را با نام تو آغاز مى کنم و خود را بیمه مى سازم و به کمک تو شیطان را فرارى مى دهم .
امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: بسم الله تاج سوره ها است و نشان امان و رحمت است و در اول سوره برائت که بسم الله نیامد، چون برائت و بیزارى از کفار است و این نباید با رحمت باشد.

الهى رحمتت را شاملم کن   سرا پا عیب و نقصم کاملم کن
منم غافل خدایا آگهم ساز   منم جاهل خدایا عاقلم کن

((مؤ ید))
بسم الله خدایا گمشده ما را برگردان
معلى ابن خنیس گفت شبى بارانى حضرت صادق (علیه السلام ) از منزل به قصد سایه بان بنى ساعده بیرون شد، من نیز از پى ایشان رفتم دیدم چیزى در راه گم کرده مى فرمایند بسم الله خدایا گمشده ما را برگردان . من جلو رفته ، سلام کردم .
حضرت فرمودند: معلى با دستت جستجو کن هر چه پیدا کردى به من بده وقتى دست کشیدم دیدم نان روى زمین افتاده هر چه یافتم به ایشان تقدیم کردم مشاهده نمودم انبانى از نان برداشته ، عرض کردم آقا اجازه بدهید من بردارم .
حضرت فرمودند: نه من باید بردارم ولى بیا با هم برویم .
معلى گفت : آمدیم تا به ظله بنى ساعده رسیدیم ، دیدیم عده اى در خواب هستند، شروع کرد براى هر نفر یک یا دو نان زیر جامه اش پنهان مى کرد تا براى همه گذاشت ، بعد برگشتیم .
عرض کردم آقا فدایت شوم اینها عارف به امام هستند؟
حضرت فرمودند: اگر اینها امام شناس بودند هر چه داشتیم با آنها مى خوردیم حتى نمک را هم با هم تقسیم مى کردیم .

اى صادق خاندان یاسین   اى جان جهان و مفخر دین
اى از تو بلند کاخ عرفان   شاد زنده ز کوشش تو قرآن

اول کتابچه نوشته بود بسم الله الرحمن الرحیم
ابومسیح گفت : مردى نیکوکار در محله ما بود که شعر کمیت را روایت مى کرد همان قصیده هاشمیات ((که معروف است )) را از خود کمیت شنیده بود و وارد به آن شعر بود، مدت چند سال آن شعر را ترک کرد و خواندن و روایت کردن ((اشعار کمیت )) را حلال نمى شمرد.
بعد از این مدت دو مرتبه شروع کرد، بروایت کردن شعر کمیت به او گفتند: چه شد تو که مدتها بود این شعر را روایت نمى کردى ؟
گفت : صحیح است اما خوابى دیدم که مرا وادار بروایت نمودن آن شعر کرد.
پرسیدند چه خواب دیدى .
گفت : در خواب دیدم قیامت برپا شده ، مثل اینکه من در محشر هستم ، یک کتابچه اى به دست من دادند آنرا باز کردم ، در اولش نوشته بود: ((بسم الله الرحمن الرحیم )) نام کسانى که وارد بهشت مى شوند از دوستان على بن ابیطالب (علیه السلام ) در خط اول اسمهایى را دیدم که نمى شناختم ، در خط دوم نیز همینطور، به خط سوم و چهارم نگاه کردم ، ناگاه چشمم بنام کمیت افتاد این جریان باعث شد که شعر او را دو مرتبه روایت کنم .

اى صاحب ایوان طه : ادرکنى   اى ساقى کوثر از وفا ادرکنى
میزان عمل تویى به روز میعاد   اى وارث ختم الانبیاء ادرکنى

((سین )) سنا و والائى اوست
از امیر المؤ منین على (علیه السلام ) روایت شده که فرمودند:
آنچه در همه قرآن هست در سوره فاتحه هست ، و هر آنچه که در سوره فاتحه هست در ((بسم الله الرحمن الرحیم )) هست و آنچه که در بسم الله الرحمن الرحیم هست و در باء بسم الله هست و آنچه که در باء هست در نقطه باء هست و من نقطه زیر باء بسم الله هستم .
و در اخبار آمده است که به ((باء)) وجود هستى ظاهر گشت و به نقطه زیر باء، عابد از معبود تمیز و تشخیص داده شد.
و در خبر دیگر آمده که ((باء)) بهاء و روشنى خداوندى و ((سین )) سناء و والائى او است و ((میم )) مجد و بزرگوارى بارى تعالى است .

یا رب به خدائیت تو سرمستم کن   انگشتر معرفت تو بر دستم کن
دست من افتاده ز احسان برگیر   از جام ولایت على مستم کن

مرا از معناى بسم الله الرحمن الرحیم خبر دهید
مردى خدمت على (علیه السلام ) آمد و گفت : اى امیر المومنین مرا از معناى بسم الله الرحمن الرحیم خبر ده .
امام (علیه السلام ) فرمودند: الله عظیم ترین اسم از اسماء خداوند است ، که غیر او نمیتواند این اسم را بر خود نهد و هیچ مخلوق و آفریده اى را نمى توان بآن نامید.
آن مرد گفت : تفسیر ((الله )) چیست ؟
حضرت فرمودند: الله یعنى آن کسى که در هنگام گرفتاریها و حوائج هر مخلوقى رو سوى او مى کند و آنگاه که امید انسان از همه جا قطع و هرسببى را سواى او بى ثمر مى بیند باو توجه مى کند و دست نیاز بسوى او دراز مى نماید.

یارب گره گشا که شده سخت کارها   بنما عنایتى که فتادست بار ما
ما رو سیاه جرم و گناهیم و معصیت   بنما تو چاره اى که شود بخت یار ما

کلید قفلهاى آسمانها بسم الله است
ابن عباس از عبدالله ابن سلام هزار سوال از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) کرد یکى از هزار سوال این بود.
اخبرنى عن السموات اءلها ابواب ، قال نعم لها ابواب و هى مغلقه و لها مفاتیح و هى مخزونه ، قال صدقت یا محمد(صلى الله علیه و آله و سلم )فاءخبرنى عن ابواب السماء ما هى قال ذهب ، قال فما اقفالها- قال من نور، قال فما مفاتیحها، قال بسم الله العظیم ابن سلام ((یهودى )) حضور رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم )عرضه داشت یا محمد(صلى الله علیه و آله و سلم )مراخبر ده از آسمانها که آیا براى آنها درهائى هست .
حضرت فرمودند: آرى براى آنها درهائى است و آن درها بسته است و براى گشودن آنها کلیدهائى است مخزونه .
ابن سلام گفت : درست گفتى ! یا محمد(صلى الله علیه و آله و سلم )مرا از درهاى آسمان خبر ده که از چیست . حضرت فرمودند: طلااست .
ابن سلام گفت : قفل هاى آنها چیست ؟
حضرت فرمودند: از نور.
ابن سلام گفت کلید آن قفلها چیست ؟
حضرت فرمودند: بسم الله العظیم ، یعنى نام بزرگ خدا.
در داستان قبل على (علیه السلام ) فرمودند الله عظیم ترین اسم از اسماء خداوند است .

توئى توئى خداى من   بسوى تو دعاى من
تو اى من ثناى من   به توست التجاى من

کلمه ((بسم )) اشاره به نبوت و ولایت است
مرحوم شیخ حسن على اصفهانى مى فرماید: اى عزیز بدان که در بسم الله نکاتى است که باید به آن توجه داشت
اول : آنکه مرا از ((ذکر)) در آیه شریفه اذا ذکرت ربک فى القرآن وحده ولوا على ادبار هم نفورا و آنگاه که در این قرآن خدایت رابه یکتائى یاد کنى آنان پشت نموده و از آن بگریزند.
این آیه ((بسم الله )) است زیرا که اسم ((الله )) اسمى است که جامع جمیع صفات کمال است ، و وحدت از آن اوست
دوم : آنکه ((بسم الله )) نوزده حرف است و عدد واحد به حساب جمل نوزده است و معنى واحد همان ((وحده )) است
سوم : آنکه کلمه ((بسم )) مشتمل حرف ((ب )) و ((س )) و ((م )) است عدد حروف ((ب )) و ((م )) 92 است و عدد اسم محمد (صلى الله علیه و آله )نیز 92 مى باشد، زیرا عدد ملفوظى است . ((م )) 90 و ((ب )) 2 است .
عدد ملفوظى ((س )) 120 و عدد اسم على (علیه السلام ) وقتى که با یاء مشدد خوانده شود نیز 120 است و به این ترتیب کلمه ((بسم )) اشاره به مقام ((نبوت )) و ((ولایت )) دارد.

غیر ذات تو مراد دلبر و دلدارى نیست   جز رضاى تو و مخلوق توام کارى نیست
عاقبت کار چو بر دست و ید قدرت تو است   به جز از لطف توام یاور و غمخوارى نیست

خداوند سه اسم را به منظور استعانت در امور به ما عطا فرموده
وقتى مى گوئیم بسم الله الرحمن الرحیم معنایش آنست که به منظور عبادت و بندگى حق ، از اسم او که ((الله )) و ((رحمن )) و ((رحیم )) است ، استعانت مى جوئیم ، در اینکه ((الله )) اسم اعظم خداوند است ، شبهه نیست . حضرت صادق (علیه السلام ) در حدیث خلق السماء مى فرماید: ((فاظهر ثلثه منها لفافه الخلق الیها))
یعنى : چون دید بندگان بدون استعانت از او نمى توانند کارى انجام دهند، سه اسم از اسماء خود را ظاهر ساخت .
حضرت صادق (علیه السلام ) سپس فرمودند: ظاهرترین آن سه اسم ((الله )) بنابراین محقق شد که ((الله )) اسم اعظم است اما اینکه چرا در عبارت ((بسم الله الرحمن الرحیم )) سه اسم از اسماء حق ذکر شده است ، علت آن است که مردم سه قسمند:
دسته اى طالب دنیا و دسته دیگر طالب عقبى و دسته سوم طالب مولا هستند طالب مولا از اسم ((الله )) استعانت جوید، و طالب عقبى از اسم ((رحیم )) که حاکى از رحمت خاصه حق نسبت به مومنین مى باشد، و طالب دنیا از اسم ((رحمن )) که از رحمت عامه خداوند نسبت به جمیع موجودات حکایت مى کند، مدد و یارى مى طلبد، بنابراین خداوند سه اسم را به منظور استعانت جستن در امور به ما عطا فرموده .
و ما باید در تمام امور بوسیله اسمائش از او استعانت بجوئیم .

این همه گفتیم لیک اندر بسیج   بى عنایات خدا هیچم هیچ
بى عنایات حق و خاصان حق   گرملک باشد سیا هستش ‍ ورق

بنده من مرا یاد کرد
روایت شده است که وقتى بنده اى مى گوید ((بسم الله الرحمن الرحیم )) خداوند کریم مى فرماید ((ذکرنى عبدى )) یعنى بنده من مرا یاد کرد
وقتى مى گوید ((الحمدالله رب العالمین )) مى فرماید ((حمدنى عبدى )) یعنى بنده من مرا حمد نمود.
وقتى مى گوید ((الرحمن الرحیم )) مى فرماید: بنده من با صفات جمیله و نیکو مرا یاد کرد و ثنا گفت .
وقتى مى گوید: ((مالک یوم الدین )) مى فرماید: ((مجدنى عبدى )) یعنى بنده من مرا با صفات جلال و بزرگى یاد نمود.
وقتى مى گوید: ((ایاک نعبد و ایاک نستعین )) یعنى تنها تو را عبادت مى کنم و بندگى من اختصاص به تو دارد و فقط از تو کمک مى طلبم ، خداوند مى فرماید: این آیه میان من و بنده ام مشترک است ، او عابد است و من معبود او هر چه بخواهد به او مى دهم .

الهى بر در تو روى سیاهى   نشسته خسته با حال تباهى
بدرگاه تو با این چشم گریان   فکنده سر گداى بى پناهى
ترحم کن بر این محزون نالان   نما از مرحمت بر او نگاهى

نزول اول بسم الله الرحمن الرحیم بر حضرت آدم (علیه السلام ) بود
از امیرالمومنین على (علیه السلام ) روایت شده :
چون بسم الله الرحمن الرحیم نازل شد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم )فرمودند: اولین مرتبه نزول این آیه ((بسم الله )) بر حضرت آدم (علیه السلام ) بود که پس از شنیدن آن گفت : ذریه من ایمن از عذاب هستند مادامى که این آیه را قرائت کنند سپس این آیه بالا برده شد.مرتبه دوم بر حضرت ابراهیم (علیه السلام ) نازل شد و آن حضرت هنگامى که در کفه منجنیق بود که بسمت آتش پرتاب شود این آیه ((بسم الله الرحمن الرحیم )) را تلاوت نمود، خدا آتش را براى آن حضرت سرد و سلامت گردانید باز این آیه بالا برده شد و نازل نشد مگر بر حضرت سلیمان (علیه السلام ) و در این هنگام بود که ملائکه خطاب به حضرت سلیمان گفتند سوگند بخدا که ملک و سلطنت تو از هر جهت تمام و کامل شد، سپس بالا برده شد تا اینکه بر من نازل گشت و روز قیامت که شود امت من مى آیند در حالى که این آیه شریفه را بر زبان دارند. پس چون اعمالشان در میزان نهاده شود کفه اعمال آنها سنگین شود
ممکن است مراد از نازل شدن بسم الله و بالا بردن حقیقت و آثار آن در عالم باشد.

 

شیخ السفراى حق محمد (ص ) باشد   نامش به سما حضرت احمد باشد
استاد جمیع انبیاء حضرت اوست   دستش به جهان همیشه سرمد باشد

 

     
   

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : سه شنبه 28 مرداد 1393
چه كنم كه به نماز اهميت بيشتري بدهم و نمازم قضا نشود

چه كنم كه به نماز اهميت بيشتري بدهم و نمازم قضا نشود

 

 براي اهميت دادن به نماز و سبك نشمردن آن لازم است به جايگاه و اهميت و نقش نماز در زندگي توجه داشته باشيد.(1)


به طور كلي ميزان همّت و پايبندي انسان در هر كاري وابسته به شناختي است كه از اهميت آن كار دارد. مثلا اگر پزشك به شما دارويي بدهد كه روزي پنج مرتبه بايد مصرف كنيد و بدانيد كه اگر آنرا به موقع و مرتب نخوريد، مرگ شمارا تهديد ميكند، در آن صورت شما با مراقبت و دقت تمام دستور را عمل ميكنيد، چون خطر بزرگي شما را تهديد ميكند. در مورد نماز هم ابتدا بايد شناخت پيدا كنيد، ذيلا چند نكته از هزاران نكته در مورد اهميت نماز را براي شما يادآوري ميكنيم:


1. اولين چيزي كه در قيامت، از شما سوال ميكنند نماز است. اگر اهل نماز نباشيد يا نماز را سبك شمرده و به موقع نخوانيد،‌اصلاً به بقية كارهايتان نگاه نميكنند. در روايات متعدد به اين نكته اشاره شده است كه ملاك قبولي اعمال، نماز است.


واقعا فكر كنيد در آن خطر بزرگ و موقعيت سرنوشت ساز كه كوهها طاقت تحمل آنرا ندارند، نامه عمل ما را به طرف ما پرت كنند و بگويند كه چون نماز نميخوانديد يا اهميت چنداني به نماز نميداديد، اصلا نامهتان را نگاه نميكنيم، آنوقت چقدر ما براي سستي در نماز و سبك شمردن آن افسوس خواهيم خورد؟


2. فاصله بين كفر و ايمان نماز است. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرموده است: «بين العبد و بين الكفر ترك الصلاة».(2) مرز ميان اسلام و كفر چيزي بيش از رها كردن نماز نيست.


يعني كسي كه اهل نماز و خضوع و خشوع در برابر خداوند نيست عملاً كافر است و به مهمترين سفارش خداوند بيتوجهي كرده است.


3. اولين جوابي كه بدكاران در مورد علت جهنمي شدنشان ميگويند اين است كه ما اهل نماز نبوديم.


سبك شمردن و ترك آن قطع رابطه كردن با آفريدگار هستي است، و اين در دنيا و آخرت عواقب تلخي دارد. در قيامت اهل بهشت از دوزخيان ميپرسند: چه چيز شما را روانه جهنم كرد؟ يكي از جوابهاي شان اين است كه ما پا يبند به نماز نبوديم لم نك من المصلين(3)


4. خداوند از افرادي كه نسبت به نمازشان سهل انگار و بياعتنا هستند گاهي ميخوانند و گاهي نميخوانند و يا به موقع نميخوانند، متنفر است و ميگويد: واي بر آنان فويل للمصلّين الذين هم عن صلاتِهم ساهون.(4) (واي بر نمازگزاراني كه بر نماز خود سهل انگاري ميكنند).


5. هيچ عملي در نزد خدا بهتر ازنماز اول وقت نيست. امير مومنان علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «ليس عملٌُ احبُّ الي الله من الصلاةِ فلا يشغلنكم عن اوقاتِها شيءٌ من امور الدنيا فانّ الله عزّ وجلّ ذمّ اقواماً فقال الذين هم عن صلاتهم ساهون. يعني انهم غافلون استهانوا باوقاتها»(5) (هيچ عملي در نزد خداوند بهتر از نماز نيست پس بايد هيچ يك از كارهاي دنيا شما را از نماز اول وقت باز ندارد. زيرا خداوند مذمت فرموده كساني را كه نسبت به نمازشان سهل انگارند. بدانيد كه خداوند هيچ عملي را نميپذيرد مگر آن چه را كه خالص انجام پذيرد).


در آيات و روايات ديگر نيز از نماز به عنوان وسيلهاي كه انسان را به خدا نزديك ميكند:(6) عمود دين،(7) وسيله سعادت و خوشبختي انسان و عامل دوري از فحشاء و منكرات(8) ياد شده و تأكيده شده است كه بايد نماز اول وقت را مراعات نموده و هميشه خود را با نماز از تمامي آسيبها و انحرافات اخلاقي دور داشت.(9)


اگر شما با دقت، اين روايات را مطالعه نموده و به اهميت و جايگاه نماز آشنايي بيشتري پيدا كنيد، قطعاً از اين پس بيشتر به آن بها خواهيد داد. پس اولين راهكار براي اينكه بيشتر به نماز اهميت بدهيد و نماز شما قضا نشود اين است كه در مورد اهميت نماز بيشتر مطالعه كنيد،(10) به معاني نماز و جملات و كلمات آن توجه نماييد، اگر به حقيقت و معناي واقعي نماز پي ببريد، انگيزه بيشتري در شما ايجاد ميشود تا با خدا ارتباط برقرار نموده و به راز و نياز بپردازيد، در اين صورت حالتي در شما ايجاد خواهد شد كه لحظهشماري كنيد تا چه زماني موقع نماز ميشود كه بار ديگر با خداوند به راز و نياز بپردازيد.


نكته ديگر اينكه اگر به حقيقت و معناي واقعي نماز پي ببريد، اين زمينه در شما فراهم ميشود كه نماز را با حضور قلب بخوانيد، تا انسان نماز با حال نخواند، نميتواند از نماز لذت ببرد از همين روست كه در روايات به اهميت حضور قلب و توجه به معناي نماز تأكيد شده است.


در پايان اميدوارم با رعايت نكات مطرح شده و نيز كتابهايي كه در پي معرفي ميشود، بتوانيد روحية مذهبي و علاقمندي به نماز را در خويش تقويت كنيد، از ميان همه كتابها تأكيد ميشود كه اين كتاب را حتماً تهيه كنيد چون بسيار مفيد ميباشد.

 

 

 

پی نوشت ها:

1. در اين خصوص مراجعه شود به : جمعي از نويسندگان . نماز و زندگي . ج 1 . ستاد اقامه نماز . چاپ اول . 1377 . و نيز : جوادي آملي . حكمت عبادات . نشر اسراء . چاپ اول . 1378 .
2. نهج الفصاحة . جمله 1098 .
3. مدثر:43 .
4. ماعون:4 و 5 .
5. محمدي ري شهري . محمد . ميزان الحكمة . ص 399 .
6. محمدي ري شهري . همان . ص 369 .
7. همان .
8. همان . ص 370 ـ 371 .
9. همان . ص 398 ـ 405 .
10. براي مطالعه بيشتر ر.ك : - امام خميني . آداب نماز . موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) . چاپ سوم . 1372 . - محمدي . عزيز الله . نماز معراج خاكيان . دفتر تبليغات اسلامي قم . چاپ اول . 1377 . - ستاد اقامه نماز . نماز راهي به سوي كاميابي . ستاد اقامه نماز . چاپ اول . 1376 .

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 27 مرداد 1393
دوباره جمعه و،غروب شد نيامدي

دوباره جمعه و،غروب شد نيامدي


مهدي جان

چه جمعه هاكه يك به يك غروب شدنيامدي

                          چه اشكهابه سينه ها رسوب شدنيامدي

به هر غروب جمعه اي دل بقيع غرق غم

                              ببين دوباره جمعه و،غروب شد نيامدي

براي اهل غزه وعراق وسوريه كه نه

                              براي خيل ظالمان چه خوب شدنيامدي

نشسته مار فتنه گر ميان خيل مسلمين

                                   جهان سيه زفتنه يهود شد نيامدي

خراب گشته نخل دين زجور صهيون وسعود

                               غذاي طفل غزه بمب ودود شدنيامدي

تورابجان مادرت،عزيز فاطمه چرا؟

                             جواب ناله هاي ما،سكوت شد!نيامدي؟

 

شعر:محسن حسینی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : شنبه 25 مرداد 1393
چند داستان زیبا وآموزنده

 چند داستان زیبا وآموزنده

دست غيبى ما را نجات داد
كارگرى كه اهالى يكى از روستاهاى قزوين بود به تهران رفته تا با فعاليت و دسترنج خود قوت و پولى تهيه كند و به ده خود برگشته و با زن و بچه خود براى امرار معاش از آن پول استفاده نمايد، پس از كار كردن مدتى، پول خوبى به دستش آمد و عازم ده خود گرديد.
يك مرد تبهكارى از جريان اين كارگر ساده مطلع مى شود و تصميم مى گيرد كه دنبال او رفته و به هر قيمتى كه هست پول او را بدزدد و تصاحب نمايد كارگر سوار اتومبيل شده و با خوشحالى عازم ده شد، غافل از اينكه مردى بد طينت در كمين اوست. بعد از آنكه به ده رسيد و به خانه خود نزد زن و بچه اش رفت ، آن دزد خائن، شبانه به پشت بام مى رود و از سوراخى كه پشت بام گنبدى شكل خانه هاى آن ده معمولا داشته و اطاق آنها نيز داراى چنين سوراخى بود، كاملا متوجه آن كارگر مى شود، در اين ميان مى بيند كه وى پول را زير گليم مى گذارد.
از آنجائى كه شيطان استاد است به پيرو خود ((دزد)) چنين ياد مى دهد، وقتى كه آنها خوابيدند، بچه شيرخوار آنها را به حياط برده و بيدار كن و به گريه اش بينداز از صداى گريه او پدر و مادر بيرون مى آيند، در همان موقع با شتاب خود را به پول برسان و حتما به نتيجه مى رسى.
پدر و مادر مى خوابند، نيمه هاى شب، دزد، آرام آرام وارد اطاق شده بچه شيرخوار را به انتهاى حياطى كه وسيع بود آورده و به گريه مى اندازد و در همانجا بچه را مى گذارد و خودش را پنهان مى نمايد.
از گريه بچه، پدر و مادر بيدار مى شوند و از اين پيشامد عجيب، وحشت زده و ناراحت با شتاب به سوى بچه مى دوند، در همين وقت، دزد خود را سر پول رسانده، همينكه دستش به پول مى رسد، زلزله مهيب سرسام آور به قزوين رسيده، همان اطاق به روى آن خبيث خراب مى شود و او در ميان خروارها خاك و آوار در حالى كه پول را بدست گرفته، به جهنم واصل مى شود.
اهل خانه نجات پيدا مى كنند ولى از اين جريان اطلاع ندارند و گاهى با خود مى گويند: دست غيبى ما را نجات داد.
پس از چند روزى كه خاك ها را به اين طرف و آن طرف ريختند تا اثاثيه خانه و پول معهود را بدست بياورند ناگاه چشمشان به لاشه آن خيانتكار كه پول ها را به دست گرفته مى افتد و از سر مطلب واقف مى گردند.

مرغ در دهان آن مرد آب ريخت
مى نويسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد، مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و آن مرغ بريان كرده كه جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند، يك مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت، سلطان با وزراء و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره مى كند و به دهان آن مرد مى گذارد تا وقتى كه سير شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت.
سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست و پايش را گشودند و از حالت او پرسيدند؟
گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند، اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى آيد، چيزى براى من مى آورد و مرا سير مى كند و مى رود، پادشاه متنبه شد و ترك سلطنت كرد و رفت در گوشه اى مشغول عبادت شد، از دنيا رفت.

هفتاد سال كافر است و ما به او روزى مى دهيم
حضرت ابراهيم (عليه السلام) مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى يك نفر مجوسى در مسير راه خود، به خانه ابراهيم آمد تا مهمان او شود. ابراهيم به او فرمود: اگر تو قبول اسلام كنى ((يعنى دين حنيف مرا بپذيرى)) تو را مى پذيرم وگرنه تو را مهمان نخواهم كرد، مجوسى از آنجا رفت.
خداوند به ابراهيم (عليه السلام) وحى كرد: اى ابراهيم تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نكنى حق ندارى مهمان من شوى، و از غذاى من بخورى، در حالى كه هفتاد سال است او كافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهيم، اگر تو يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟
ابراهيم (عليه السلام) از كرده خود پشيمان شد و به دنبال مجوسى حركت كرد و پس از جستجو، او را يافت و با كمال احترام او را مهمان خود نمود.
مجوسى راز جريان را از ابراهيم پرسيد، ابراهيم (عليه السلام) موضوع وحى خدا را براى او بازگو كرد.
مجوسى گفت: آيا براستى خداوند به من اين گونه لطف مى نمايد؟ حال كه چنين است اسلام را به من عرضه كن تا آن را بپذيرم، او به اين ترتيب قبول اسلام كرد.

نمى دانم مورد قبول خدا هست يا نه
امام على (عليه السلام) بسيار صدقه مى داد و به مستمندان كمك مالى مى كرد.
شخصى به آن حضرت عرض كرد: كم تصدق الا تمسك! چقدر زياد صدقه مى دهى، آيا چيزى براى خود نگه نمى دارى؟
امام على (عليه السلام) در پاسخ فرمود: آرى به خدا سوگند، اگر بدانم كه خداوند انجام يك واجب - و انجام يك وظيفه - را قبول مى كند، از زياده روى در انفاق خوددارى مى كردم، ولى نمى دانم كه آيا اين كارهاى من مورد قبول خداوند هست يا نه؟ چون نمى دانم، آنقدر مى دهم تا بلكه يكى از آنها قبول گردد.
به اين ترتيب امام على (عليه السلام) با كمال تواضع، به قبولى اعمال توجه داشت، يعنى كيفيت را مورد توجه قرار مى داد نه زيادى و كميت را، و از اين رهگذر مى آموزيم كه بايد كارهايمان را با اخلاص و شرائط قبولى انجام دهيم تا در پيشگاه خدا قبول گردد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393
نسخه اي براي درمان درد دنيا دوستي

نسخه اي براي درمان درد دنيا دوستي

«... سيدي اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبي وَاجْمَعْ بَيني وَبَينَ الْمُصْطَفي وَآلِهِ خِيرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَخاتَمِ النَّبِيينَ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَانْقُلْني اِلي دَرَجَةِ الَّتوْبَةِ اِلَيکَ وَاَعِنّي بِالْبُکآءِ عَلي نَفْسي فَقَدْ اَفْنَيتُ بِالتَّسْويفِ وَالاْمالِ عُمْري وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الاْيسينَ مِنْ خَيري فَمَنْ يکوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّي اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلي مِثْلِ حالي اِلي قَبْري لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتي وَلَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتي وَمالي لا اَبْکي وَلا اَدْري اِلي ما يکوُنُ مَصيري وَاَري نَفْسي تُخادِعُني وَاَيامي تُخاتِلُني وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَاْسي اَجْنِحَه الْمَوْتِ فَمالي لا اَبْکي ...»

« ... مولاي من، دنيادوستي را از قلبم بيرون کن و مرا با خاتم پيامبران و رسول برگزيده ات، محمد مصطفي(ص) و خاندان پاکش، که آن ها را از ميان آفريدگانت برگزيده اي، همراه فرما. مرا به مقام توبه و بازگشت به درگاه پرمهرت برسان. ياري ام کن تا بر حال زار خويش بگريم؛ چراکه عمر خود را با امروز و فردا کردن ها و آرزوهاي بي انتها، بر باد داده ام و به جايگاه نااُميداني رسيده ام که به خيرشان اميدي نيست. کيست بدحال تر ازمن! در حالي به مدفن خويش وارد مي شوم که آن را براي خوابيدنم مهيا نکرده  و با عمل صالح مفروش نکرده ام. چرا از ديده سرشک محنت نفشانم در حالي که از سرنوشت خويش بي خبرم و مي بينم نفسم چگونه بر من نيرنگ زد و روزگار چگونه فريبم داد و اين در حالي بود که مرگ بال هاي خود را بر سرم گسترانده بود، پس چرا گريه نکنم ...»

«اَلا حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لاَِهْلِها؟ اِنَّهُ لَيْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلاتَبيعُوها اِلاّ بِها؛ آياآزاد مردى نيست که اين نيم خورده دنيا را به اهل دنيا واگذارد؟! براى وجود شما قيمتى جز بهشت نيست، آن را جز به بهشت نفروشيد.»

امام علي(ع)- نهج البلاغه- کلمات قصار(456)

سـرايِ خـانه گيتـي که خانه دو در است در او اساس اقامت مَنِه که رهگذر است

تو کدخدايي اين خانه مي کني، غلطي تو را مقــام اقامــت به خـانه دگـر اســــت

براي ماندن به اين دنيا نيامده ايم. اين را همه مي دانيم، اما اگر دنياي پر فريب بگذارد! جلوه هاي فريبنده اين دنياي فاني، رهزن سرمايه عمر آفريدگاني است که وجودشان تنها براي بهشت آفريده شده است. انسان با بهترين ترکيب آفريده شد تا در بندگي خداوند، فخري باشد براي تمام کائنات و الگويي باشد براي هر موجودي که طالب بندگي خداست، که غايت آفرينش او چيزي جز عبادت حق تعالي نبوده و نيست؛ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون»(ذاريات-56). با اين حال دلبستگي به دنيا و زخارف و ظواهر آن، بيراهه اي است که انسان را به هزار توي غفلت مي کشاند و او را از حقيقت وجودي خويش غافل مي کند. به راستي، چگونه مي توان از دام فريبنده دنيا و دلبستگي به آن رهايي يافت و به منزلگاهي پرامن و آسايش پاي گذاشت؟ دعاي ابوحمزه ثمالي، نيايشي که زمزمه سحرهاي ماه رمضان حضرت سيدالساجدين(ع) بوده ، گنجينه اي از معارف الهي است که مي تواند در اين شب هاي سراسر نور و رحمت، دل هاي بيمار را درمان کند و روح هاي خسته را التيام بخشد. چه بهتر که نسخه اي از فرازهاي اين دعاي مبارک را براي درمان درد دنيادوستي مورد استفاده قرار دهيم و در ميان هزاران بيراهه موجود در اين دنياي دلفريب، راهي بيابيم به سوي قرب الهي و جلب رضايت خداوند بخشنده و مهربان.


يکي از مباحث مهمي که در عرصه تربيت اسلامي براي رستگاري مؤمنان مورد توجه قرار گرفته، دلبستگي نداشتن به دنيا و زخارف آن است. اين موضوع چگونه در دعاي ابوحمزه ثمالي مورد توجه قرار گرفته و براي رسيدن به آن چه راهکاري ارائه شده است؟

دلبستگي به دنيا، اساسي ترين گرفتاري بشر است. آموزه هاي ديني ما، ريشه همه گرفتاري هاي بشر را دلبستگي به دنيا معرفي کرده اند. پيامبراکرم(ص) فرموده اند:«رأس کلّ خطيئة حبُّ الدنيا»، اساس و ريشه تمام گرفتاري ها و گناهان انسان و همچنين سبب تمامي انحرافات و لغزش هاي نوعِ بشر، تعلق خاطر به دنيا و زخارف و مظاهر آن است. وجود مقدس سيدالساجدين(ع) در فرازي از دعاي روح بخش ابوحمزه ثمالي، درخواستشان از پروردگار متعال اين است که :«سَيّدي، اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبي» آقاي من، مولاي من، دلبستگي به دنيا و وابستگي به مظاهر فريبنده و فاني آن را از دلم بيرون کن. اگر به ريشه تمام صفات مذموم بنگريم، ردپاي دلبستگي به دنيا را در آن ها مشاهده خواهيم کرد. همه حق کشي ها، تجاوزگري ها، غارتگري ها، حسادت ها و کينه ها، ريشه در وابستگي ما به دنيا و گنج هاي فاني آن دارد. خداوند متعال، در قرآن کريم، به تمام انسان ها هشدار مي دهد که دنيايي که به آن دل مي بنديد، گذرا و فاني است.«وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ کانُوا يَعْلَمُونَ؛ اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست، و زندگى حقيقى همانا [در] سراى آخرت است؛ اى کاش مى دانستند»(عنکبوت-64) دنيا جايگاهي فاني و موقتي است؛ وسيله و مقدمه اي براي رسيدن به آخرت است. خداوند به بندگانش هشدار مي دهد که مبادا وسيله را با مقصد اشتباه بگيرند. دنيا مقصد و غايت نيست؛ تمام ارزش دنيا به اين است که در خدمت آخرت باشد. اگر کسي از اين مسئله مهم غفلت کند، هم از دنيا و هم از آخرت باز خواهد ماند.

 

درمان درد دنيادوستي

اکنون که درد حب دنيا و فرجام آن را شناختيم، بايد در پي درمان اين درد باشيم. نسخه اي که امام زين العابدين(ع) در دعاي شريف ابوحمزه ثمالي، براي دور شدن از حب دنيا ارائه کرده اند، محبت و دوستي خداوند متعال و اولياي اوست. بايد دل را از محبت به خداي مهربان، چنان لبريز کنيم که جايي براي استقرار محبت و علاقه به دنيا وجود نداشته باشد. بايد چنان جانمان را مالامال از محبت و ارادت به پيامبراکرم(ص) و خاندان پاک و مطهرش کنيم که مجالي براي رسوخ محبت دنيا در جانمان به وجود نيايد. محبت به خداوند متعال، رسول گرامي او و خاندان مطهرش، عليهم السلام که برگزيدگان پروردگار عالم هستند، چاره درد مهلک دنيا دوستي است. امام زين العابدين(ع) در فراز ديگري از دعاي ابوحمزه ثمالي مي فرمايند:«اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْئَلُکَ اَنْ تَمْلاََ قَلْبي حُبّاً لَکَ»، خدايا، مهربانا! از تو مي خواهم دلم را مالامال از محبت خودت کني. وجودم را چنان از محبتت لبريز کني که غير تو در آن جايي نداشته باشد. در سراي دل، جز يک معشوق، که آن هم ذات مقدس توست، ساکن نشود و ميل و رغبت دروني ام جز در پي وصال تو و سيراب شدن از درياي رحمت و مهرباني تو نباشد. مي خواهم دلم در هواي تو بتپد، اشتياق دست يافتن به رضايت تو بي تابم کند. اين نسخه مؤثر يکي از بزرگ ترين و عالي ترين درس هاي تربيتي و اخلاقي براي نوعِ بشر است که وجود مقدس امام  سجاد(ع) آن را در دعاي ابوحمزه ثمالي ارائه کرده اند. استفاده از اين نسخه الهي و معرفتي مي تواند کارساز و چاره ساز بسياري از مشکلات و مسائل فردي و اجتماعي ما باشد. راه واقعي رسيدن به امنيت، آسايش، آرامش و حيات طيبه، چيزي جز ريشه کن کردن دنيادوستي در دل و جايگزين کردن آن با محبت خداوند و اولياي او نيست. ماه رمضان بهترين و ناب ترين فرصت براي استفاده از چنين نسخه اي است. قرائت دعاي ابوحمزه ثمالي در سحرهاي ماه مبارک رمضان و تدّبر و تفکّر در معاني بلند آن، مي تواند راهي نوراني فراروي جويندگان محبت خداوند بگشايد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : سه شنبه 21 مرداد 1393
گزارشی از زیباترین شهر دنیا

گزارشی از زیباترین شهر دنیا

 

توکل

 

 

ویزای این شهر چیزی نیست مگر امیدواری آن هم نه هر امیدواری، بلکه فقط امیدواری به خداوند متعال. فقط افرادی که در شهر و زادگاه خود همه امیدشان به خداوند متعال باشد مجاز به دریافت ویزای ورود به این شهر هستند و می‌توانند برای هر چند روزی که دلشان بخواهد به این شهر زیبا سفر کنند و از زیبایی‌های آن لذت ببرند.

 

 


 

 

 

شاید شهر به این زیبایی تا به حال حتی به ذهن شما هم خطور نکرده باشد، شهری سراسر زیبایی که هر کسی از دیدن زیبایی‌ها و لطافت‌های آن مات و مبهوت می‌شود، هرچه زیبایی‌ها و مناظر دیدنی این شهر را توصیف کنیم باز نمی‌توانیم تمام زیبایی‌های آن را بیان کنیم.

ورود به این شهر شرائط خاص خودش را دارد و به هر کسی اجازه ورود به این شهر را نمی‌دهند، ویزای این شهر تنها در اختیار عده خاصی قرار می‌گیرد.

ویزای این شهر چیزی نیست مگر امیدواری آن هم نه هر امیدواری، بلکه فقط امیدواری به خداوند متعال. فقط افرادی که در شهر و زادگاه خود همه امیدشان به خداوند متعال باشد مجاز به دریافت ویزای ورود به این شهر هستند و می‌توانند برای هر چند روزی که دلشان بخواهد به این شهر زیبا سفر کنند و از زیبایی‌های آن لذت ببرند.

گروهی برای خوش آمد گویی شما به این شهر زیبا 24 ساعته آماده باش هستند و برای کسانی که وارد این شهر شوند هدایای ارزشمندی را در نظر گرفته‌اند.

یکی از بهترین هدیه‌هایی که در لحظه ورود به این شهر به شما داده می‌شود بی نیازی و ثروت است، به محض ورود به شهر و با دریافت این جایزه بزرگ بی نیازی به مخلوقات تمام زندگی و وجود شما را فرا می‌گیرد و با تمام وجود این حقیقت را درک می‌کنید که خداوند فرمود:

(یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ: ای مردم، شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی‌نیازِ ستوده است)(فاطر : 15)

برای اقامت در این شهر هیچ گونه محدودیت وجود ندارد و برای اینکه رضایت‌مندی شما ارزیابی شود فرم‌های نظر سنجی آماده شده است اما یقیناً کسی را نمی‌توان یافت که از اقامت در این شهر ناراضی و ناخشنود باشد چنانچه امام کاظم علیه السلام می‌فرماید: از آن جمله این که بر خداوند در تمام کارهایت توکل کنی. پس آنچه که با تو کرد، از آن راضی باشی و بدانی که تو را از نیکویی و فضل منع نکند

 

 

بعد از دریافت این جایزه بزرگ جایزه دیگری نیز در انتظار شماست، جایزه ویژه دیگری به نام عزت و چه هدیه ای با ارزش‌تر از عزت و سربلندی و این در حالی است که بقیه مردم عزت را از وابستگی به بعضی از افراد و یا اشیاء می‌دانند و خداوند متعال نیز با در جواب این گونه افراد می‌فرماید:

 

(... أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً : همانان که غیر از مۆمنان، کافران را دوستان [خود] می‌گیرند. آیا سربلندی را نزد آنان می‌جویند؟ [این خیالی خام است]، چرا که عزّت، همه از آنِ خداست) (النساء : 139)

امام صادق علیه‌السلام در ارتباط با هدایایی که به محض ورود به این شهر زیبا به شما داده می‌شود می‌فرماید: إنَّ الغِنَی وَ العِزَّ یَجُولانِ فإذا ظَفَرا بمَوضِع التَّوَکّل أوطَنَا: ثروتمندی و عزت سیر و گردش می‌کنند پس هر گاه به موضع توکل دست یافتند در همان جا اقامت می‌گزینند.(جهاد با نفس، ح 99)

برخلاف شهر های توریستی و زیبای دیگر که با اجرای جشنواره های فصلی هدایایی را به قید قرعه در اختیار فقط تعداد محدودی از شرکت کنندگان قرار می‌دهند، در این شهر برای همه بازدیدکنندگان و مسافران جوایز ثروت و عزت فراهم شده است.

خدا

 

وارد شهر که می‌شوی سراسر شهر را تابلوهای بزرگ پر کرده است که دیدن آن‌ها نیز خالی از لطف نخواهد بود و برای اینکه گزارش مان از این شهر کامل‌تر شود بعضی از نوشته های طلایی بر روی تابلوهای این شهر را بیان می‌کنیم:

(هل رایت احدا دعا الله فلم یجبه؟ : آیا کسی را دیده ای که خدای را بخواند و خدا او را اجابت نکند؟)

(فهل رایت احدا توکل علی الله فلم یکفه؟ آیا کسی را دیده ای که بر خدا توکل کند و خدا او را کفایت نکند؟)

(فهل رایت احدا سال الله قلم یعطه؟ یا کسی را دیده ای که از خدا درخواست کند و خداوند به او عطا نکند!؟)(جهاد با نفس، ح 101)

یکی دیگر از ویژگی‌های این شهر این است که امن‌ترین شهری است که در دنیا وجود دارد وارد شهر که می‌شوی امنیت و آرامش سراسر وجود شما را فرا می‌گیرد و اگر تمام شهرهای دنیا ویران و نابود شود ممکن نیست که آسیبی به شما وارد شود و خطری شما را تهدید کند چرا که امام صادق علیه‌السلام در توصیف این شهر زیبا فرمودند:

یکی از بهترین هدیه‌هایی که در لحظه ورود به این شهر به شما داده می‌شود بی نیازی و ثروت است، به محض ورود به شهر و با دریافت این جایزه بزرگ بی نیازی به مخلوقات تمام زندگی و وجود شما را فرا می‌گیرد و با تمام وجود این حقیقت را درک می‌کنید که خداوند فرمود: یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ : ای مردم، شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی‌نیازِ ستوده است

 

 

أیّما عبد أقبل قبل ما یحبّ الله عزّ وجلّ أقبل الله قبل ما یحبّ ومن اعتصم بالله عصمه الله ومن أقبل الله قبله وعصمه لم یبال لو سقطت السماء علی الأرض أو کانت نازلة نزلت علی أهل الأرض فشملتهم بلیّة کان فی حزب الله بالتقوی من کلّ بلیّة ألیس الله عزّ وجلّ یقول: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أمِینٍ ؛ هر بنده‌ای به سوی آنچه خداوند بلندمرتبه و بزرگ دوست دارد، برود، خدا نیز به سوی آنچه او دوست دارد، رو می‌کند. هر که به خدا پناه آورد، خداوند پناهش دهد و هر که خدا به او رو کند و او را پناه دهد، باکی ندارد که آسمان بر زمین افتد یا بلایی فرود آید که همه مردم زمین را فرا گیرد. او به وسیله تقوا در حزب خدا از هر بلایی مصون است. آیا نیست که خداوند بلندمرتبه و بزرگ می‌فرماید: «به راستی پرهیزگاران در مقام امنی هستند.»(الکافی، ج 2، ص 53)

 

همان طور که اشاره شد برای اقامت در این شهر هیچ گونه محدودیت وجود ندارد و برای اینکه رضایت‌مندی شما ارزیابی شود فرم‌های نظر سنجی آماده شده است اما یقیناً کسی را نمی‌توان یافت که از اقامت در این شهر ناراضی و نا خشنود باشد چنانچه امام کاظم می‌فرماید:

(منها أن تتوکّل علی الله فی اُمورک کل‌ها، فما فعل بک کنت عنه راضیاً تعلم أنّه لا یألوک خیراً وفضلاً: از آن جمله این که بر خداوند در تمام کارهایت توکل کنی. پس آنچه که با تو کرد، از آن راضی باشی و بدانی که تو را از نیکویی و فضل منع نکند )(شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 221)

این مقاله گزارشی است از یکی از شهر های دنیا که شهر توکل نام دارد و می‌توان از آن زیباترین شهر دنیا نام برد شهری که همه انسان‌ها آرزو دارند که برای مدت کوتاهی هم شده در آن زندگی کنند و از خوبی‌ها و ویژگی‌های منحصر به فرد این شهر لذت ببرند. 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 20 مرداد 1393
یاران امام زمان چند نفرند

 

یاران امام زمان چند نفرند

 

یاران امام زمان چند نفرند

در روایات مختلفی یاران امام زمان علیه السلام 313 تن معرفی شده است حتی در برخی به نام آنها نیز اشاره شده است اما در این میان باید توجه داشت یـاران امـام زمـان (علیه السلام) چـنـد دسـته اند.

دسته ای از آنان، یاران خاص و ستاد فرماندهی آن حـضـرت هستند که تعدادشان 313 نفر است و همان ها هستند که قرآن کریم در آیه 8 سوره هود از آنان به عنوان «امت معدوده» یاد می کند. هـرگاه زمان ظهور برسد، خداوند این افراد را در اندک زمانی در مکّه ظاهر می کند و بدون حضور اینان قیام مهدی (علیه السلام) شروع نمی شود.

براساس روایات، عدد اصحاب ویژه امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف به تعداد لشكر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و سلّم در غزوه بدر (”313” نفر) خواهد بود.

قندوزى در تفسیر آیه وَ لَئِنْ أَخَّرْنٰا عَنْهُمُ اَلْعَذٰابَ إِلىٰ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ، ”(1)” از امام باقر علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام نقل نموده كه فرمودند: «همانا امت معدوده ”313” نفر از اصحاب مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف در آخرالزمان است كه همانند عده اهل بدر، در یك ساعت اجتماع مى‌كنند...» (2)

محمد بن مسلم از امام باقر علیه السّلام روایت كرده كه فرمود: «اول كسى كه از طرف خدا با او بیعت مى‌كند، جبرئیل است و نیز از مردم ”313” نفر با او بیعت خواهند كرد...» و نیز از امام باقر علیه السّلام روایت شده كه فرمود: «قائم عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف از ما با ترس یارى شده و با نصرت تأیید خواهد شد... پس هنگامى كه خروج مى‌كند، بر كعبه تكیه مى‌دهد و ”313” نفر به دور او گرد مى‌آیند...» (3)

دسـتـه دوم از یـاران حـضرت که پس از جمع آمدن پرچمداران و ستاد فرماندهی به یاری ایـشـان مـی آیـنـد طـبـق روایـات 10 یـا 12 هـزار نـفـرنـد. وقـتـی ایـن حـلقـه کامل شد، حرکت و قیام، آغاز می شود.

حلقه سوم از یاران، مومنانی هستند که پس از شروع قیام به آنان می پیوندند و لحظه به لحظه بر تعداد آنان افزوده می شود. در این روند، بسیارى از افراد شایسته به یاران حضرت مى‌پیوندند. البته نمى‌توان یاران حضرت را كه در جنگ با دشمنان و دیگر مسائل با حضرت همكارى مى‌كنند و در راه اهداف حضرت گام برمى‌دارند، به عدد خاصى محدود كرد. بنابراین، چون براى این گروه از یاران حضرت عددى تعیین نشده، افزایش یا كاهش آن هم معنا ندارد.

پیروزی حق بر باطل و ایجاد این همه تحولات بنیادین همه اش با کرامت و معجزه صورت نمی گیرد، بلکه علاوه بر رهبری و مدیریتی معصوم و برنامه ای جامع و جـهـان شـمـول، کـادر اجـرایـی بـسـیار کاردان و لایق و توانمندی لازم است تا بتوان چنین تـحـولی در سـطـح جـهـان ایـجـاد کـرد

تنوع یاران حضرت

به گفته روایات، آنان از تمام سرزمین هاى جهان اسلام و از دورترین كرانه هاى گیتى و از نقاط پراكنده گرد هم مى آیند كه در میان آنان افراد شایسته مصرى و مومنان حقیقى از شام و افراد نیكوكار از عراق و مردان ایثارگرى از طالقان و قم وجود دارند.

ابن عربى در كتاب فتوحات مكیه گفته است:

«آنان (یاران) از عجم هستند و عرب در بین آنها نیست اما جز به زبان عربى سخن نمى گویند» شبیه این روایت در نسخه خطى ابن حماد ص 95 و دیگر منابع هست كه نشان مى دهد شمارى از اعراب در میان یاران آن حضرت وجود دارد، چنان كه حاكى از وجود شمارى غیر عرب (عجم) نیز در میان آنها مى باشد و بخش مهم ارتش مهدى علیه السلام را ایرانیان تشكیل مى دهند.

پاره اى از روایات مى گوید: در میان آنان پنجاه زن وجود دارد، چنان كه در بحار ج 52 ص 223 از امام باقر علیه السلام نقل شده است. و طبق روایتى، زنان 13 نفر هستند كه مجروحان را مداوا مى كنند. برخى از روایات مى گوید: بیشتر یاران آن حضرت را جوانان تشكیل مى دهند بلكه طبق بعضى از آن روایات، میانسالان در بین آنها بسیار اندك هستند، همچون نمك در توشه مسافر، مانند روایتى كه از امیرمومنان علیه السلام وارد شده است كه فرمود:

«یاران مهدى جوان هستند و میان سال در بین آنها نیست مگر همچون سرمه چشم و نمك توشه كه ناچیزترین توشه مسافر، نمك است» امید که خداوند ما را در زمره یاران آن حضرت قرار دهد.

                        شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای                     وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای

               دیری است آسمان مرا شب گرفته است            خورشید من، برای چه تأخیر کرده‌ای؟

 

پی نوشت:

1) سوره هود، آیه 8

2) قندوزى، ینابیع الموده، ص 95

3) موعودشناسى و پاسخ به شبهات، ص 589



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 20 مرداد 1393
ندای ضد فرهنگ در هفته فرهنگی بوشهر

ندای ضد فرهنگ در هفته فرهنگی بوشهر


حال باید پرسید کدام اقدام فرهنگی تر و مفیدتر است، کمک به نماینده فوتبال استان و سفیر ورزش دیرمان یا هزینه کرد جهت رقص و کف و پایکوبی مختلط دختر و پسر و ایجاد زمینه فساد؟ آیا این ندای ضد فرهنگی نیست؟
به گزارش "ناصرون" بی تردید هر سرزمین و دیار دارای تاریخ و قدمتی است و این تاریخ به نوعی شاخص شناسایی آن سرزمین می باشد. یکی از شاخصه های این تاریخ و قدمت به فرهنگ آن سرزمین ارتباط مستقیم دارد که زنده نگه داشتن  آن امری ستودنی و در خور ستایش است. لذا در این راستا باید اقداماتی صورت گیرد که بیانگر زیبایی های فرهنگی آن دیار باشد و همواره سعی کرد که آن را پویا و زنده نگه داشته تا نسل به نسل و سینه به سینه منتقط گردد.
در این گذر بوشهر عزیز روز یا هفته ای را بنام خود اختصاص داده است و چند سالی است که در این روز یا هفته از طرف متولیان مربوطه برگزار می گردد که در این منظر برخی از مراسمات اجرا شده مفید بوده و برخی نه تنها در جهت اعتلای فرهنگی نام بوشهر نبوده است بلکه اقداماتی عبس و ضد فرهنگی محسوب می شوند و هیچ دردی را که درمان نمی کنند بلکه بر آلام دلسوزان و مردم این سرزمین کهن و زرخیز می افزاید.
در هفته ای که گذشت شاهد برگزاری کنسرت های دوره ای بودیم که متولیان آن شورای محترم استانی شهر بوشهر (قسمت فرهنگی) و شهرداری بوشهر بودند. حتی در نگاهی سطحی و گذرا در می یابیم که این مراسم نه تنها اثر مثبت فرهنگی نداشته بلکه ضد فرهنگ نیز از آن به راحتی به گوش می رسد.


نخست باید از متولیان اصلی این مراسم (مدیریت فرهنی شورای شهر) پرسید که این کنسرت که یک هفته بصورت رایگان و برای عموم کشور و نه مردم بوشهر برگزار شد، تأمین هزینه آن چگونه و از چه منبع هایی صورت گرفته است چرا که هیچکدام از خواننده های مدعو و گروه های آنان رایگان اقدام به برگزاری و اجرای این مراسمات نمی نمایند و با یک حساب سرانگشتی و ساده شاهد هزینه شدن چندصد میلیون برای اجرای این مراسم هستیم. بفرمائید هزینه آن از کجا و چگونه تأمین شده است.
این در حالی است که چندی پیش تیم فوتبال ایرانجوان بوشهر که در آستانه رسیدن به لیگ برتر استان است با مشکلات عیده مالی دست و پنجه نرم می کند و حتی جهت تأمین هزینه هتل بازیکنان و کادر فنی خود دچار مشکل است. حتی در پاره ای از پرداخت یکی دو میلیون عاجز است.
حال باید پرسید کدام اقدام فرهنگی تر و مفیدتر است، کمک به نماینده فوتبال استان و سفیر ورزش دیرمان یا هزینه کرد جهت رقص و کف و پایکوبی مختلط دختر و پسر و ایجاد زمینه فساد؟ آیا این ندای ضد فرهنگی نیست؟
به نظر شما با این مبالغ که تأمین آن قطعا از بیت المال بوده است و از جیب این مردم پرداهت شده است، چند ازدواج آسان را می شد برگزار نمود؟ آیا این عمل خدا پسندانه تر بود یا حلوله و رقص و اجرای مراسمات سیاه و ضد فرهنگی؟
آیا نمی شد به جای سوت و کف و رقص به فراخوان مقاله، چاپ کتاب و دعوت از کارشناسان اجتماعی و جامعه شناسان یا روان شناسان مطرح کشور پرداخت و دردی از دردهای این دیار را درمان کرد؟
چقدر کوشیدید تا شهدای بوشهر را در این هفته به ایران و حتی دیگر همشهریان بشناسانید؟
هر ساله در این ایام (نوروز) مهمانان زیادی وارد شهر بوشهر می شوندکه همواره از دیدن وضعیت کوچه ها و خیابان های بوشهر ما را به سخره گرفته و ریش خند می زنند. در این هفته و با این هزینه ها چقدر در این راستا گام برداشته اید؟ آیا این اقدام شما سودی برای بوشهر و بوشهری داشته است؟ اگر داشته است شفاف بفرمائید تا اذهان عمومی روشن گردد. چرا که ضد اخلاقی و فرهنگی بودن این مراسم دل بسیاری از جمله خانواده های معظم شهداء، جانبازان و یا ائمه جمعه و جماعات و جوانان با بصیرت ر به درد آورد.
آیا شرمنده شهدای عزیز نیستید و در مقابل شهیدی چون توسلی که حتی پیکرش پیدا نشد چه پاسخی دارید که با رقص و پایکوبی و کف و هلهله می خواستید از نام بوشهربه نیکی یاد کنید.
در وهله دوم نکته مهم این است که اصولا این قبیل مراسمات که بنام بوشهر صورت می گیرد و هیچ سود و منفعتی برای مردم آن ندارد چگونه و چرا مجوز اجرا می گیرد و صدور مجوز اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان برای این مراسم ضد فرهنگی جای بسی سوال دارد.
در هیچ جای دنیا با رقص و پایکوبی مشکل رفاه اجتماعی و عمومی مردم طی نمی گردد.
در آخر امید دارم متولیان این امر راه به اشتباه رفته را بازگردندو با شناسایی معضلات و مشکلات شهر و دیارمان در رفع آنها بکوشند و هر ساله در این هفته شاهد کاهش مشکلات مردم باشیم.
اندکی گفتم با تو غم دل
ترسیدم که دل آزرده شوی
ورنه سخن بسیار است


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : یک شنبه 19 مرداد 1393
روش رضاخانی برخی مسئولان در حذف چادر به بهانه تقلب در برازجان!

روش رضاخانی برخی مسئولان در حذف چادر به بهانه تقلب در برازجان!

به گزارش "خبرگزاری ناصرون" به نقل از خبرگزاری بسیج؛ صبح دومین روز از برگزاری کنکور سراسری سال ۹۳ که مربوط به گروه علوم تجربی بود در اتفاقی دور از انتظار، در شهر برازجان مرکز شهرستان دشتستان در استان بوشهر مسوولان یکی از حوزه‌های امتحانی خانم‌ها، مانع از نشستن دخترانی با پوشش چادر سر جلسه آزمون شدند.

شخصی به نام "ی.ق" اهل بخش شبانکاره از توابع شهرستان دشتستان استان بوشهر با ناراحتی و عصبانیت به برخی نهادها اعلام کرد که مراقبان کنکور علوم تجربی در شهر برازجان در یکی از حوزه‌های امتحانی، به بهانه شناسایی چهره بانوان داوطلب و جلوگیری از تقلب، مانع از نشستن بانوان چادری سر جلسه آزمون شدند و دختران چادری که دختر وی نیز یکی از آنها بود، مجبور شدند با چشم اشکبار و بغض در گلو بدون پوشش چادر آزمون دهند.

در همین راستا حجت‌الاسلام حَمّادی امام جمعه شبانکاره در خطبه‌های نماز جمعه این هفته با انتقاد شدید از این اتفاق اعلام کرد: زمانی رضاشاه به زور چادر از سر زنان ما می‌کشید و امروز بعد گذشت سال‌ها از پیروزی انقلاب اسلامی در برازجان به بهانه شناسایی از پوشیدن چادر در جلسه کنکور جلوگیری می‌شود.

با اطلاع از این خبر، خبرنگار خبرگزاری بسیج تماسی با امام جمعه شهر شبانکاره برقرار کرد و تا صحت و صقم این قضیه را جویا شود که وی این اظهارات را تأیید کرد و گفت: آقای "ی.ق" که از مربیان پرورشی شهر شبانکاره است با من تماس گرفت و گفت «صبح امروز دختر خود و سه تن از دوستانش را برای حضور بر سر جلسه کنکور به شهر برازجان مرکز شهرستان دشتستان می‌بَرد که مسوولان جلسه مانع از ورود دختران با پوشش چادر شدند و من هر جا تماس گرفتم تا مانع از این قضیه بشوم موفق نشدم و با توجه به نزدیک شدن زمان آغاز کنکور و بسته شدن درهای حوزه امتحانی دخترم به همراه دیگر دوستانش با چشمانی اشک‌آلود و بغض در گلو مجبور شدند بدون چادر سر جلسه حاضر شوند».

امام جمعه شبانکاره ادامه داد: پس از شنیدن این اتفاق از زبان پدر این دختر، بنده با حجت الاسلام مصلح امام جمعه برازجان مرکز شهرستان دشتستان این قضیه را در جریان گذاشتم که وی پس از پرس‌وجو به بنده گفت «تاکنون کسی این قضیه را تأیید نکرده و باید بررسی بیشتری شود».

حمادی در گفتگو با خبرگزاری بسیج افزود: پدر این دختر در شهر شبانکاره حضور دارد و حاضر است در این‌باره شهادت بدهد.

خبرگزاری بسیج امیدوار است این قضیه صحت نداشته باشد اما در صورت درستی، باید تأسف خورد که پس از گذشت سال‌ها از پیروزی انقلاب اسلامی و نثار خون هزاران شهید برای حفظ ارزش‌ها چنین اتفاقی در استان ولایتمدار بوشهر که شهیدان به نامی را تقدیم انقلاب کرده، افتاده و مسوولان این عمل شنیع باید پاسخگو و در صورت لزوم محاکمه شوند.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : یک شنبه 19 مرداد 1393
عزیزان اهل سنت امام زمان شما کیست؟

عزیزان اهل سنت امام زمان شما کیست؟

 

 

 

پيامبر(ص) فرمود :

1-مَنْ مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية .

هر كس بميرد و بيعت امامي را به گردن نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلي است.

صحيح مسلم ، مسلم النيسابوري ، ج3 ، ص1478و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج8 ، ص156 و مجمع الزوائد ، ج5 ،‌ ص218 و مشكاة المصابيح ، ج2 ، ص1088و سلسلةالأحاديث الصحيحة ، ج2 ، ص715 .

2-مَنْ مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.

هر كس بدون امام از دنيا برود، مرگش مرگ جاهلي است.

مسند احمد ، احمد بن حنبل ، ج4 ، ص96 و مجمع الزوائد ،‌ الهيثمي ، ج5 ،‌ ص218 و مسند الطيالسي ، الطيالسي ، ص295 و الإحسان بترتيب صحيح ابن حبان ج7 ، ص49 و حلية الأولياء ، ج 3 ،‌ ص22.

3-مَنْ مات وليستْ عليه طاعة مات ميتة جاهلية

مجمع الزوائد، الهيثمي ، ج5 ، ص224 و كتابالسنة ، ج2 ،‌ ص489 . الباني بعد از نقل حديث مي‌گويد : إسناده حسن، ورجاله ثقات.

4-مَنْ مات وليس عليه إمام جماعة فإن موتته موتة جاهلية .

المستدرك على الصحيحين ، ج1 ، ص150حاكم نيشابوري بعد از نقل حديث مي‌گويد : هذا حديث صحيح على شرط الشيخين. و ذهبي نيز آن را تأييد كرده است ، ج1 ، ص204 .

5-من مات ليس عليه إمام فميتته جاهلية .

المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 10 ،‌ ص298و المعجم الأوسط ،‌ ج2 ، ص317 و ج4 ، ص232 و مسند أبييعلى، ج6 ، ص251 و كتاب السنة ، ابن أبي عاصم ، ج2 ،‌ص489 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج5 ، ص224-225.

جناب الباني كه از او به عنوان بخاري دوران ياد مي‌كنند ، صراحت دارد كه اين روايت صحيح است .

درمنبع شیعه نیز آمده است:

من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية

هر كس بميرد و امام عصرش را نشناسد مرگش مرگ جاهلي است.

جناب تفتازاني - از علماي اهل سنت كه از بنيانگذاران علم كلام است - در شرح مقاصد، اين روايت را به همين شكل از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي کند.

محي الدين و ابو جعفر اسكافي و شيخ علي قاري مي گويند:

اين روايت در صحيح مسلم آمده است.

ولي با كمال تأسف، در صحيح مسلمي كه فعلا در اختيار ماست، از اين روايت خبري نيست. چه كساني و چه دست‌هايي اين روايت را از صحيح مسلم برداشته‌اند، الله اعلم.

آنچه كه در صحيح مسلم وجود دارددر ابتدای بحث آمده است

من مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية.

هر كس بميرد و بيعت امامي را به گردن نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلي است.

چه بسا اين روايت، قوي‌تر از قبلي هم باشد؛ زيرا آن روايت قبلي، فقط «ولم يعرف» دارد و اين روايت «و ليس في عنقه بيعة» دارد. يعني بعد از معرفت، بيعت هم لازم است.

ما از عزيزان اهل سنت سؤال مي‌كنيم:

اين روايت كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود، يعني چه؟

يعني مرگش همانند مرگ كفار، مشركين و بت‌پرستان است؛ نه از اسلام بهره‌اي مي‌برد و نه از قرآن و نه از اعمال و نه از عباداتش. يعني اسلام منهاي امامت، لا اسلام است. اين حديث، مضمون اين آيه است:

يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس إن الله لا يهدي القوم الکافرین مائده/67

مضمون اين آيه است:

اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام (سوره مائده/آيه3)

اينکه خداي عالم مي گويد:

و إن لم تفعل فما بلغت رسالته

اگر حضرت علي (عليه السلام) به عنوان خليفه در غدير مطرح نشود، رسالت حق ناتمام مانده است، معنايش همين است؛ يعني اسلام منهاي حضرت علي (عليه السلام)، لا اسلامِ است. لذا اين روايات، صراحت دارند که اگر كسي بدون امام از دنيا برود، گويا از اسلام و قرآن و اعمالش، هيچ بهره‌اي نبرده است و مرگ او همانند مرگ زمان جاهليت است.

و از طرفی در حدیث ثقلین دیدیم همیشه باید در کنار قرآن (ثقل اکبر) یکی از اهل بیت باشد.

آقايان نگويند كه معتقد هستيم رئيس جمهور هر كشوري، امام زمان و أولي الأمر ماست. چون مثلا امروز بايد بگويند كه صدام أولي الأمر عراق بوده و ملك حسين، امام زمان اردن است و ملك عبد الله، امام زمان سعودي هاست و از آن طرف هم مسلمانان آمريكا بايد بگويند که آقاي اوباما، امام زمان ماست. اگر بنا باشد که رئيس جمهور يا پادشاه هر کشوري، امام زمان آنها باشد و اگر اين را بگوييم، سنگ روي سنگ بند نمي آيد. مضافا بر اينکه

آقايان اهل سنت صراحت دارند که در هر عصري، بايد يك امام باشد و غير از يك امام، احدي حق تصدّي خلافت و امامت و رهبري مسلمين را ندارد. در صحيح مسلم، ج6، ص23 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

اذا بويع لخليفتين، فاقتلوا الآخر منهما.

اگر در يك عصري، با دو امام و خليفه بيعت شود، اوّلي خليفه است و دوّمي مهدور الدم.

بنابراين، آقايان اهل سنت نمي‌توانند بگويند که ما در هر كشوري، رئيس جمهور يا حاكممان را به عنوان امام يا أولي الأمر يا خليفه قبول داريم.

اين قضيه به قدري حساس و ضروري است که وقتي مردم مدينه عليه يزيد شورش كردند، عبد الله بن عمر - كه با حضرت علي (عليه السلام) بيعت نكرد و از كساني بود كه از بيعت حضرت علي (عليه السلام) تخلف كرد و با امام حسن (عليه السلام) با اينکه وصي حضرت علي (عليه السلام) بود، بيعت نكرد و با امام حسين (عليه السلام) هم بيعت نكرد، - آمد از يزيد دفاع كرد و گفت:

مردم! ما با يزيد بيعت كرديم. من از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم که اگر كسي با خليفه‌اي بيعت كند و بيعت بشكند، فرداي قيامت خيانت كار و غادر محشور مي‌شود.

همين آقا در دوران عبدالملك، شبانه آمد درب خانه حجاج بن يوسف ثقفي را زد. حجاج گفت:

عبدالله بن عمر! براي چه آمدي؟ گفت: ديشب به ياد يك روايتي افتادم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «كسي كه بدون امام از دنيا برود، مرگش مرگ جاهلي است» و ترسيدم امشب مرگ من فرا برسد و با عبدالملك به عنوان امام، بيعت نكرده باشم و من به مرگ جاهلي از دنيا بروم. آمدم پيش شما، تا به عنوان نمايندۀ عبدالملك، با شما بيعت كنم.

حجاج هم براي اينكه او را تحقير و ذليل كند، در حال درازكش بود و گفت: فعلا دست من مشغول است و پايش دراز كرد و گفت: فعلا با پاي من بيعت بكن تا ببينيم بعد چه خواهد شد.

شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج13، ص242 - المعيار و الموازنه لإسكافي، ص24

حالاين سؤال بجايي است از عزیزان اهل سنت که :

من هو امام زمانكم ؟

امام زمان شما کیست؟


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : شنبه 18 مرداد 1393
هدايت الهى و ضرورت آن‏

هدايت الهى و ضرورت آن‏

 
گو اين كه انسان از نعمت عقل كه مايه دريافت علوم و دانش ها، و تا حدى سبب تمييز و تشخيص امور است برخوردار ميباشد ولى تجربه تاريخ حيات انسان در پهنه زمين ثابت كرده است كه با اتكاء به عقل تنها كه نورش كاربرد كامل و همه جانبهاى براى زدودن ظلمت ها، و پيشگيرى از فساد، و كنترل انسان ندارد خيمه زندگى همراه با عافيت و سلامت و صلح و صفا برپا نمى شود.

در تكيه بر عقل تنها و بكار گرفتن دانشهائى كه به وسيله او تحصيل ميشود چون آيندهاى به عنوان جهان ديگر، و ظهور حكمت و عدالت براى پاداش خوبان و كيفر بدكاران در كار نيست با علاقه و محبت شديدى كه آدميان به ابزار و عناصر مادى و سفره طبيعت و شهوات و لذتها و خواسته هاى بى محاسبه و آزادى اميال و غرائز دارند راهى براى مقيد كردن آنان براى اين كه به حقوق ديگران تجاوز ننمايند، و دست به فساد و افساد نزنند، و آلودگيها و منكرات و فحشا و زشتيها را گسترش ندهند و نظام حيات را به لجن زار متعفّنى تبديل نكنند، و بى اعتمادى و رسوائى و افتضاح در همه امور را حاكم ننمايند وجود ندارد، از اينجاست كه ضرورت هدايت از حانب خالق هستى و آدم كه به ظاهر و باطن و مصلحت هر چيزى آگاه است حس ميشود، هدايتى كه از بركت آن قلب آراسته به عقايد پاك و درون منور به نور اخلاق نيكو و اعضا و جوارح مزين به اعمال و حركات شايسته ميشود و در فضاى آن هر انسانى از اعماق درون به آخرت و دنياى پاداش و كيفر پاى بند ميگردد، و هر حركت درونى و برونى را كه ميخواهد انجام دهد با توجه به مراقبت خدا كه هدايت از جانب اوست، و با لحاظ كردن قيامت كه هر حركتى گرچه به وزن دانه ارزن باشد محاسبه خواهد شد، اگر نيك است داراى پاداش و ثواب، و اگر زشت است سبب جريمه و عقاب است انجام ميدهد، و با اتصال به اين هدايت هرگز هوس افساد وفاسد، و ورود به زشتى ها، و از دست دادن خوبى ها، و تجاوز به حق ديگران گرچه به اندازه پوست جو در دهان مورچه باشد، و ظلم و ستم به ديگران گرچه هم كيش و هم نوعش نباشد به او دست نمى دهد، يوسف وار هفت سال در كنار زن زيبا چهره نامحرمى بالاجبار قرار ميگيرد ولى حاضر به آلوده كردن دامن آن زن شوهردار نمى شود گرچه از طرف آن زن در خلوت كاخ با همه وجود و با دريائى از عشق و علاقه و عشوه و ناز به عمل نامشروع دعوت شود، و يوسف وار در زندان به صبر و استقامت تن ميدهد تا مصون از فساد بماند. و ديگر زندانيان را در كمال آرامش به حق و حقيقت و دورى از گناه و جتناب از معصيت و پاك شدن از شرك دعوت مينمايد، و يوسف وار بر تخت حكومت و عزيز مصر نسبت به بيت المال و حق مردم كمال امانت و حفظ را نشان ميدهد، و مسند را مبدء گسترش عدالت نسبت به همه مردم مينمايد و به تخت سلطنت آبروى ابدى ميدهد، چرا كه وجودى متصل به هدايت و معتقد به قيامت و اميدوار به پاداش و كرامت، و در ترس از جريمه و كيفر و عذاب هميشگى و شكنجههائى است كه براى بلعيدن مجرمان و بدكاران و مفسدان براى ابد دهانش باز است، و اين كنترل و مقيد كردن و ترمز زدن به هوا و هوسها و غرائز و اميال سركش و شهوات بى درو پيكر و روحيه فسادجوئى و افسادگرى هرگز كار عقل نبوده و نيست و نخواهد بود.

مگر متجاوزان دنيا و ستمگران و ظالمان، و پايمال كنندگان حقوق انسانها كه در هر پست و مقامى بودند و هستند بى عقلها و ديوانه هاى لايق دارالمجانين اند، اكثر آنان به ويژه در روزگار و زمانى كه فعلًا ما زندگى ميكنيم و سال شمسى سال 1385 و قمرى 1427 و ميلادى 2006 است فارغ التحصيلان دانشگاه هاى معتبر شرق و غرب و اهل عقل و خرد هستند، در عين حال از طريق حكومت و دولت هايشان، و از راه ثروت و دلارشان و از طرف دست نشاندگانشان و عوامل مرئى و نامرئى شان، و با كمك رسانه هاى جمعى و سايتها و ماهواره هايشان، و با دست مايه مزدوران قلم بدستشان و روزنامهها و سينماها و مجلاتشان و خلاصه ابزارهاى بسيار قوى و پرقدرت الكتريكى شان كه محصول عقل و علم است خشكى و دريا، دشت و صحرا، بيابان و جنگل، قريه و قصبه، شهر و شهرستان، پايتخت و مركز حكومت ها، ادارات و پارك ها، سالنها و كنفرانس ها، و ابزار وسايل جمعى از قبيل اتومبيلها و قطارها و هواپيماها را به انواع مفاسد و زشتيها و فحشا و منكرات و تجاوزات مالى و بدنى و شهوانى‏ و رشوه و اختلاس و دزدى در روز روشن و غصب و زورگيرى و باج خواهى آلوده كرده اند، و براى پيشگيرى از اين همه مفاسد كه جان بشر را به لب رسانده، و روز روشن او را تيره كرده، و او را از زندگى خسته نموده هيچ كارى از دست عقل تنها و علم بر نمى آيد و هيچ رشته علمى قدرت كنترل كردن اين گونه انسانها را ندارد و در آينده هم نخواهد داشت.

آن حقيقتى كه صددرصد قدرت دارد اين افسار گسيختگان را كه حيات انسانى را تقربياً در سطح كره زمين تغيير به حيات حيوانى و سبعى و شيطانى و بدتر از اينها دادهاند مقيد كند و كنترل نمايد و از آنان انسانى عاقبت نگر، دورانديش، باوقار، با ادب، با تربيت، حكيم، عادل، دلسوز، خيرخواه، مهربان، متخلق به اخلاق، آراسته به عمل صالح، لحاظكننده پاداش و ثواب در آينده در برابر خوبى ها، و كيفر و عقاب در قيامت نسبت به بديها هدايت و ولالتى است كه از جانب خدا به سوى او آمده:

 

فاما يأتينك منى هدى‏

قيد منّى‏ در آيه شريفه كه به معناى هدايت از جانب من است بسيار بسيار قابل توجه است و فرياد ميزند كه هدايت اصلاح گر و كنترلكننده منحصراً بايد از جانب او باشد كه هر هدايتى به هر صورت كه باشد اگر از جانب او طلوع نكند و از افق حكمت و علم و عدل او تجلى ننمايد ضلالت است.

اين هدايت هرگز از وجود فيلسوفان شرق و غرب، و حكيمان تاريخ، و انديشمندان كشورها، و اساتيد دانشگاه، و سقراطها و افلاطونها و دياجانوسها و دكارت ها، و كخها و كارل ها، و افلاطونيان جديد و فلوطن ها، و پاستورها و پاپنها به جانب انسان نيامد زيرا خود آنان هم با همه موقعيت عقلى و علمى شان نيازمند به هدايت از جانب خدا بودند و هستند.

در هر صورت كليد حل مشكلات مادى و معنوى انسان، و مايه پاكسازى حيات او از مفاسد و فحشا و منكرات و ستم گريها و درندگيها و شيطنت ها، و راه علاج بيمارى هاى فكرى و روانى فقط و فقط در گرو هدايتى است كه از جانب جهان آفرين و انسان آفرين آمده و آمدن اين هدايت از جانب او مايه در لطف و رحمت و مهرورزى و عشق او به انسان دارد، و اين انسان است كه بايد قدر اين نعمت بى نظير و كرامت بى بديل و لطف بى نهايت و رحمت ويژه را كه از طرف حق به او داده شده بداند، و بر سر اين سفره عقل و روح و جان و قلب و اعضاء و جوارحش را تغذيه كند و هم چون پيامبران و امامان و اولياى خاص حق به اندازه استعدادش با كمك گرفتن از هدايت الهى زندگى كند و گنج سعادت دنيا و آخرت را نصيب خود نمايد.

بيجا نيست كه بگوئيم همه كشمكشها و اختلافات و نزاعها و كينهها و دشمنيها و بداخلاقيها كه ريشه در حرص و حصد و كبر و غرور و خلأ درون دارد از عوارض زندگى مادى در روى زمين است، و هيچ داروئى جز هدايت الهى درمانكننده اين امور خطرناك و هلاككننده و بر باد دهنده دنيا و آخرت نيست.

انسانى كه براى او ثابت و يقينى است كه به همه مواد مادى و ابزار برپاكننده زندگى نيازمند است، هر لحظه به تنفس هوا و نور خورشيد، و ابر و باران، و گردش وضعى و انتقالى زمين، به حيوانات خشكى و دريا، به پرندگان، به نباتات، به مرغزارها، به زراعت، به محصولات زمينى، باغى، و انواع نباتات محتاج است و همه اين نعمتها كه نقش اساسى در زندگى او دارند آفريده خداست، بايد با تعقل و انديشه و پرسش از بيداران به اين يقين هم برسد كه براى استفاده صحيح از مواهب حق و نعمت هاى الهى، به صورتى كه به حق مسلم خود برسد، و از پايمال كردن حق مسلم ديگران مصون بماند، و بروجودش هزينه كار مثبت از قبيل عبادت رب به عنوان شكر نعمت و ساختن دنيائى پاك و آخرتى آباد و مصرف انجام همه خوبيها و خدمت به خلق شود نياز مبرم و احتياج فوق العاده اى به هدايت خدا دارد، تا در پرتو آن همه لحظات عمرش و همه نعمتها حتى يك دانه گندم و يك دانه برنج و يك پر كاه را درست و صحيح مصرف كند.

علاوه بر همه اينها با بودن دشمن خطرناك و منبعى آلوده، و سركشى متجاوز، و طاغوتى زورگو چون شيطان و حزبش كه سوگند مؤكد ياد كرده در كمين انسان بنشيند و با وسوسه و خناس گرى خود، او را از مقام انسانيت بلغزاند، و از نظر رحمت حق بيندازد، و فضاى زندگى را پر از فتنه و آشوب كند، و هر فساد و منكرى را رواج دهد و تا قيامت هم براى جناياتش مهلت گرفته ضرورت و وجوب هدايت از طرف خدا كه قوى ترين اسلحه براى جنگيدن با اين دشمن و درهم شكستن فرهنگ خائنانه او و دفع و رفع شرش ميباشد احساس ميشود.

 منابع مقاله:

کتاب   : تفسير حكيم جلد دو

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : شنبه 18 مرداد 1393
توصیه های ایت الله قاضی به شاگردانشانش

توصیه های ایت الله قاضی به شاگردانشانش

آیت الله قاضی

 

برخی از سفارشات آیت الله قاضی ره: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان!

 

به نام خدا

مطالب زیر گزیده ای از توصیه ها و وصایای آیت الله سید علی قاضی (ره) استاد اخلاق حضرت علامه طباطبایی و حضرت آیت الله بهجت  است که به شاگردان و اطرافیان خود فرموده اند و ما آن ها را به اختصار ذکر می نماییم.

باشد که کلامش چون صاعقه ای بر قلبمان بدرخشد و راهنمایمان در تاریکی ها باشد.

 

نماز

 

شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [ نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است ].

 

مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند. »

 

مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند.

 مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: « به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند. »بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.

 

اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

 

دعا در قنوت نماز

 

آقای قاضی به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند: « اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی. »

 

قرآن

 

آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: « چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان! »

 

آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله  طباطبایی می فرمودند: « دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً.

 

آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی...»

 

و نیز:« بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد. »

 

نماز شب

 

« اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب. »

علامه طباطبایی می فرمودند: « چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند.

چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان! »

 

حاج سید هاشم حداد می فرمودند: « مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید. »

 

توسل به ائمه أطهار(ع)

 

آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: « .... و تمام طرق .... توسل به ائمه أطهار(ع) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا. »

 

توسل به حضرت سیدالشهدا(ع)

 

محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد. سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.

 

دعا برای فرج امام زمان(ع)

 

از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.

 

دل هیچ کس را نرنجانید!

 

دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچکس را نرنجانید!

 

تا توانی دلی بدست آور                 دل شکستن هنر نمی باشد
 

رفع ناراحتی های روحی

 

آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند: « لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم: هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست.

 

 از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست. »

 

حق الناس

 

آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: « هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی.

 

 خدمت ایشان عرض کردم:مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم.

 اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: « هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.

 

آقای قاضی فرمودند : هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.»

 

رفع گرفتاری

 

علامه لاهیجانی انصاری روزی از ایشان پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و یا در امور اخروی و بن بست کارها به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابد؟

در جواب فرمودند: « پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:

 

« اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء : بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد. »

 

حضور قلب

 

حجت الاسلام آقای دکتر مرتضی تهرانی می فرمایند: « آیت الله قاضی در پاسخ شخصی که از ایشان تقاضای سفارش کرد، فرمودند:

 

قلم و کاغذ از جیبت درآور و بنویس:

 

سررشته دولت ای برادر به کف آر               وین عمر گرانمایه به خسران مسپار

 یعنی همه جا با همه کس در همه جا            می دار نهفته چشم دل جانب یار »

 

برآورده شدن حاجت

 

« مرحوم قاضی قرائت دعای زیر( دعای سریع الاجابه، مفاتیح الجنان ) را به مدت چهل شب، هر شب یک تا صد بار برای برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهی مفید می دانستند:

 

إلهی کیف أدعوک و أنا أنا و کیف أقطع رجایی منک و أنت أنت؟ إلهی أذا لم أسئلک فتعطین فمن ذاالذی أدعوه فیعطینی؟ ألهی إذا لم أدعک فستجیب لی، فمن ذاالذی أدعوه فیستجیب لی؟

 إلهی إذا لم أتضرع إلیک فترحمنی فمن ذا الذی أتضرع إلیه فیرحمنی؟ إلهی فکما فلقت البحر لموسی و نجیته أسئلک أن تصلی علی محمد و آل محمد و إن تنجینی مما أنا فیه و تفرج عنی فرجا عاجلا غیر أجل بفضلک و رحمتک یا أرحم الراحمین. »

 

تقویت حافظه

 

آن مرحوم برای تقویت حافظه، خواندن آیت الکرسی و معوذتین ( دو سوره مبارکه ناس و فلق ) را سفارش می فرمودند.

 

عمل به دانسته ها

 

برو آنچه از نیکی که می دانی درست عمل کن؛ در نهایت دقت و سعی، بدان که تو عارف خواهی بود.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : پنج شنبه 16 مرداد 1393
ذکری برای زنده شدن دل


ذکری برای زنده شدن دل

 ذکر


در متون دینی ما باب وسیعی درباره آثار اعمال گشوده شده که شناخت آن‌ها میزان مناسبی برای سنجش ‏اعمال و انگیزه خوبی برای عمل خواهد بود گاهی برخی افراد مدتی را در سیر عبادت و عمل به احکام شریعت ‏سپری کرده‌اند ولی درون و باطن آن‌ها متأثر از آن اعمال نبوده است؛ حال آن‌که میزان سعادت و شقاوت درون ‏انسان است. به راستی چه کنیم که اعمال ما هر چه اندک باشد؛ بالاترین اثربخشی را داشته باشد؟


تمام برداشت‌ها، توجیه‌ها و تفسیرهایی که الآن در قضایای معنوی هست، نگرش کسی است که از بیرون به قضایا نگاه می‌کند. ‏انسان زمانی به آثار عملی و نتایج دقیق معنوی می‌رسد که بر اثر عمل صالح، حیات نصیبش بشود. بدون حیات طیبه، انسان ‏چیزی درک نمی‌کند. ممکن است صفات خوبی داشته باشد، ولی این صفات خوب گاهی در بین کفّار هم هست.

قرآن می‌فرماید: «من عمل صالحاً من ذکر أو أنثی و هو مۆمن فلنحیینّه حیوه طیبه». بعد از عمل صالح و ‏ایمان و حیات قلب عالم برای ما فرق خواهد کرد.

یک نمونه‌ و مصداق  از مصادیق عمل صالح که حیات‌آور است اقامه نماز می‌باشد. همه ‏ما نماز می‌خوانیم، رسول خدا و اهل‌بیت علیهم السلام و اولیای الهی هم نماز می‌خواندند، ولی نماز آنها چگونه بوده؟ معراج بوده، «قربانُ کلِّ ‏تقی» بوده، «تنهی عن الفحشاء و المنکر» بوده است. نماز روحشان را سبک می‌کرد و پرواز می‌داد.

 عمل صالح، حیات طیبه می‌آورد. همه مشکل ما این است که درصدد تحصیل حیات طیبه نیستیم. به دنبال عمل صالح هستیم و آن را ‏انجام می‌دهیم. اما عمل صالح شرایط دارد که وقتی شرایطش جمع شد، آن وقت حیات طیبه نصیب می‌شود. بعد از حیات طیبه، ‏دیگر نماز فراتر از خواندن می‌شود و می‌توان آن را «اقامه» کرد. همه ارزش معنوی بشری، پس از این حیات طیبه است. اگر ‏عملی مثل نماز بخواهد به برزخ (حقیقت عالم) منتقل بشود، اگر حیات قلب پشتوانه‌اش نباشد، فقط لفظی است که از حنجره ‏بیرون آمده. از طرفی در تجسّم عمل تردید نیست. اگر چشم انسان باز بشود، چه بسا تبدیل شدن هر عملی را بفهمد.

مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به مرحوم آیت الله میرجهانی سفارش کرده بودند که اگر کسی خواست این ذکر را بگوید، آن ‏را 360 بار، با توجه، بین نماز شفع و وتر بگوید که برکات زیادی نصیبش می‌شود و آن ساعت حیات است. این اسم شریف، همان ‏اسمی است که آصف برای جابه‌جا کردن تخت بلقیس از آن استفاده کرد

 

تعبیر من این است ‏که بین ما و عالم غیب کانال هوشمندی قرار دارد که می‌داند چگونه عمل را تبدیل کند. گاهی شخص حمد و سوره‌ای برای ‏اموات می‌خواند، اما میت با میت، خواننده با خواننده، عمل با عمل، فرق دارد. یکی از علما در خواب، مرحوم بیدآبادی را دیده بود ‏که از مقبره‌شان بیرون آمده‌اند و متحیرند. پرسیده بود اینجا چه می‌کنید؟ مرحوم بیدآبادی فرموده بود: که آقا امام زمان علیه السلام آمدند ‏از اینجا رد شوند، حمد و سوره‌ای برای اموات تخت فولاد خواندند، آمده‌ام تا بهره‌ام را بگیرم. یک وقت، حمد و سوره‌ای را آقا امام ‏زمان علیه السلام می‌خوانند و نصیب وافری به آقا محمد بیدآبادی که خودش عارف بزرگی بوده هم می‌رسد چرا که این بستگی به حیات ‏قلب دارد. تا قلب انسان حیات پیدا نکند، چیز ارزشمندی تحویل عالم غیب داده نمی‌شود. البته این سخنان نباید دل‌سردی و زدگی ‏بیاورد، این راهی است که باید رفت و باید روشن شد. ‏

به هر حال، کیفیت عمل، مربوط است به درصد برخورداری مۆمن از حیات طیبه. هر چه بهره انسان از این حیات بیشتر باشد، ‏درصد توجهاتش بیشتر خواهد بود. چیزی که به این تبدیل روح می‌دهد، توجه است. اینکه فرموده است: «الدّعا مخّ العباده»، ‏توجه هم، اصل دعا و عبادت است؛ چون برای تبدیل و انتقال به عالم غیب، مهم توجه است و آن شرایط اولیه‌ای دارد. حیات، توجه ‏می‌آورد. کسی که قلبش حیات پیدا کرده، می‌تواند به گونه‌ای دیگر عبادت کند، ذکر بگوید و عمل بدون آن، چیزی را عاید انسان ‏نمی‌کند.

سیر و سلوک

 

گاهی یک نفر، یک خرما را در راه خدا می‌دهد، در عالم غیب هزاران هزار ‏نخلستان به او می‌دهند. چرا که عالم غیب هم خیلی وسعت دارد و رخ‌دادن این کارها در عالم غیب، خیلی آسان است. در روایتی آمده ‏است که زنی از حضرت صدّیقه طاهره علیها السلام سۆالی پرسید و حضرت جواب دادند. سۆال‌های دیگری پرسید و پاسخ آن را گرفت؛ تا ‏اینکه گفت دیگر خجالت می‌کشم بپرسم. حضرت فرمودند: باز هم بپرس؛ چون برای هر یک سۆالی که جواب می‌گویم، بیشتر از ‏جواهراتی که فاصله میان زمین  و آسمان را پرکنند، به من اجر و پاداش عنایت می‌کنند. چنین جزایی برای پاسخ به یک سۆال ‏نیم دقیقه‌ای، به خاطر اخلاص و پشتوانه عمل است. گاهی صدقه دادن یک دانه خرما تبدیل به یک نخلستان می‌شود چون ‏پشتوانه دارد. و گاهی عبادت فراوان، چون بدون پشتوانه است به اندازه یک خرمای خشک است؛ خلاصه این تبدیل، ‏اخلاص و حیات قلب و شرایط دیگری را می‌طلبد. ‏

اما در این بین، کانال هوشمندی هست که با عامل و عمل ربط دارد. به مجرد صدور عمل، این کانال هوشمند می‌داند که اگر این ‏برای اموات بود، چگونه آن را بر حسب نیاز میت، به برزخ او برساند.‏

‏پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر ذکر لا إله إلّا الله نخلی در بهشت می‌شود. شخصی پرسید: پس ما نخلستان‌ها داریم؟ حضرت ‏فرمودند: اگر آن را آتش نزنید. این نابودی اعمال هم قاعده‌مند است. ممکن است انسان اعمالی را انجام دهد و در بهشت و عالم ‏غیب و در برزخ، چیزهایی را درست کند، ولی انسان مأمون از استدراج نیست و به همین جهت، شاید کارهایش به هم بریزد. مۆمن ‏باید صدق را همراه خودش ببرد و بداند تا دم مرگ از کید نفس ایمن نیست.

رسیدن به حیات، سحرخیزی و توجه ‏می‌خواهد، بیداری و نماز و ذکر می‌خواهد. ‏ممکن است کسی بگوید ذکر یونسیه را شش ماه ‌گفتم، ولی به حیات قلب نرسیدم. اما باید توجه داشت که شروع و ادامه این ‏اذکار، شرایط خاص می‌خواهد تا به نتیجه برسد. و این طور نیست که زود به نتیجه برسد

 

به هر حال، بدون حیات، قلب انسان کور است. اگر می‌بینید که بعد از چهل سال مطالعه و درس خواندن، شخص حتی در اعتقادات ‏خودش تزلزل دارد و در اجتماع هم در اعتقادات مردم مشکلی ایجاد می‌کند، به این علت است که درسش را ‌خوانده و حتی به ‏واجباتش هم چه بسا ملتزم بوده، ولی به حیات و حقیقت نرسیده. روح ایمان لازم است، باید پشتوانه‌ای از حیات داشت. باید انسان ‏به سمت خودشناسی حرکت کند. باید دید که چگونه قلبمان حیات پیدا می‌کند و این حیات ثابت می‌شود و ارتقا می‌یابد. محور ‏همه ارزش‌ها، حیات قلب است. ذکری که با پشتوانه حیات قلب است، مانند غذای جبرائیل است و آن‌گاه هر ذکر، اثر می‌کند.‏

حیات، مراتب دارد و آثارش روی توجهات پیدا می‌شود. یعنی هر چه مرتبه حیات قلب بیشتر باشد توجه انسان در نماز و غیر نماز ‏بیشتر است.

ایمان

 

رسیدن به حیات، سحرخیزی و توجه ‏می‌خواهد، بیداری و نماز و ذکر می‌خواهد. ‏ممکن است کسی بگوید ذکر یونسیه را شش ماه ‌گفتم، ولی به حیات قلب نرسیدم. اما باید توجه داشت که شروع و ادامه این ‏اذکار، شرایط خاص می‌خواهد تا به نتیجه برسد. و این طور نیست که زود به نتیجه برسد.

مرحوم ملا حسینقلی همدانی رحمه الله تازه ‏به نجف رفته بود و خیلی به این معانی علاقه داشت. با اینکه ایشان از شاگردان آسید علی شوشتری بود و سال‌ها در مسیر سلوک ‏قرار داشت، اما هنوز به نتیجه نرسیده بود. یک روز با حال متأثری در صحن آقا امیرالمۆمنین علیه السلام نشسته و در این فکر بود که چرا ‏فتح بابی نمی‌شود؟ خوب است که رها کنم و بروم، یا چه کنم؟ در این حال دید کبوتری آمد و در مقابل ایشان نشست و مشغول ‏نوک زدن به نان خشکی شد. نان نمی‌شکست. رفت، دوباره بازگشت و باز هم نوک زد و دید فایده ندارد. رفت و بار سوم آمد و ‏آن‌قدر نوک زد تا نان را خرد کرد و آن را خورد. ایشان می‌گوید: من این مطلب را پیامی از حضرت امیرعلیه السلام تلقی کردم که ‏می‌خواهد بفرماید سرانجام به نتیجه می‌رسی. انسان نباید با عبادات یک سال و دو سال، منتظر نتایج مهم باشد. ‏

یکی از عنایات و برکات خدا به اهل این مسیر و کسی که حیات طیبه پیدا کرده است شهود این مطلب است که دو رکعت نماز، ‏چه آثاری دارد. این کم رتبه‌ای نیست و قابل دستیابی است. در هر بابی انسان می‌تواند تأثیر عمل خود را بفهمد و شهود کند. بداند ‏که خواندن قرآن برای انسان چه آثاری دارد. اگر استقامت، به عمل صالح ضمیمه شود، حیات را ‏می‌آورد، ولی حیات بالاتری می‌خواهد تا بصیرت نصیب انسان بشود. اگر بصیرت آمد، نوع درک در مورد اهل‌بیت علیهم السلام و ولایت هم ‏فرق خواهد کرد. ‏

‏پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر ذکر لا إله إلّا الله نخلی در بهشت می‌شود. شخصی پرسید: پس ما نخلستان‌ها داریم؟ حضرت ‏فرمودند: اگر آن را آتش نزنید. این نابودی اعمال هم قاعده‌مند است. ممکن است انسان اعمالی را انجام دهد و در بهشت و عالم ‏غیب و در برزخ، چیزهایی را درست کند، ولی انسان مأمون از استدراج نیست و به همین جهت، شاید کارهایش به هم بریزد. مۆمن ‏باید صدق را همراه خودش ببرد و بداند تا دم مرگ از کید نفس ایمن نیست

 

حیات ‏قلب، شب‌زنده‌داری و نماز و ذکر و قرآن می‌خواهد تا حالتی برای انسان ایجاد کند که توجهاتش نافذ شود. آن وقت خواندن یک ‏‏«قل هو الله»، برکات زیادی نصیب او می‌کند.

یکی از راه‌های رسیدن به حیات قلب، تکرار اسماء الله است گاهی مرحوم آقای کشمیری در پاسخ به کسانی که درخواست ذکر ‏می‌کردند، بعضی اذکار را سفارش می‌فرمودند که مثلاً به تعداد مشخصی ذکر «یا حی، یا قیوم» را تکرار کنند! تکرار بسیار زیاد ‏این ذکر احیا کننده دل و جان ذاکر خواهد بود. جناب آقای کشمیری این ذکر را خیلی سفارش می‌کردند و می‌فرمودند که خوب ‏است در ترکیب نام‌های حق تعالی، از اسامی مرکبی استفاده شود که خود خدای متعال ترکیب کرده است. خداوند در آیاتی این دو ‏اسم را با هم به کار برده؛ مثلاً می‌فرماید: «الله لا اله الّا هو الحی القیوم». حی، حیات می‌آورد و قیوم، دوام حیات و قوام و ‏استحکام.‏

بعد از مدّتی اشتغال به این اذکار، هیچ لذتی با آن برابری نمی‌کند، منتها حد نصاب تکرار آنها بالاست و روح و جان انسان باید ‏برای این ذکر آماده شود، اما خوب است که آنها را زمزمه کنیم. در روایت است که هر گاه در جنگ برای رسول‌الله مشکلی پیش ‏می‌آمد حضرت رو به قبله 18 بار این ذکر را تکرار می‌کردند و بلافاصله مشکل برطرف می‌شد. ‏من اگر خود را به سنن حضرت ختمی مرتبت و اهل بیت گرامی آن حضرت و اعمال صالح ملتزم نکنم زندگی رضایت‌بخشی ‏نخواهم داشت و خیری برای خود و دیگران نمی‌توانم داشته باشم.‏

چند ‏چیز انسان را به بصیرت می‌رساند و یکی از آنها گریه است.- مرحوم آقای کشمیری نقل می‌کردند که هر سۆالی از آقای ابهری ‏می‌کردم، ایشان همان جواب را می‌داد و سفارش به ذکر «حی قیوم» می‌کرد.‏

مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به مرحوم آیت الله میرجهانی سفارش کرده بودند که اگر کسی خواست این ذکر را بگوید، آن ‏را 360 بار، با توجه، بین نماز شفع و وتر بگوید که برکات زیادی نصیبش می‌شود و آن ساعت حیات است. این اسم شریف، همان ‏اسمی است که آصف برای جابه‌جا کردن تخت بلقیس از آن استفاده کرد. ‏


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : پنج شنبه 16 مرداد 1393
برکت کدام روز هفته از روزهای دیگر بیشتر است ؟


برکت کدام روز هفته از روزهای دیگر بیشتر است ؟

 

روزی

 

درباره روزهای هفته از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل شده است که از خدا برای امتش چنین درخواستی کرد: خدایا! در صبحگاهان امت من در روز شنبه و پنج‌شنبه برکت قرار ده!

انجام کارها در روزهای ماه قمری

درباره تاثیر زمان در انجام دادن کارها شاید بتوان گفت که مبنایی علمی دارد و جایگاه بحث آن علم هیئت و نجوم است؛ ولی به اجمال می‌توان گفت که ممکن است اجزای زمان به لحاظ استعداد و ظرفیت برای انجام دادن و انجام ندادن کارها با یکدیگر تفاوت داشته باشند، چنان که خدای سبحان درباره نزول قرآن در شب قدر می‌فرماید: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ»( سوره دخان، آیه3)

درباره روز عاشورا که بنی‌امیه به گمان پیروزی بر اهل بیت(صلی الله علیه وآله) آن را روز مبارکی می‌شمردند، در روایات از تبرک به آن روز نهی شده و حتی از ذخیره‌سازی آذوقه سال و مانند آن در آن روز منع شده است، بلکه فرموده‌اند کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده، از برنامه‌ بنی‌امیه فاصله بگیرند.( الدروع الوقیه، ص83 -165 به اختصار) 

در روایات اسلامی به توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار از راه صدقه و مانند آن در برخی زمان‌ها ترغیب شده است. از این گونه احادیث برمی‌آید که اگر زمان تاثیری در کارها داشته باشد، این تاثیر اعدادی و زمینه‌ساز است نه لزومی و ایجابی؛ یعنی تاثیر اصلی فقط به فرمان خداست و هرگز نباید برای آن‌ها تاثیر مستقلی پنداشت و خود را از لطف خدا بی‌نیاز دانست؛ همچنین نباید حوادثی را که غالبا کیفر کارهای نادرست انسان‌اند، با تاثیر ایام پیوند داد و خود را تبرئه کرد.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس روز سه‌شنبه هفدهم یا نوزدهم یا بیست و یکم ماه حجامت کند او را از دردهای سال شفا بخشد

 

 

از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که در روزهای یکم، دوم، ششم، هفتم، نهم، چهاردهم، هجدهم، نوزدهم، بیستم،‌بیست و دوم، بیست و سوم، بیست و هفتم، بیست و هشتم و بیست و نهم هر ماه قمری، آغاز هر کاری مبارک است.( الکافی، ج4، ص283)

 

 

پیشگیری از خطر با صدقه

در برخی روایات آمده است که برخی روزهای هر ماه شایستگی برخی کارها یا همه کارها را ندارند، از این رو در صورت نیاز به کاری در آن روزها، با پرداخت صدقه و دعای مأثور می‌توان به آن پرداخت.

حماد بن عثمان می‌گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: آیا سفر در برخی از ایام مانند چهارشنبه و امثال آن کراهت دارد؟ آن حضرت فرمود: هر وقت مناسب دیدی سفرت را با صدقه و خواندن آیة‌الکرسی آغاز کن (و هر جا خواستی برو)( همان، ص284) همان گرامی در روایت دیگر فرمود: صدقه بده و هر روزی که خواستی به سفر برو.( الفقیه، ج2، ص269)


 

این ابی‌عمیر می‌‌گوید: من در گذشته ستاره‌شناس بودم و طالع را می‌شناختم از این رو گاهی تحت تاثیر قرار می‌گرفتم. نزد ابوالحسن موسی بن جعفر(علیه السلام) شکوه کردم. امام(علیه السلام) فرمود: هر گاه (برای اقدام به کاری) احساس بدی داشتی به نخستین تهیدستی که برخوردی صدقه بده و سپس اقدام کن؛ خدای بزرگ بی‌تردید خطر را از تو دفع می‌کند.( همان)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر کس صبح هنگام صدقه‌ای بدهد، خدای عزیز خطر آن روز را از وی برطرف می‌سازد. ( کتاب الخصال، ص394)

 

صدقه

 

شرافت برخی روزها

برخی از روزهای ماه‌های قمری به سبب تقارن با یکی از اعیاد فرخنده دینی، شرافت خاصی دارند که در این روزها نیکی، صدقه دادن و شاد کردن مومنان سفارش شده است؛ مانند پانزدهم ماه رمضان که افزودن بر شرافت و برکت خاص این ماه مبارک از برکت ولادت دو امام همام، حسن بن علی(علیه السلام)  و محمد بن علی جوادالائمه(صلی الله علیه وآله) نیز بهره‌مند است؛ همچنین روزهای سوم و پنجم نیمه شعبان که مقارن با میلاد نورانی حضرت سیدالشهداء امام حسین(علیه السلام)، حضرت امام زین‌العابدین(علیه السلام) و میلاد منجی عالم بشریت حضرت بقیة الله (عج) است؛ همچنین هفدهم ربیع‌الاول روز ولادت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و بیستم جمادی‌الاخرة‌ روز میلاد سیده زنان عالم حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و ... است.

قابل ذکر است بر مبنای روایاتی که درباره صدقه و آثار آن آمده است، استعداد نحس و ناخوش‌آیندی که درباره روز چهارشنبه ذکر شده با صدقه، دفع می‌شود

 

ایام هفته

شنبه: در روایتی از امام رضا(علیه السلام) از پدرانش درباره شنبه تا پنجشنبه از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل شده است که از خدا برای امتش چنین درخواستی کرد: «الهم بارک لأمتی فی بکورها یوم سبتها و خمیسها؛ خدایا! در صبحگاهان امت من در روز شنبه و پنج‌شنبه برکت قرار ده».( همان)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: مسافر، روز شنبه سفر کند، زیرا اگر سنگی در راه از کوه جدا شود خداوند آن را به مکانش بازگرداند.( همان، ص394)

یکشنبه: یکشنبه با درختکاری و ساخت و ساز تناسب دارد، امام علی(علیه السلام) فرمود: روز یکشنبه روز درختکاری و بناسازی است.( همان، ص384)

دوشنبه: حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: حجامت در پایان روز دوشنبه درد را از بدن به خوبی بیرون می‌کشد.( همان، ص386)

 


 

 

امیرمومنان(علیه السلام)‌نیز فرمود: دوشنبه روز سفر و جست‌وجوی معاش است.( وسائل الشیعه، ج17، ص115)

سه‌شنبه: امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر کس نیازها بر وی فشار آورده‌اند پس آنها را در روز سه‌شنبه پی‌جویی کند، زیرا آن روزی است که خدا آهن را برای داود نرم کرده است. (کتاب الخصال، ص387)

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس روز سه‌شنبه هفدهم یا نوزدهم یا بیست و یکم ماه حجامت کند او را از دردهای سال شفا بخشد.( همان)

چهارشنبه: امام رضا(علیه السلام) به روایت از پدرانش فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرموده است: آخرین چهارشنبه هر ماه همواره روز نامبارکی است.( همان) در روایت دیگر از حجامت در روز چهارشنبه نهی شده است.

امام صادق(علیه السلام) از پدرانش از امیر مومنان علی(علیه السلام) روایت کرده است که روز چهارشنبه از حجامت و نوره کشیدن بپرهیزید، زیرا چهارشنبه همواره (استعداد) نحس و ناخوشایندی دارد...؛( همان) ولی حجامت در پایان روز چهارشنبه زیانی ندارد؛ حذیفة بن منصور می‌‌گوید: روز چهارشنبه بعد از عصر، امام صادق(علیه السلام) را دیدم که حجامت می‌کرد.( همان)

قابل ذکر است بر مبنای روایاتی که درباره صدقه و آثار آن آمده است، استعداد نحس و ناخوش‌آیندی که درباره روز چهارشنبه ذکر شده با صدقه، دفع می‌شود.

پنج‌شنبه: امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر کس روز پنجشنبه ناخن‌هایش را بگیرد و یکی را برای روز جمعه وا گذارد خدا تنگدستی را از وی دور می‌کند. (همان)

کراهت کار و سفر پیش از نماز جمعه: از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که می‌فرماید: سفر و کار برای تأمین نیازها در روز جمعه کراهت دارد و کراهتش به دلیل نماز جمعه است ولی بعد از نماز جایز است

 

جمعه‌: ابوکهمس گوید به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: دعایی به من بیاموز تا با آن روزی بخواهم. فرمود: سبیل و ناخن‌های خود را کوتاه کن و این کارت در روز جمعه باشد.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر کس ناخن‌ها و سبیل خود را در هر جمعه کوتاه کند سپس بگوید «بسم‌الله و بالله و علی سنة محمد و آل محمد» به هر تراشه ناخن و تار مو پاداش آزاد کردن یک برده از نسل اسماعیل(علیه السلام) به او عطا می‌شود.

امام صادق(علیه السلام) از پدرش از رسول خدا روایت فرمود: هر کس ناخن‌هایش را روز جمعه کوتاه کند خدا بیماری را از انگشتانش بیرون می‌کند و دارو را در آن وارد می‌نماید ... .

پاداش مضاعف در روز جمعه: هاشم بن حکم از امام صادق(علیه السلام) درباره مردی پرسید که قصد دارد کار خیری مانند صدقه یا صوم (روزه) و این‌گونه امور انجام دهد؟ آن حضرت فرمود: خوب است آن عمل را در روز جمعه انجام دهد، زیرا پاداش عمل در روز جمعه چند برابر است.

کراهت کار و سفر پیش از نماز جمعه: از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که می‌فرماید: سفر و کار برای تأمین نیازها در روز جمعه کراهت دارد و کراهتش به دلیل نماز جمعه است ولی بعد از نماز جایز است.

نکوهش ترک دین‌شناسی در جمعه: حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: افّ بر مرد مسلمانی که در طول هفته، روز جمعه را برای امور دینی خود آزاد نمی‌گذارد تا احکام دین خود را بپرسد.

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : پنج شنبه 16 مرداد 1393
ثمرات دستيابي به حالت توبه

ثمرات دستيابي به حالت توبه

 

1 جذب محبّت و توجّه الهي    

توبه، آثار و برکات ارزشمند و فراواني دارد. کسي که موفّق مي‌شود به حالت نوراني توبه دست يابد، ثمرات بي‌نظيري در زندگي و نيز در سلوک معنوي خويش مشاهده مي‌کند که بدون توبه امکان تحقّق آن وجود ندارد.

در فصول گذشته تحت عناوين ديگري، به برخي از آثار توبه اشاره گرديد؛ ولي با توجّه به اهميّت مطلب، گريزي از تکرار برخي از برکات ارزشمند توبه نيست. ذيلاً به شرح برخي از آن آثار پرداخته مي‌شود.

 

1) جذب محبّت و توجّه الهي

پروردگار عالم به کسي‌ که توبة واقعي کند يا تصميم آن‌ را داشته باشد، سلام مي‌کند و رحمت خويش را شامل حال وي مي‌نمايد:

«وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحيم» [1]

و چون كسانى كه به آيات ما ايمان مى‏آورند نزد تو آيند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر داشته، كه هر كس از شما به نادانى عمل بدى كند آن‌گاه بعد از آن توبه كند و به اصلاح (كار خود) پردازد، بى‏ترديد خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.

خداوند‌ متعال بنده‌اي‌ که به‌سوي او باز گردد و پشيمان و سرافکنده باشد را دوست‌ ‌دارد و او را مطهّر مي‌داند؛ يعني‌ بهترينِ‌ درجات‌ را به‌ چنين بنده‌اي عطا مي‌فرمايد:

«ان‌ِّ اللهَ‌ يُحب‌ُّ التِّوّابين‌َ وَ يُحب‌ُّ الْمُتَطَهِّرين‌َ» [2]

خداوند توبه‌ كاران‌ و پاكيزگان‌ را دوست‌ مي‌دارد.



نکتة ظريفي‌که در اين آيه نهفته، اين‌ است که خداي‌ سبحان، توبه‌کننده را پاک و پاکيزه مي‌کند و آن‌گاه به او محبّت مي‌ورزد و در واقع مي‌توان گفت: کسي‌که توبه کند، محبوب خداوند تعالي مي‌شود که اين، مقام بسيار والايي است:  

«إِذَا تَابَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ تَوْبَةً نَصُوحاً أَحَبَّهُ

 
ثمرات دستيابي به حالت توبه/2 بخشش گناهان    

گناهان انسان هرچقدر هم که بزرگ و فراوان باشد، با توبة واقعي بخشيده مي‌شود. مغفرت و رحمت الهي و آمرزش همة گناهان، در قرآن کريم به روشني بيان شده و مورد تأکيد قرار گرفته است :

«قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ» [1]

بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏روى روا داشته‏ايد، از رحمت خدا نوميد مشويد. در حقيقت، خدا همة گناهان را مى‏آمرزد، كه او خود آمرزنده مهربان است.

سيري در سيرة اهل بيت«عليهم السلام» و نگرشي به‌شيوة برخورد آن بزرگواران با گناه‌کارانِ نادم و پشيمان، به روشني حاکي از بخشش و آمرزش گناهان انسان، پس از توبه است. روايات و حکايات فراواني شاهد اين ادّعا است:

به عنوان مثال، شخصي به نزد پيامبر اکرم«صل الله عليه و آله و سلم» آمد و گفت: زني فرزند خود را کشته است، آيا راهي براي توبة او وجود دارد؟ پيامبر فرمودند: قسم به کسي که جان محمّد در دست او است، خداوند توبة او را قبول مي‌کند و او را عفو مي‌فرمايد. سپس افزودند:

«إِنَّ بَابَ التَّوْبَةِ مَفْتُوحٌ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ إِنَّ التَّائِبَ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه»[2]

باب توبه از بين مشرق تا مغرب گشاده است و کسي که از گناه توبه کند، مانند کسي است که گناهي ندارد.

امام صادق«عليه السلام» نيز در روايتي ‌فرمودند:

«إِذَا تَابَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ تَوْبَةً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اللَّهُ فَسَتَرَ عَلَيْهِ فِي الدُّنيَا وَ الْآخِرَة»

زمانى كه بنده‏اى «توبه نصوح» كند، خداوند او را دوست داشته و عيبش را در دنيا و آخرت‏ مى‏پوشاند.

راوي مي‌گويد: به آن حضرت عرض کردم چگونه خداوند عيوب بنده را مى‏پوشاند؟ فرمودند:

 
ثمرات دستيابي به حالت توبه/3 رفع گرفتاري‌هاي دنيوي    

در بسياري از موارد، گرفتاري‌هاي دنيوي و مصائبي که براي انسان پديد مي‌آيد و گره‌هاي کوري که در زندگي ايجاد مي‌شود و هيچ کس قادر به باز کردن آن گره‌ها نيست، ناشي از گناهاني است که خود انسان و يا اطرافيان و نزديکان مرتکب شده‌اند.

توبه، قادر است گرفتاري و سختي زندگي را برطرف سازد و يک زندگي راحت و آسوده، جانشين زندگي مصيبت‌بار قبلي کند.

وقوع بلاياي طبيعي نظير سيل، زلزله و خشک‌سالي، علاوه بر عوامل طبيعي، از گناهان مردم نيز نشأت مي‌گيرد:

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»[1]

تباهى در خشكى و دريا به سبب كرده‏هاى مردمان پديدار شد تا [خداوند جزاى‏] برخى از آنچه كرده‏اند به آنها بچشاند، باشد كه باز گردند.

توبه و بازگشت به سوي خداوند تعالي، از وقوع بلاهاي طبيعي و حوادث غير مترقّبه جلوگيري مي‌کند يا دست کم از اثرات سوء آن مي‌کاهد.

عدم بارش باران رحمت الهي، بلاي بزرگي است که خطرات و خسارات فراواني به جامعة انساني و نيز به ساير جانداران و ديگر بخش‌هاي‌ طبيعت، تحميل‌ مي‌کند، ولي توبه از عواملي است که موجب نزول باران رحمت مي‌گردد. قرآن‌کريم به‌صراحت بيان مي‌دارد‌ که اگر مردم توبه کنند، خداوند ‌متعال، باران فراواني‌ بر سر آنان نازل مي‌فرمايد:

«اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراًْ» [2]

از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس، به سوى او بازگرديد، تا ابر و باران را بر شما ريزان فرستد.

بيماري‌هاي ناعلاج، مرگ‌هاي ناگهاني و گرفتاري‌هايي از اين قبيل، در اثر گناه و معصيت پديد مي‌آيند و با توبه و انابه، رفع خواهند شد.

 
ثمرات دستيابي به حالت توبه/4 رفع عذاب الهي    

اثر مهمّ ديگري که توبه دارد، آن است که عذاب الهي را رفع مي‌کند. قرآن شريف، دو عامل را مانع و رافع نزول عذاب مي‌داند:يکي «وجود مبارک حضرت خاتم الانبياء«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» در بين مردم» و ديگري «توبه»؛

«وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»[1]

و خدا بر آن نيست كه آنان را عذاب كند در حالى كه تو در ميان ايشانى، و خدا عذاب‏كننده آنان نيست در حالى كه آمرزش مى‏خواهند.

اين نوشتار، گنجايش تبيين برکات وجودي پيامبر اکرم«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» را ندارد و پرداختن به اين موضوع مهم، کتاب مستقلي مي‌طلبد؛[2] امّا همين مقدار بايد دانست که خداوند متعال، به احترام وجود آن نبيّ گرامي«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» و به سبب آن‌که آن حضرت را رحمت جهانيان قرار داده است، مادامي که در قيد حيات بودند، عذاب خويش را از امّت ايشان دور ساخت. اميرمؤمنان و مولاي متقيّان علي«عليه السلام» فرمودند:

«كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَكُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِي فَالِاسْتِغْفَارُ»[3]

و چيز در زمين مايه امان از عذاب خدا بود؛ يكى از آن دو برداشته شد، پس ديگري را دريابيد و بدان چنگ زنيد: امّا امانى كه برداشته شد رسول خدا«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم

 
ثمرات دستيابي به حالت توبه/5 محو تجسّم عمل    

از ديدگاه قرآن کريم و روايات اهل‌بيت«عليه السلام» هر عملي که انسان انجام مي‌دهد، سه گونه «تجسّم عمل» را براي وي در بر دارد. يک «تجسّم عمل» در دنيا و يک «تجسّم عمل» در آخرت و نوع سوّم آن، هم در دنيا و هم در آخرت وجود خواهد داشت.

نوع اوّل از تجسّم عمّل كه مربوط به اين دنياست، آن است كه تمام اعمال آدمي -خوب يا بد- در زندگي دنيايي او تأثير دارد. کارهاي نيک او موجب پيدايش حيات طيّبه يعني زندگي سالم و با ارزش مي‌شود و کارهاي بد و ناشايست هر شخصي، حيات همراه با خباثت، يعني زندگي ناسالم و بي‌ارزش برايش خواهد ساخت:

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون» [1]

هر كس از مرد يا زن، عمل نيك انجام دهد در حالى كه ايمان داشته باشد، پس او را بى‏ترديد (در دنيا) به زندگى پاكيزه‏اى زنده خواهيم داشت و (در آخرت) پاداششان را در برابر عمل‏هاى بسيار خوبشان خواهيم داد.

در حقيقت، زندگي سالم يا ناسالمي که آدمي در قيامت با آن مواجه است، بروز و ظهور اعمال او و به بيان دقيق‌تر «تجسّم عمل» او در اين دنياست؛ چنان‌که قرآن کريم مي‌فرمايد:

«وَ لَو أَنَّ اَهْلَ الْقُري امَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ » [2]    

«اگر اهل شهرها ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه مى‏كردند بركات آسمان و زمين را بر آنها مى‏گشوديم ولى (آنها حقّ را) تكذيب كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم»

 
ثمرات دستيابي به حالت توبه/6 استحقاق بهشت و نعيم الهي    

توبه، عذاب جهنّم را‌ از آدمي دور مي‌کند و او را مستحقّ بهشت و نعيم الهي مي‌گرداند. انساني که با کردار زشت خويش، جهنّم و عذاب آن را بر خويش واجب گردانيده است، با توب? واقعي مي‌تواند ورود به بهشت و بهره مندي از نعمت هاي آن را براي خود رقم بزند.

آيات چندي از قرآن شريف،[1] جايگاه آدمي را پس از توبه، بهشت مي‌داند و اوصاف ترغيب کننده‌اي نيز براي جايگاه چنين کساني برشمرده است:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسي‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ‌ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[2]   

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، به سوى خداوند توبه كنيد، توبه‏اى خالصانه، اميد است پروردگارتان گناهان شما را بزدايد و شما را به باغ‌هايى كه از زير [درختان‏] آن جويبارها روان است درآورد.

بر اساس گواهي قرآن کريم، ترديدي وجود ندارد که توبه، انسان را به بهشت رهنمون مي‌شود. حتي اگر کسي گناهان بسيار بزرگي مرتکب شده باشد يا بسيار به خودش و ديگران ظلم نموده باشد، بايد يقين داشته باشد که در صورت توبة حقيقي، جايگاه ابدي او بهشت خواهد بود. زيرا ذات باري‌تعالي به توبه کننده، وعده داده است که پاداش او را بهشت قرار دهد و هرگز از وعدة خود تخلّف نخواهد کرد:

«وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلي‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُون، أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلينَ»[3]

و آنان كه چون كار زشتى انجام دهند و يا بر خود ستم نمايند، خدا را به ياد آرند و براى گناهان خود آمرزش خواهند- و كيست جز خداوند كه گناهان را ببخشد؟- و بر آنچه كرده‏اند در حالى كه مى‏دانند اصرار نمى‏ورزند، آنها پاداششان آمرزشى است از جانب پروردگارشان و بهشت‏هايى كه از زير آنها نهرها جارى است، جاودانه در آن باشند، و خوب پاداشى است پاداش اين عمل‏كنندگان.

در واقع مي‌توان گفت: بعد از آن‌که گناهان بخشيده شود و انسان، طاهر شود، استحقاق ورود به بهشت را پيدا مي‌کند. زيرا حق دارد که خداوند او را نجات دهد:

«كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنينَ»

 
ثمرات دستيابي به حالت توبه/7 تبديل سيّئات به حسنات    

شدّت مغفرت و رحمت پروردگار مهربان به بندگان خويش، تا حدّي است که علاوه بر بخشش گناهان و برخورداری از نعمت بهشت، اعمال زشت و معصيت‌هاي انسان، پس از توبه، به حسنات مبدّل مي‌گردد و به صورت اعمال صالح، براي او مجسّم مي‌شود:

«وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتي‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً، يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فيهِ مُهاناً، إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيما»[1]

و آنان كه معبود ديگرى با خداوند نمى‏خوانند، و نفسى را كه خدا محترم و مصون داشته، جز به حق نمى‏كشند، و زنا نمى‏كنند، و كسى كه چنين كند به كيفرى  برخورد نمايد، عذاب او در روز قيامت دو برابر شود و در آن عذاب هميشه به خوارى بماند، مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل شايسته نمايند، پس آنهايند كه خداوند گناهانشان را تبديل به نيكى‏ها مى‏‌كند و همواره خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است.

این آیۀ شریفه، محو تجسّم عمل در آخرت را نيز آشکار می‌سازد. یعنی به بندگان می‌فهماند که اگر به توبه و انابه روی آورند و به سوی خداوند متعال باز گردند، عذاب الهی و دیگر آثار اخرویِ گناهان، محو و نابود می‌شود و افزون بر این، آثار سوء گناهان به آثار نیک محسّنات تبدیل می‌شود.

 

لعان

برخي از علماء دين و نيز برخی از فلاسفه، قائل به «لعان» هستند؛ يعني بر اين باورند که تجسّم اعمال بد انسان نابود نمي‌شود، بلکه حق‌تعالي بين شخص گنه‌کار و اثر گناه و تجسّم اعمال او، فاصله مي‌اندازد.

بر اساس اين اعتقاد، گناه و آثار آن نابود و محو نمي‌شود، بلکه موجود است و هيچ‌گاه معدوم نخواهد شد و پروردگار متعال از روي تفضّل، گناه را مي‌آمرزد. يعني تجسّم اعمال و رفتار ناپسند آدمي، پس از توبه بايگاني مي‌شود و گناه‌کار از آن پس، آثار گناه خود را احساس نمي‌کند. در روز قيامت نيز با تجسّم اعمال بد، رسوا نمي‌شود و آن اعمال در پروندۀ او محاسبه نمي‌گردد. در واقع، طبق اين نظريه، پروندۀ اعمال بد و تجسّم آن اعمال، پس از توبه وجود دارد، ولي بايگاني مي‌شود و اثري ندارد.

استاد بزرگوار ما حضرت امام خميني! مي‌فرمودند: امر توبه بالاتر از «لعان» است. و اگر کسي از گناهان گذشتۀ خود توبه کند، پروندۀ آن گناهان صرفاً مختومه و بايگاني نمي‌شود، بلکه نابود مي‌گردد.

آیۀ شریفۀ قرآن کریم نیز مؤیّد همین واقعیّت است؛ آنجا که مي‌فرمايد:

«...يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[2]

یعنی اعمال بد کسي که توبه کرده است، در اعمال نيکو و شايسته، بروز و ظهور مي‌يابد. به عبارت روشن‌تر، توبه، علاوه بر اينکه محو کننده و نابود کنندۀ آثار گناهان گذشته است، موجب گشايش يک پروندۀ درخشان و نوراني در زندگي آيندۀ آدمي است. پرونده‌اي که در صفحۀ اول آن، ثواب توبه، که بالاترين و برترين عبادات و فضائل است، ثبت شده و در دنیا و آخرت درخشندگي دارد.

بنابراین، توبه، با تبدیل سیئات به حسنات، «هویّت حیوانی» و زشت را که در اثر ارتکاب گناه برای آدمی پدید آمده است، به «هویّت انسانی» و نيکو تبدیل می‌کند و در واقع شخصیّت او را تغییر می‌دهد.

اگر اهل معرفت و کساني که مسير تقرّب به سوي پروردگار رحمان را مي‌پيمايند، پاداشي به جز گشايش صفحۀ نوراني در پروندۀ زندگي خود و تغییر هویّت و شخصیت درونی خویش، نمي‌يافتند، بس بود که قدم در راه سير و سلوک گذارند و از منزل اوّل که منزل «توجّه» است به منزل دوّم يعني منزل نوراني «توبه» برسند. به‌راستي منزل توبه، منزل درخشاني است و راه پر فراز و نشيب سالک را هموار مي‌سازد.

-

پی نوشت ها

1. فرقان / 70- 68

2. فرقان / 70

 
ثمرات دستيابي به حالت توبه /8 برخورداری از نعمت‌های گوناگون دنيوي    

توبه، باعث می‌شود نعمت‌های الهی مثل باران نازل شود. حضرت هود «علیه السلام» هنگام هدایت قوم عاد، پس از دعوت آنان به پرستش خداوند یکتا، از توبه، به عنوان سببي براي نزول فراوان باران و ازدیاد قوای مالی و نیروی انسانی یاد می‌کند و می‌فرماید:

«وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِكُمْ»[1]

و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس، به سوى او بازگرديد، تا ابر و باران را بر شما ريزان فرستد و نيرويى بر نيروى (جانى و مالى) شما بيفزايد.

بنابر این آیۀ شریفه، جامعه‌ای که اهل توبه و اظهار پشیمانی به درگاه خداوند باشد، با فراوانی نعمت مواجه می‌شود. محصولات و تولیدات آن قوم یا جامعه مثمر ثمر می‌شود و بر ثروت و توانایی افراد می‌افزاید. همچنین فرزندانی توانمند و برخوردار از آینده‌ای روشن و نیکو در آن جامعه متولّد می‌شوند و اجتماع خود را از حیث نیروی بدنی و انسانی، قدرتمند و شکست ناپذیر می‌سازد.

قرآن کریم بر اینکه اولاد صالح و شايسته، در سایة توبه روزی انسان می‌گردد، تصریح می فرماید:

«وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»[2]

و سليمان را به داوود بخشيديم، نيكو بنده‏اى بود، حقّا كه بسيار رجوع‏كننده (به سوى ما) بود.

حضرت داوود نبی «علیه السلام» علاوه بر فرزند شایسته، از قدرت علمی و جسمی مناسبی نیز برخوردار بود. علاوه بر اینکه پیامبر خدا بود و شخصیّت دینی و معنوی مطلوبی داشت، شخصيّت، ابهّت اجتماعي، و محبّتی‌ که مردم نسبت به او داشتند، موجب تبعیّت آنان از وی شده بود. قرآن شریف این نعمت‌ها را نیز مرهون‌ توبه‌های آن حضرت می‌داند:

«اصْبِرْ عَلي‏ ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ»[3]

بر آنچه مى‏گويند صبر كن، و بنده ما داود را كه داراى قدرت و نيرو بود (قدرت علمى، جسمى و سلطنتى) به ياد آر، زيرا او بسيار بازگشت‏كننده بود.

امام صادق «علیه السلام» نيز در روایتی، توبه را باعث هدایت، روشنایی دل و شفای بیماری‌های روحی و روانی می‌دانند:

«وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ نَجَاةٌ مِنَ الرَّدَي وَ بَصِيرَةٌ مِنَ الْعَمَي وَ دَلِيلٌ إِلَي الْهُدَي وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ فِيمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ مَعَ التَّوْبَةِ»[4]

و در كتاب خداى تعالى نجات از هر پستى و بصيرت از هر كوردلى و شفا از هر بيمارى اخلاقى، وجود دارد، و شما آن را در آياتى جستجو كنيد كه به توبه و استغفار امرتان مى‏كند.

 

-

پي نوشت ها

.1 هود / 52

2. ص / 30

3. ص / 17

4. تفسيرالعياشي، ج 1، ص 198

 
ثمرات دستيابي به حالت توبه /9 استجابت دعا    

فايدۀ مهم و اساسي ديگري که توبه، به همراه دارد، تأثير برجسته در استجابت دعا است. پس از تحقّق توبه، به‌ سبب طهارت روحي‌ که نصيب تائب شده است، به خداي خويش نزديک مي‌گردد و مي‌تواند خود را در مجاورت خداوند رحمان، حس نمايد. خداوند هيچگاه از بندگان خود دور نمي‌شود و همواره از رگ گردن به آدميان نزديک‌تر است:

 

«َحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»[1]

يار نزديک‌تر از من به من  است       اين است عجب‌که‌من از‌وي‌دورم

با کـه اين راز توان گـفت که او        در کـنــار مـن  و من مــهـجـورم

 

ولي اين گناهان و اعمال زشت آنهاست که بين آنان و خداوند فاصله مي‌اندازد و حجابي ايجاد مي‌کند که مانع استجابت دعا و بهره‌مندي از فيوضات ربّاني مي‌شود.

هنگامي که حضرت صالح پيامبر «علیه السلام» براي هدايت قوم ثمود فرستاده شد، پس از دعوت به يکتاپرستي، آنان را به توبه و استغفار تشويق نمود و فرمود:

 

«فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَريبٌ مُجيبٌ»[2]

پس، از او آمرزش بخواهيد، آن گاه به درگاه او توبه كنيد، كه پروردگارم نزديك و  اجابت‏كننده است.

 

در واقع هنر توبه در آن است که موانع مهم استجابت دعا را رفع مي‌کند ـ موانعي که انسان را از دريافت رحمت بي‌منتهاي پروردگار متعال محروم ساخته است ـ وگرنه خداوند متعال عهد فرموده است که دعاي بندگان را اجابت نمايد:

 

«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»[3]

 

بزرگ‌ترين و مهم‌ترين مانع استجابت دعا، گناه است. از اين‌رو قاطعانه مي‌توان گفت: پس از توبه، يعني هنگامي که انسان پاک و پاکيزه مي‌شود و گناهي در پروندة اعمال او باقي نمي‌ماند، دعاي او مستجاب است. معنا ندارد که گناه در زندگی آدمي نباشد و دعاي او مستجاب نشود. عدم استجابت دعا پس از توبه، هم مخالف حکمت الهي است و هم با صراحت قرآن کريم مبني بر اجابت قطعي دعا، منافات دارد.

در روايات آمده است که در زمان حضرت موسي «علیه السلام» خشکسالي شده بود. آن حضرت مردم را براي دعاي باران در بياباني جمع کرد. همه مشغول دعا، تضرّع و زاري شدند و از خداوند متعال طلب نزول باران کردند. خداوند سبحان به حضرت موسي «علیه السلام» وحي فرمود: من دعاي تو و همراهانت را مستجاب نمي‌کنم؛ زيرا يک سخن‌چين در بين شماست که مانع استجابت دعاي جمع مي‌شود. حضرت موسي «علیه السلام» گفت: پروردگارا، او را به ما معرّفي کن تا از خود برانيم. پروردگار مهربان که در هر حالي ستّارالعيوب است و بندگانش را دوست دارد و مانع رسوايي آنان مي‌شود، فرمود: وقتي من شما را از رذيلة سخن‌چيني نهى مي‌كنم، چگونه خود سخن‏چين شوم؟ حضرت موسي «علیه السلام» رو به جمعيّت کرده و فرمود: اي کسي که سخن‌چين هستي، تو مانع نزول رحمت حق‌تعالي شده‌اي! در اين هنگام همة حضّار و به خصوص آن سخن‌چين توبه کردند و در پي آن، باران رحمت الهي نازل شد. [4]

از اين حکايت به روشني مي‌توان نتيجه گرفت که نزول رحمت خداوند و جاري شدن باران فراوان، مرهون توبۀ همان سخن‌چين بوده است؛ زيرا حقيقتاً از گناه خويش پشيمان شده و توبه کرده و بعد از پاک شدن از آلودگي گناه سخن‌چيني، مانع اجابت دعا رفع گرديده و دعاي او و جمع مستجاب شده است. به بيان ديگر، خداوند در قرآن‌ کريم امر به دعا مي‌فرمايد و اجابت دعا را نيز وعده فرموده است:

 

«وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[5]

 

امر پروردگار حکيم نسبت به دعا، حاکي از ارادة ذات بي‌همتاي او بر اجابت دعا است؛ زيرا اگر چنين اراده‌اي نداشت، اين گونه امر نمي‌فرمود و به بندگان خطاکار بي‌مقدار، چنين جرأتي نمي‌داد تا از آستان رحمت او تقاضايي داشته باشند.

هم دعا از تو اجابت هم ز تو                      ايمني از تو مهابت هم ز تو

پس اگر برخي دعاها مستجاب نمي‌شود، بايد علّت را در عدم شايستگي دعا کننده جستجو کرد؛ زيرا خُلف وعده در درگاه خداوند سبحان جايگاهي ندارد. به‌عنوان مثال اگر شيشة در بسته‌اي سال‌ها در يک اقيانوس پر از آب بماند، قطره‌اي از آب اقيانوس در درون آن نفوذ نخواهد کرد، مگر اينکه آن شيشه، آمادگي جذب آب را پيدا کند.

چنانکه در روايتي آمده است: شخصي خدمت امام صادق «علیه السلام» عرض کرد: خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ»، ما او را مي‌خوانيم امّا پاسخي نمي‌شنويم. آن حضرت فرمودند: آيا گمان مي‌کني خداوند خلف وعده کرده است؟ گفت: خير. امام صادق «علیه السلام» فرمودند: علّت عدم دريافت پاسخ شما اين است که: هرکس از دستورات خداوند متعال پيروي کند، سپس او را بخواند، خداوند پاسخش را مي‌دهد:

 

«تَذْكُرُ ذُنُوبَكَ فَتُقِرُّ بِهَا ثُمَّ تَسْتَعِيذُ مِنْهَا فَهَذَا جِهَةُ الدُّعَا»[6]

گناهانت را يادآور مي‌شوي و بدان‌ها اعتراف مي‌کني و از آنها به خدا پناه مي‌بري، اين است راه دعا کردن.

 

بنابراين، استجابت دعا، در ساية توبة حقيقي تحقّق مي‌يابد و به عبارت رساتر، دستيابي به حالت توبه، خودبه‌خود، استجابت دعا را به همراه دارد. وقتي بنده به درگاه خداوند متعال تضرّع و زاري کند و به گناهان خويش اعتراف نمايد و از محضر پروردگار خويش عذرخواهي کند، قطعاً بايد منتظر اجابت دعا باشد. اگر هم اجابتِ عينِ تقاضاي بنده، فعلاً به مصلحت او نبوده، يا مطابق با حکمت الهي نباشد، خداوند متعال دعاي او را بي‌پاسخ نمي‌گذارد و برتر از آنچه خواسته است را به او عطا مي‌فرمايد يا از وي دفع بلا مي‌کند.

افزون بر اين، تحقّق توبه و پس از آن، دعا به درگاه الهي، صرف نظر از بحث اجابت آن، يک زندگي سراسر نشاط و شادماني و عاري از غم، غصّه، اضطراب، يأس و پريشاني براي انسان رقم مي‌زند. آرامش و آسايش توأم با امنيّت رواني، در ساية توبه، دعا و ارتباط عاطفي با خداوند، جايگزين پژمردگي و افسردگي جسم و روح مي‌شود و امراض روحي و رواني انسان را به خوبي درمان مي‌کند.

 

«فَأَيُّ الْفَريقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون، الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»[7]

پس كدام يك از دو گروه (موحّدان يا مشركان) سزاوارتر به ايمنى است، اگر مى‏دانيد؟! آنها كه ايمان آوردند، و ايمان خود را با شرك و ستم نيالودند، ايمنى تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدايت‏يافتگانند.

 

چه کسي شايستة برخورداري از امنيّت و آباداني روحي و يک دل منهاي اضطراب خاطر، غم و يأس است؟ پاسخ اين سؤال در آخر آيه بيان شده است.

 

-

پي نوشت ها

1-         ق / 16

2-         هود / 61

3-         بقره / 186

4-         بحارالأنوار، ج 72، ص 268

5-         غافر / 60

6-         الكافي، ج 2، ص 486

7-         انعام / 82-81

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393
خاطرات رهبر معظم انقلاب از شهید بابایی

خاطرات رهبر معظم انقلاب از شهید بابایی

در آستانه‌ سالروز شهادت سرلشکر خلبان "عباس بابایی"، معاون عملیات نیروی هوایی، پایگاه اطلاع‌ رسانی KHAMENEI.IR تصاویری از آن شهید بزرگوار در کنار رهبری در دوران ریاست جمهوری و خاطراتی از این شهید بزرگوار به روایت حضرت آیت‌ الله خامنه ای کرد.

در آستانه‌ی پانزدهم مرداد، سالروز شهادت سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی، معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، پایگاه اطلاع‌ رسانی KHAMENEI.IR اقدام به انتشار خاطراتی از این شهید بزرگوار به روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌نماید:


* کارستان بابایی
چند روز قبل خانواده‌ی شهید بابایی این‌جا آمده بودند؛ این خاطره یادم آمد و برای آنها گفتم. سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه‌ی این جوان حزب‌اللّهی سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را می‌تراشید و ریش می‌گذاشت.بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می‌تواند؟ اما توانست. وقتی بنی‌صدر فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌یی از این قضایا را نقل کرد. خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت. شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد.
 

* تحول در پایگاه نیروی هوایی
شهید بابایی اوایل انقلاب در نیروی هوایی ستوان یک بود. در فاصله‌ی سه سال، درجه‌ی سرهنگی گرفت و فرمانده‌ی آن پایگاه در اصفهان شد؛ یعنی از ستوان یکی به سرهنگ تمامی ارتقاء یافت. آن زمان هم سرهنگی درجه‌ی بالایی بود؛ یعنی بالاتر از سرهنگ، نداشتیم... فقط دو درجه‌ی سرتیپی در ارتش بود: فلاحی، که پیش از انقلاب به درجه‌ی سرتیپی رسیده بود و ظهیرنژاد که به دلیلی، در اوایل جنگ به او درجه‌ی سرتیپی اعطا شد. سایر افسران، سرهنگ بودند؛ اما شهید بابایی با نصب درجه‌ی سرهنگی به پایگاه اصفهان رفت. میدانید که پایگاه اصفهان هم از پایگاه‌های بسیار بزرگ و مفصل است. سال شصت بود. آن پایگاه واقعاً مرکزی بود که در زمان بنی‌صدر، امام را هم قبول نداشتند و قبلش هم، آن‌جا مرکز جنجالی و پرمسأله‌ای محسوب میشد. اولِ انقلاب، همین آقای محمدىِ دفتر خودمان - آقای «محمدی گلپایگانی» - به عنوان نماینده‌ی مسؤول عقیدتی - سیاسی، در آن‌جا فعالیت میکردند. ایشان مرتب مسائل آن‌جا را گزارش میکردند. عده‌ای ضد انقلاب و عده‌ای هم نفوذیهای گروه‌های به‌ظاهر انقلابی، در پایگاه نفوذ کرده بودند و واقعاً به‌کلی یأس‌آور بود. فرمانده‌ی آن‌جا، زمانی که در وزارت دفاع بودم، میگفت: «اصلاً نمیتوانم پایگاه را اداره کنم!» همین‌طور، همه چیز را رها کرده بود. در چنین شرایطی، شهید بابایی به این پایگاه رفت - این‌که «یک لاقبا» میگویند، واقعاً با یک لاقبا به آن‌جا رفت - و همه‌چیز را راه انداخت. او حقیقتاً پایگاه را متحول کرد.
یک بار من به آن پایگاه رفتم و ایشان، سمیلاتورهای آموزشی را به من نشان داد. شهید بابایی، خودش هم خلبان بود؛ خلبان «اف ۱۴». یعنی رتبه‌ی خلبانیاش رتبه‌ی بالایی بود. ایشانْ خیلی به من محبت داشت. من هم واقعاً از ته دل، قدر شهید بابایی را خیلی میدانستم.
یکبار که به اصفهان رفتم - من، دو  سه بار به پایگاه اصفهان رفته‌ام - نزد من آمد و گفت: «اگر شما اجازه بدهید، ما بچه‌های سپاه را این‌جا بیاوریم و به آنان آموزش خلبانی بدهیم»... با بچه‌های سپاه، خیلی خودمانی و رفیق بود. میگفت: «فقط برای انقلاب و رضای خدا، بچه‌های سپاه را آموزش دهیم.» گفتم: «حالا دست نگهدارید. الآن این کار مصلحت نیست؛ تا ببینیم بعداً چه میشود.» در غیر این صورت، وضعیت نیروی هوایی، حسابی به هم میخورد. به‌هرحال، ایشان آرام آرام همان پایگاهی را که آن همه مسأله داشت، به‌کلی متحول کرد.
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده‌ی شهید بابایی ۱۳۸۰/۱۱/۷
 

* ده‌هزار ساعت پروازجنگی
من فراموش نمیکنم آن زمانی را که شهید عزیزمان، سرلشکر بابایی، با خوی اسلامی خود و منش نظامی متناسب با دین، در این پایگاه فرماندهی می کرد. من یک بار دیگر این پایگاه را از نزدیک دیده‌ ام. آن روز، و پیش از آن هم، از آغاز انقلاب، خدمات این پایگاه خدمات برجسته‌ ای بود. دهها هزار ساعت پرواز جنگی و خدمات گوناگونِ تهاجمی و تدافعی و وارد کردن خسارات متعدّد به دشمن متجاوز، افتخاراتی است که هرگز از خاطره‌ها و از پرونده افتخارات نیروهای مسلّح ما زدوده نخواهد شد.



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : چهار شنبه 15 مرداد 1393
هشتم شوال سالروز تخریب حرم بقیع بر دلدادگان حریم ولایت تسلیت باد

هشتم شوال سالروز تخریب حرم بقیع بر دلدادگان حریم ولایت تسلیت باد

 

 

 

بقیع، نام سرزمینی است در مدینه که به دستور رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله وسلم) به قبرستانی برای مسلمانان تبدیل‌شد و نخستین کسی که در آنجا به توصیه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) دفن‌شد، «عثمان بن مظعون»، از دوستان نزدیک پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه‌السلام) بود؛ کسی که حضرت علی (علیه‌السلام) در سخنان خود او را بسیار یاد‌می‌کرد و از روی علاقه‌اش به وی، نام یکی از فرزندانش را عثمان نهاد.

بقیع، قبرستانی است مورد احترام همه‌‌ فرقه‌های اسلامی و اکنون در چند قدمی حرم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) قراردارد؛ رسول خدا برخی از شهدای احد و نیز فرزندش «ابراهیم» را در آنجا دفن‌کرد و به این ترتیب بر قداست آن افزود. بعدها عثمان بن‌عفان در قبرستان یهودی‌های مدینه به اسم «حس کوکب» دفن‌شد، اما معاویه بقیع را به‌قدری گسترده‌ساخت که قبر عثمان در بقیع قرار‌گیرد.

 

 
 

بقیع هم‌اینک مدفن 4 امام شیعه، امام حسن مجتبی(علیه‌السلام)، امام سجاد(علیه‌السلام)، امام باقر(علیه‌السلام) و امام صادق(علیه‌السلام) است؛ همچنین قبر بیشتر زنان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و نیز عباس عموی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و فاطمه بنت اسد، مادر امام علی(علیه‌السلام) و برخی دیگر از بزرگان در این مکان شریف قراردارد.
دست ناپیدای وهابیت - نگاهی به پیشینه تاریخی این فرقه

پیشوای نهضت وهابیت، «محمد بن‌عبدالوهاب نجدی» (1115-1201/1703-1782) نام‌دارد و باید گفت نام وهابیت را مخالفان به آن‌ها داده‌اند، در حالی‌که پیروان این فرقه، خود را «الموحدون» و مذهب خود را «محمدیة» نامیده‌اند، این گروه خود را فرقه‌ای سنی و پیرو مذهب «احمد بن‌حنبل» می‌دانند.
عقاید:

1- هر چیزی که بجز خدای تعالی مورد عبادت قرارگیرد، خطاست و هرکس این چیزها را عبادت‌کند، سزاوار مرگ است.

2- جماعت زیادی از مسلمانان موحد نیستند، زیرا می‌کوشند تا عنایت خدا را با زیارت قبور اولیا به‌دست آورند، بنابراین مشرکند.

3- ذکر نام پیامبر، ولی، یا فرشته‌ای در نماز شرک است.

4- اگر غیر از خدا از کسی شفاعت جویند، کفر است.

5- هرکسی برای رواشدن حاجات خود از غیر خدا یاری بخواهد، کافر است.

6- علمی که مبتنی بر قرآن مجید، سنت پیامبر و استنباط‌های ضروری عقل نباشد، کفر است.

7- انکار قدر(قدرت‌داشتن انسان بر انجام کارها) در همه افعال به‌معنی الحاد و بدعت است.

8- تفسیر قرآن بر پایه تأویل، کفر است.

وهابیان، ساختن گنبد و ضریح و بقعه و ... بر روی قبور را حرام و تخریب آن را واجب‌می‌دانند که در این مسأله پیرو پیشوای خود، «ابن تیمیه» و شاگرد او «ابن‌جوزیه» هستند؛ از این‌رو آنان طی چند قرن اخیر، تا آنجایی که ‌توانسته‌اند مشاهد و زیارتگاه‌ها را ویران‌کردند و حتی قبور ائمه بقیع و قبر امام حسین (علیه‌السلام) را نیز استثنا‌ نکرده‌اند.


 

 

آنان ساختن آرامگاه بر روی قبور را نوعی شرک و کفر می‌پندارند، هرچند که وهابیان برای اثبات این باور خود راهی جز استفاده از تهدید و خشونت ندارند، اما باید دانست آن‌ها همواره برای تخریب مراقد ائمه اطهار از عراق و شام تا جنوب دریای سرخ و غرب و شرق جهان اسلام تلاش‌کرده‌اند.

کینه وهابیت برای تمامی مسلمانان به‌ویژه شیعیان نامی آشناست؛ چراکه وهابیان سعودی همواره برای انهدام وتخریب قبور ائمه و اهل‌بیت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) تلاش‌کرده‌اند و در این میان آثار دینی بی‌شمار شهرهای مکه و مدینه، اماکن زیارتی این شهرها بیش از دیگر اماکن در معرض اعمال نابخردانه سردمداران وهابی قرار‌گرفته‌است و آنان در واقع با تخریب بقیع، احساسات مسلمانان را جریحه‌دار و برای جداکردن مسلمانان از میراث درخشان اسلامی خود تلاش‌کرده‌اند.

می‌توان گفت تخریب بقیع و قبور مطهر ذریه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، اهل‌بیت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و بهترین صحابه و خاندان ایشان از جنایت‌های نابخشودنی سعودی‌های وهابی در طول تاریخ است که تاکنون دوبار قلب شیعیان و عاشقان ائمه اطهار را جریحه‌دار و احساسات آنان را برانگیخته‌است.

نخستین تخریب قبور ائمه بقیع

نخستین تخریب قبور مطهر ائمه بقیع به دست وهابیان سعودی در سال 1220 هجری یعنی زمان سقوط دولت اول سعودی‌‌ها توسط حکومت عثمانی روی‌داد، پس از این واقعه تاریخی - اسلامی با سرمایه‌گذاری مسلمانان شیعه و به‌کاربردن امکانات ویژه‌ای، مراقد تخریب‌شده به زیباترین شکل بازسازی‌شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقیع به یکی از زیباترین مراقد زیارتی و در واقع مکان زیارتی ـ سیاحتی مسلمانان تبدیل‌شد.


 

 

 


یکی از گردشگران انگلیسی پس از بازسازی بقیع، ضمن توصیف اماکن زیارتی مدینه منوره در این‌باره می‌گوید: مدینه در سال 1387 تا 1388 و قبل از انهدام مجدد توسط وهابیان سعودی، شبیه استانبول و شهرهای بسیار زیبای سیاحتی جهان بازسازی‌شده‌بود.

دومین تخریب بقیع

دومین و درواقع دردناکترین حادثه تاریخی - اسلامی معاصر به هشتم شوال سال 1344 و پس از روی‌کار آمدن سومین حکومت وهابی عربستان مربوط‌می‌شود؛ سالی که وهابیان به فتوای سران خود مبنی بر اهانت و تحقیر مقدسات شیعه، مراقد مطهر ائمه و اهل‌بیت ‌پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را مورد دومین هجوم وحشیانه خود قراردادند و بقیع را به مقبره‌‌ای ویران‌شده و در واقع مهجور و ناشناخته تبدیل‌کردند.


 

 

 

 
«ایلدون رتر»، یکی از گردشگران غربی در این‌باره می‌گوید: با دومین تخریب قبور ائمه بقیع در مدینه منوره مراقد مطهر ائمه(علیه‌السلام) به‌شدت ویران‌شد و وهابیون در این تخریب، شکل ظاهری مقبره‌ها و گنبدهای این قبور را دگرگون‌کردند.

براساس منابع و شواهد تاریخی، وهابیان سعودی تنها به تخریب قبور بقیع اکتفا‌نکردند، بلکه بارها به تخریب مرقد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نیز اقدام‌کردند که با واکنش گسترده مسلمان جهان مواجه‌شده و از این توطئه ضد اسلامی دست‌برداشتند.

«لویس پورخارت»، یکی از گردشگران سوییسی که پس از تشرف به اسلام خود را ابراهیم نامیده‌است، در این‌باره می‌گوید: با توجه به مقام ائمه و صحابه دفن‌شده در بقیع، این قبرستان فضایی بسیار کوچک دارد و در مقایسه با اماکن زیارتی دیگر کشورهای شرقی به‌ویژه عربستان، به صورت تلی از خاک و سنگ، نگاه هر بیننده‌ای را به خود جلب‌می‌کند.


 

 

پورخات درباره کوه احد نیز می‌گوید: در مسجد احداث‌شده در دل این کوه، قبر حمزه، عموی پیامبر و دیگر شهدای احد همچون «مصعب‌بن ‌عمیر»، «جعفربن شماس» و«عبدالله‌بن جحش» دیده‌می‌شود که وهابیان این مسجد و قبور دوازده تن از شهدای احد و صحابه پیامبر را نیز تخریب‌کرده‌اند.

قبرستان بقیع قبل از تخریب

قبرستان بقیع قبل از تخریب شامل مقبره چهارتن از ائمه اطهار و قبر گمشده بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س) است، هرچند که در روایت آمده‌است که امیرالمومنین حضرت علی(علیه‌السلام) پس از شهادت دخت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) پیکر پاک و مطهر ایشان را برای دفن به اماکن متعددی همچون بقیع، مسجد ‌پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و خانه خود حمل‌کردند.

تلاش برای مرمت قبور بقیع

البته روایت است که قبر بانوی دو عالم مخفی مانده‌است و مخفی‌ماندن قبر آن بزرگوار تا روز قیامت، بیانگر سند مظلومیت ایشان در طول تاریخ است و ان‌شأ‌الله با ظهور حجت خدا بر زمین مشخص‌خواهدشد.

بسیاری از علما، فقها، شیعیان و حتی رهبران سیاسی، همواره برای مرمت و بازسازی بقیع تلاش‌کرده‌اند که در این میان «آیت الله حسن شیرازی(قدس سره)» بیش از سایر علما در این راه گام‌برداشته‌است و دیدارها و گفت‌و‌گوهای متعددی با مقامات عربستانی و ارائه سندها و مدارک مبنی بر ساخت و بازسازی قبور ائمه بقیع از جمله اقدامات این عالم بزرگ شیعی بوده‌است، اما همواره موانع هدایت‌شده از سوی وهابیان سعودی این تلاش را عملی نکرده‌است.


 

 

 

آیت الله شیرازی در کتاب خود با نام «تلاش برای بازسازی بقیع» آورده‌است: در زیارت‌های متعدد خود از قبرستان بقیع و به‌جا‌‌آوردن مناسک حج در عربستان، ضمن دیدار با مقامات و علمای سعودی و فشار بر آنان برای ساخت قبور بقیع، تنها با وعده‌های آنان مواجه‌شده‌ و برخی گروه‌های عراقی با دادن پاداش و رشوه از عملی‌کردن این وعده‌ها جلوگیری‌کردند.

«آیت‌الله سید مرتضی قزوینی» در مراسم نخستین سالگرد ارتحال آیت‌الله شیرازی در حسینیه رسول اعظم لندن با اشاره به تلاش‌های آن مرحوم گفت: «محمد سرور الصبان»، رئیس انجمن جهان اسلام به بنده اعلام‌کرد، تغییرات جزیی در اطراف بقیع حاصل تلاش‌های آیت‌الله شیرازی و برادر بزرگوار ایشان بوده‌است.

 

در خاتمه با توجه به اقدامات ضداسلامی و روزافزون وهابیان سعودی برضد شیعیان، این سوال مطرح‌است که آیا وهابیان هرگز نسبت به مصالح عظیم جامعه مسلمانان اندیشیده‌اند؟! آیا آن‌ها به فکر جلوگیری از نفوذ استعمارگران در کشورهای اسلامی بوده‌اند؟! آیا آن‌ها در برابر نفوذ صهیونیست‌ها در سرزمین‌های اسلامی واکنش نشان داده‌اند؟ آیا این‌قدر که از بوسیدن قبر پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) عصبانی می‌شوند، از محاصره اقتصادی کشورهای اسلامی، ناراحت‌می‌شوند؟!!

فضیلت بقیع

در فضیلت بقیع احادیث و روایات متعددی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل گردیده است از جمله این که در حدیثی فرمودند: «از بقیع هفتاد هزار نفر که صورتشان مانند ماه شب چهارده است محشور خواهند شد و بدون حساب وارد بهشت می‎شوند.»
و در حدیث دیگر آمده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بقیع حضور یافتند و اهل قبور را بدین گونه خطاب می‎کردند: «درود بر شما، خداوند ما و شما را بیامرزد شما پیشاهنگان ما بودید و ما هم در پی شما خواهیم آمد.»

 


 

 

 

 

حرم ائمه بقیع در کتب تاریخ به عنوان مشهد و حرم اهل بیت(علیهم‎السلام) معروف گردیده است و در این حرم مطهر قبر چهار تن از ائمه هدی؛ امام مجتبی، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهم‎السلام) در کنار هم و به فاصله 2 تا 3 متری این قبرها، قبر عباس عموی گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار گرفته و در کنار آن نیز قبر دیگری است که متعلق به فاطمه بنت اسد می‎باشد. قبل از ویرانی ساختمان این حرم مطهر همه قبور ششگانه در زیر گنبد و دارای ضریح زیبایی بودند. همچنین مدفن تعدادی از همسران، فرزندان، اقوام و عشیره پیامبر اکرم و جمع کثیری از صحابه و یاران آن حضرت و تعداد بی شماری از شهدا و علما در این قبرستان قرار دارند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بقیع حضور یافتند و اهل قبور را بدین گونه خطاب می‎کردند: «درود بر شما، خداوند ما و شما را بیامرزد شما پیشاهنگان ما بودید و ما هم در پی شما خواهیم آمد.»

پیشینه قبرستان بقیع

بقیع اولین مدفن و مزاری است که به دستور رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و به وسیله مسلمانان صدر اسلام به وجود آمده است. در بقیع اولین کسی که از انصار دفن شده اسعدبن زراره و از مهاجرین عثمان بن مظعون می‎باشد. سمهودی می‎گوید: پس از فوت ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و اله) آن حضرت به صحابه فرمودند: «ابراهیم را به سلف(گذشتگان) ما عثمان لاحق کنید و در کنار او به خاک بسپارید.»

او می‎گوید پس از دفن شدن ابراهیم در بقیع، مردم مدینه علاقه‎مند شدند پیکر اقوام و عشیره خود را در آنجا دفن کنند و هر یک از قبایل مدینه درختان و ریشه‎های بخشی از بقیع را قطع و زمین آن را برای همین منظور آماده نمودند.

تخریب بقیع

روز هشتم شوال سال 1344هجری قمری روزی سیاه برای مسلمانان جهان به شمار می‎رود. در این روزها وهابیان دین ناشناس، حرم امامان معصوم بقیع را با خاک یکسان کردند. بنابر نقل مورخان آنچنان بقیع خراب گردید که به تپه‎ای از پاره سنگ و پاره آجر تبدیل شد و از کینه وهابیان به گونه‎ای زیر و رو گشت که به منطقه‎ای زلزله‎زده شباهت پیدا کرد.

لازم به ذکر است آفات بزرگ و خطرناک در میان تمام مذاهب و آئین‎ها کج فهمی و تندروی‎ها و برداشت‎های غلط و انحرافی است که به اصطلاح قرائت‎های خود ساخته از دین می‎باشد که از زمان‎های مختلف در میان پیروان همان مذاهب به وجود آمده و موجب تضعیف و تفرقه در آن مذهب شده است. یکی از این نمونه‎های بارز انحرافات فکری و برداشت‎های غلط گروه خوارج هستند. از جمله اوصاف آنها که در روایات به آنها اشاره شده، کثرت عبادت و تقید آنان به نماز و روزه و قرائت قرآن است . به طوری که عبادت سایر مسلمانان نسبت به عبادت آنها حقیر و کم می‎باشد. ویژگی بعدی آنها این بود که به خاطر غرور و تحجر حاضر نبودند از هیچ ناصحی نصیحت بپذیرند. از دیگر ویژگی خوارج تکفیر مسلمانان بود تا جایی که هر مسلمان متعهدی را که با عقیده و تفکرات انحرافی آنان موافق نبود مرتد و خارج از اسلام می‎دانستند.

 
 



پس از گذشت چندین قرن از ظهور خوارج و در آستانه قرن هشتم بود که نمونه‎ای دیگر از این انحرافات در جامعه اسلامی ظاهر شد و آن ظهور احمدبن تیمیه بود که در شام مطالبی را در مسائل اسلامی خلاف مسلمات اسلام و مخالف با فتاوای علما و پیشینیان به شکل‎های سخنرانی و مکتوب منتشر کرد. در این هنگام بود که بسیاری از علما و دانشمندان از شام و مصر و بغداد در مخالفت با نظریات او به میدان آمده و به نقد عقاید او پرداخته و بر انحراف و ارتداد او فتوا صادر کردند.
بقیع اولین مدفن و مزاری است که به دستور رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و به وسیله مسلمانان صدر اسلام به وجود آمده است. در بقیع اولین کسی که از انصار دفن شده اسعدبن زراره و از مهاجرین عثمان بن مظعون می‎باشد.

ابن تیمیه پس از چندین بار زندانی شدن در مصر و شام، سرانجام در سال 728 هـ ق در زندان دمشق از دنیا رفت.

اوضاع به همین گونه گذشت تا این که در قرن یازدهم در شهر نجد حجاز شخصی به نام محمدبن عبدالوهاب ظهور کرد و پس از چهار قرن بار دیگر به ترویج عقاید و افکار ابن تیمیه پرداخت. از آنجا که مردم شهر نجد افرادی دور از تمدن و معارف بودند عبدالوهاب در فعالیت خود موفق شد. یکی از مهمترین فتاوای فقهی وهابیان ،حرمت سفر برای زیارت قبور پیامبران و صالحان و حرمت تبرک و توسل به آنان و ساختن حرم و بارگاه بر قبور آنهاست. بنابراین هرگونه توسل و تبرک جستن به ساحت پیامبران و ائمه معصومین(علیهم‎السلام) اظهار شرک و کفر و بت پرستی محسوب و موجب حلال شدن مال و جان چنین افرادی است.

مرحوم آیت الله امین عاملی در کتابش پیرامون عقاید وهابیان می‎نویسد: «اعتقاد وهابیان درباره عموم مسلمانان این است که مسلمین پس از ایمان به کفر برگشته‎اند و پس از توحید به شرک گراییده‎اند زیرا آنان در دین بدعت گذاشته‎اند و به جهت زیارت و تبرک جستن به انبیا و صالحین به کفر و شرک روی آورده‎اند لذا جنگ با آنان واجب و ریختن خون آنان و تصرف اموالشان بر مسلمانان (وهابیان) حلال است.»

 

جالب اینکه صنعانی وهابی در رساله‎اش با عنوان تطهیر الاعتقاد به این حقیقت اعتراف کرده که زیارت مرقدها و آثار اولیای خدا سیره مسلمین بوده است و آنان از زمان‎های گذشته این کار را انجام می‎دادند.(1)

بر اساس این افکار غلط و نادرست بود که آنها به هر جا و هر شهر و دیاری که دست می‎یافتند قبل از هر چیز به تخریب مشاهد شریفه و بقاع متبرکه می‎پرداختند، کشتار وهابیان در عتبات عالیات صحنه‎ای سیاه در تاریخ اسلام است.
مرحوم آیت الله امین عاملی در کتابش پیرامون عقاید وهابیان می‎نویسد: «اعتقاد وهابیان درباره عموم مسلمانان این است که مسلمین پس از ایمان به کفر برگشته‎اند و پس از توحید به شرک گراییده‎اند زیرا آنان در دین بدعت گذاشته‎اند و به جهت زیارت و تبرک جستن به انبیا و صالحین به کفر و شرک روی آورده‎اند لذا جنگ با آنان واجب و ریختن خون آنان و تصرف اموالشان بر مسلمانان (وهابیان) حلال است.»




در سال 1216 هـ ق امیرسعود با لشکری بسیار به شهر کربلا حمله‎ور شد و تعداد بیست هزار نفر از اهالی کربلا و زوار کشته شدند، خزانه حرم و تمام تزئینات و جواهرات حرم به تاراج رفتند. همچنین آنان به هنگام تسلط بر طائف و مکه قبور جد و عموی پیامبر، خدیجه همسر پیامبر و بسیاری از اماکن مقدسه را ویران کردند. در ماه رمضان 1344 هـ ق وارد مدینه شدند و پس از گذشت چند روز در هشتم شوال گنبد و بارگاه ائمه معصومین(علیهم‎السلام) در بقیع را به طور کلی منهدم کردند و از این حرم و قبور به جز قطعه سنگ‎هایی که در اطراف قبور نصب کردند اثر و علامتی باقی نماند. به کارگرانی که این عمل ننگین را انجام دادند مبلغ هزار ریال سعودی دستمزد پرداخت گردید.

در این ماجرا تنها حرم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) محفوظ ماند و وهابیان در ادامه هتاکی‎های خود تصمیم داشتند قبر مطهر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نیز تخریب کنند اما از بازتاب این کار در جهان اسلام و برانگیخته شدن احساسات مسلمانان بر ضد خویش ترسیدند و به طور موقت از این عمل منصرف شدند. غارت اموال و طلا و جواهرات خزانه عظیم حرم رسول خدا و ائمه بقیع (علیهم‎السلام) یکی دیگر از اعمال شنیع این گروهک بوده است. (2)

بعضی از نویسندگان وهابی این مصونیت را اینگونه توجیه می‎کنند: «که ما این گنبد را به عنوان یکی از گنبدهای مسجد می‎شناسیم نه به عنوان گنبد و بارگاه حرم پیامبر والا ...»
یکی از جهانگردان غربی به نام میسترکه به فاصله کوتاهی از ویرانی این حرم بقیع را دیده، ویرانی و خرابی آنجا را اینگونه ترسیم می‎کند: «چون وارد بقیع شدم، آنجا را همانند شهری دیدم که زلزله شدیدی در آن به وقوع پیوسته و به ویرانه‎ای تبدیل شده است، زیرا در جای جای بقیع به جز قطعات سنگ و کلوخ به هم ریخته و تیرهای چوب کهنه چیز دیگری نمی‎توان دید. ولی این ویرانی‎ها و خرابی‎ها در اثر وقوع زلزله و یا حادثه طبیعی بلکه با عزم و اراده انسان‎ها به وجود آمده بود و همه آن گنبد و بارگاه های زیبا و سفیدرنگ که نشانگر قبور فرزندان و یاران پیامبر اسلام بود، با خاک یکسان گردیده است.»


پی‎نوشت‎ها:
1- تبدید الظلام، ص 389 .
2- لمعات الشهاب فی سیره محمدبن عبدالوهاب، ص 108.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : سه شنبه 14 مرداد 1393
قرآن چگونه جمع آوری شد؟



قرآن چگونه جمع آوری شد؟


[تصویر:  1406831519.jpg]


یکی از سوالاتی که در خصوص جمع آوری قرآن مطرح است اینکه 
آیا اولین بار که قرآن نوشته و به صورت کتاب در آمد، به همین صورت بوده است؟

پاسخ

در باره اینکه قرآن از چه زمان به این صورت جمع آوری شده، سه نظر وجود دارد:

الف: قرآن در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و با نظارت آن حضرت و در پرتو هدایت الهی 
جمع آوری شده است. 
هر چند خود حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم شخصاً قرآن را ننوشته و 
یا جمع آوری آیات را انجام نداده است.[1]

ب: قرآن موجود توسط حضرت علی علیه السلام و بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم جمع آوری 
و تدوین شده است و این کار در دورانی که حضرت علی علیه السلام خانه نشین بودند؛ 
انجام شده است.[2]

ج: قرآن بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم توسط برخی صحابه، غیر از امام علی علیه السلام، 
جمع آوری و تدوین شده است.[3]

بسیاری از علمای شیعه، 
به ویژه متأخرین و محققان معاصر، معتقدند که قرآن در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و با نظارت ایشان 
جمع آوری شده است.[4]

کسانی که رأی سوم را پذیرفته اند؛ 
نه تنها نخواهند توانست الهی بودن این دو موضوع - یعنی پیدایش سوره ها و ترتیب آنها - را اثبات کنند؛ 
بلکه در واقع آن را نفی کرده و ذوق و سلیقه شخصی اصحاب را در این مسئله دخیل می دانند.

اما برای اثبات قول اول دلایلی ذکر شده است که در ذیل به آن اشاره می کنیم:

1. در مقدمه مجمع البیان، فن خامس، از سید مرتضی علم الهدی، رحمه الله، نقل می کند که: 
قرآن در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به صورتی که امروز هست؛ تألیف شده بود.[5]

به دلیل اینکه: 
قرآن کریم در آن ایام، تعلیم می شد و همه اش را حفظ می کردند. و آن را به رسول خدا صلی الله علیه و آله نشان می دادند؛ 
و بر وی می خواندند. عده ای مانند عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و دیگران، قرآن را چندین بار بر پیغمبر اکرم خواندند.

2. حاکم در مستدرک[6] از زید بن ثابت نقل می کند که می گوید: 
کنا عند رسول صلی الله علیه و آله و سلم نؤلف القرآن من الرقاع؛ 
یعنی: 
در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم و قرآن را از رقعه ها جمع می کردیم.

علامه خوئی نیز آن را در البیان[7] از اتقان سیوطی و مستدرک نقل کرده است.

این سخن، 
صریح است در این که جمعی از کتاب وحی نزد آن حضرت گرد آمده و قرآن را - که در رقعه ها و پارچه ها بود -
جمع و مرتب می کرده اند. عبدالله بن عمر می گوید: 
قرآن را جمع کردم و هر شب آن را می خواندم. این خبر به آن حضرت رسید؛ فرمود: 
قرآن را در یک ماه بخوان...[8] 
این حدیث نیز دلالت به جمع شدن قرآن کریم در عصر آن حضرت دارد.

3. شیعه و اهل سنت بالاتفاق نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: 
«لا صلوة الا بفاتحة الکتاب» 
می دانیم که سوره حمد، اولین سوره نازل شده از قرآن نیست. پس فاتحة الکتاب بودن حمد 
در زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله نشان می دهد که قرآن کریم در عصر آن حضرت جمع شده و 
سوره حمد در اول آن قرار داده شده بود.

4. در حدیث متواتر ثقلین، نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی...» 
پس مشکل است که آن حضرت از کتاب الله یک چیز درهم و برهم و غیر مرتب را در نظر گرفته باشد. 
پس نظرش به کتاب تألیف یافته و مرتب شده بوده است.

5. در روایات آمده است: 
عده ای از صحابه، قرآن را در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله جمع کردند که از جمله آنها 
علی بن ابی طالب علیه السلام، سعد بن عبید، ابوالدرداء، معاذ بن جبل، ثابت بن زید بن نعمان، ابی بن کعب 
و زید بن ثابت بوده اند. در کتاب تاریخ قرآن تألیف ابو عبدالله زنجانی بعد از نقل این سخن در این زمینه، 
چند روایت از بخاری و اتفان سیوطی و از بیهقی و مناقب خوارزمی، نقل کرده است. و اینها
در البیان، تألیف آیة الله خوئی، فصل جمع القرآن، نیز مشروحاً نقل شده است. ظهور این روایات، 
در جمع ترتیب و تدوین قرآن کریم است که قهراً زیر نظر آن حضرت بوده است.

6. بالاتر از همه اینها این است که 
ائمه اهل بیت علیهم السلام به این ترتیب، اعتراضی نکرده و آن را پذیرفته اند. 
اگر این تدوین و ترتیب در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و تحت نظر آن حضرت انجام نگرفته بود؛
ائمه معصومین علیهم السلام آن را بازگو می کردند. و لااقل می فرمودند که: 
این قرآن همان است که نازل شده و لکن این ترتیب، بعد از آن حضرت بوده است. 
وانگهی، اهتمام بی حد رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به قرآن، مانع از این بود که 
این کار را انجام ندهد و از دنیا برود.[9] [10]

7. روایاتی از پیامبر(ص) در مورد قرائت بعضی از سوره ها که ثواب یک ختم قرآن دارد؛ 
دلالت بر این موضوع دارد که قرآن کریم در زمان پیامبر اکرم به صورت یک کتاب جامع و کامل، 
جمع آوری شده است؛ که ابتدا و انتهای آن مشخص بوده است. در غیر این صورت صحبت از ختم قرآن 
معنا ندارد. 
رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمودند: 
ای علی(ع) همانا مثل تو میان امت من، مثل سوره قل هو الله احد، است که هر کس آن را یک بار بخواند؛ 
یک سوم قرآن را خوانده است و هر کس دو بار بخواند؛ دو سوم قرآن را خوانده است و هر کس آن را 
سه بار بخواند؛ چنان است که همه قرآن را ختم کرده باشد.
[11]

نتیجه این که ما هر کدام از این سخنان را در مورد زمان جمع آوری قرآن بپذیریم؛ 
اما در این مطلب فرقی ندارد که این قرآنی که امروزه در دست مسلمانان است؛ همان قرآنی است که 
بر پیامبر(ص) نازل شده است و هم چنین با قرآنی که برای اولین بار جمع آوری شده در ترتیب و چینش سوره ها و آیات، 
هیچ تفاوتی ندارد.
پی نوشت ها:
[1] ن.ک: سید عبدالوهاب طالقانی، علوم قرآن، ص83.
[2] ن.ک: سید محمد رضا جلالی نائینی، تاریخ جمع قرآن کریم، ص87.
[3] همان، ص51 - 19. این نظر را اکثریت اهل سنت پذیرفته‏ اند.
[4] ن.ک: سید عبدالوهاب طالقانی، علوم قرآن.
[5] ان القرآن کان علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله مجموعا مؤ لفا علی ما هو علیه الآن.
[6] مستدرک ، ج 2، ص 229، کتاب التفسیر.
[7] البیان ، ص 269 – 273.
[8] جمعت القرآن فقرات به کل لیله فبلغ النبی (ص ) فقال اقراه فی شهر، البیان ، ص 269 به نقل از الاتقان.
[9] نگاهی به قرآن، سید علی اکبر قرشی، مبحث ترکیب و ترتیب سوره های قرآن.
[10] برگرفته از سایت اسلام کوئست.
[11] روضة الواعظین، ترجمه مهدوی دامغانی، ص 456.
بازنشر:جام نیوز


عاقبت بخیرباشید، ان شاءالله.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : پنج شنبه 10 مرداد 1393
چشم‌انداز قیام حضرت مهدی(ع) در سرزمین شام

چشم‌انداز قیام حضرت مهدی(ع) در سرزمین شام

 

 سلسله وقایع و فتنه‌هایی که جغرافیای جهان اسلام را در می‌نوردد، دل را می‌آزارد. دیدار آن همه فاجعه خونین، ظلم‌های رفته بر زنان و مردان پیر و جوان و ناجوانمردی‌هایی که گاه رنگ دین و مذهب به خود می‌گیرد، درحالی که با هیچ یک از اصول اعتقادی و مرام انبیاء و اولیای الهی مطابقت ندارد. با این همه، با چشمی دیگر باید به جهان و آنچه بر سر ساکنان مستضعف جهان می‌آید، نگریست.
فتنه‌ها، سنگ‌دلی‌ها، قحطی‌ و جنگ و ناامنی، همگی محصول عمل انسانند. محصول خودکامگی و تمامیّت خواهی؛ امّا این همه نیز اجلی محتوم و وقتی و فرصتی معیّن دارد، از میان گرداب شب‌های تاریک و هولناک و از ژرفای فتنه‌ها، می‌رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند.آن هنگام که فرمان ظهور ازسوی حضرت حق صادر شود، در فرصتی کوتاه امام‌(ع) و مردان لشکر شکن همراهش چونان صاعقه بر ستمگران یورش می‌آورند.به استناد روایات، از استقرار سفیانی ملعون که خود از نشانه‌های حتمی ظهور امام(ع) است تا ظهور کبری، بیشتر از نه ماه فاصله نخواهد بود. امام، حجاز و عراق را به سرعت طی می‌کنند و فتنه‌ها را فرو می‌نشانند.
ایشان ستمگران متجاوز را با همراهی مردان مرد، از قبیله مستضعفان دفع می‌کنند و پیش می‌آیند.
پس از اینکه اوضاع سیاسی در سه منطقه "ایران"، "عراق" و "حجاز" آرام می‌شود و همه فرمان‌بردار امام مهدی(ع) می‌شوند و امام(ع) "کوفه" را به عنوان پایتخت خویش برای حرکت به سوی بقیّه نقاط جهان برمی‌گزیند، باقی‌مانده‌های شکست خورده‌ سپاه سفیانی در سرزمین "شام" تجمّع می‌کنند؛ البتّه در این کار، دست قدرت‌های بزرگ در کار است و آنها در پشت پرده‌اند، قدرت‌هایی که به دلیل جنگ جهانی‌ای که پیش از ظهور روی داده، ضعیف، فرسوده و بی‌رمق شده‌اند. سفیانی خطّ مقابله و سپر برای این دولت‌هاست، به ویژه در "فلسطین" که کانون بحران در "خاورمیانه"، پیش از ظهور است و این گردهمایی باعث ایجاد فتنه‌انگیزی و بحران‌هایی در مرزهای شمالی عراق می‌شود. به همین دلیل، امام مهدی(ع) لشکریانش را برای مقابله با آنها مهیّا می‌کند. امام مهدی(ع) در منطقه "مرج عذراء" اردو می‌زند و بعید به نظر نمی‌رسد که شورش و انقلابی مردمی در سرزمین شام، منجر به عقب‌نشینی و برگشت سفیانی به فلسطین شود و او همراه با سپاهیانش در آنجا تجمّع کنند تا برای جنگ بزرگ فتح "قدس" آماده شوند؛ زیرا روایات می‌گویند که امام در مرج عذراء1 اردو می‌زند و در آن حال، سفیانی در "رمله" است.امام باقر(ع) می‌فرمایند:
"سپس مهدی(ع) به همراه یارانش به مرج عذراء می‌آید. در این زمان مردم زیادی به او پیوسته‌اند و سفیانی در این هنگام در رمله است تا اینکه این دو سپاه به هم می‌رسند و آن، روزِ جایگزینی و عوض و بدل است. شماری از شیعیانی که با سفیانی بودند، به سپاه امام می‌پیوندند. شماری از کسانی که با آل محمّد(ص) بودند، به سفیانی می‌پیوندند. هر یک به اردوگاه خود می‌پیوندند و زیر پرچم‌های خود می‌روند و آن روز، روزِ عوض و بدل و جای‌گزینی است." 2
امام(ع) برای اینکه حجّت بر آن لشکریان تمام شود، تلاش می‌کند که با آنان گفت‌وگو کند تا شاید برخی از آنها هدایت شوند و پایه‌های جبهه‌ داخلی آنها به لرزه در آید. به همین دلیل سفیانی را دعوت به مذاکره می‌کند. ابن حماد می‌گوید:
سفیانی دعوت مهدی(عج) را می‌پذیرد و با ایشان مذاکره می‌کند. کارها را به ایشان می‌سپارد و با ایشان بیعت می‌کند. هنگامی که سفیانی نزد یاران خود بازمی‌گردد، [بنی] کلب او را پشیمان می‌کنند و او می‌خواهد پیمان خود را بشکند. امام سپاه خود را برای جنگ با او آماده می‌کند و او را شکست می‌دهد و در نهایت خداوند به وسیله‌ او روم را شکست می‌دهد.3
عبارت پایانی این حدیث، یعنی عبارت: "خداوند به وسیله او روم را شکست می‌دهد"، اشاره به این دارد که نیروهای روم و یهودیان و دیگران برای مقابله با موج گسترش اسلام، از سفیانی حمایت می‌کنند. اسلامی که از "شبه جزیره" و سرزمین "شام" آغاز شده است و آسیاب جنگ‌هایی وحشتناک میان دو طرف (بین مسلمانان از یک جهت و باقی‌مانده‌های لشکر کفر از روم و یهودیان و دیگر مردمان) به حرکت در می‌آیند و به همین دلیل، در حدیثی که مسلم, ترمذی و احمد بن حنبل آن را از رسول الله(ص) روایت کرده‌اند، آمده است که ایشان فرمودند:
"قیامت برپا نمی‌شود؛ مگر اینکه مسلمانان و یهودی‌ها به جنگ بپردازند و مسلمانان، آنان را به قتل برسانند.4
خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:
"وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ٭ فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً ٭ ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا ٭ إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِیراً؛ 5
و در کتاب [آسمانی‌شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعاً دو بار در زمین فساد خواهید کرد و قطعاً به سرکشی بسیار بزرگی برخواهید خواست، پس آنگاه که وعده [تحقّق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانی را از خود, که سخت نیرومندند، بر شما می‌گماریم تا میان خانه‌ها[یتان برای قتل و غارت شما] به جست‌وجو در آیند و این تهدید، تحقّق یافتنی است. پس از چندی, دوباره شما را بر آنان چیره می‌کنیم و شما را با اموال و پسران یاری می‌دهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر می‌گردانیم. اگر نیکی کنید، به خود نیکی کرده‌اید و اگر بدی کنید، به خود [بد نموده‌اید] و چون تهدید آخر فرا رسد [بیایند] تا شما را اندوهگین کنند و در معبد[تان] چنان‌که بار اوّل داخل شدند [به زور] در آیند و به هر چه دست یافتند، یکسره [آن را] نابود کنند".
عیّاشی در تفسیر این آیه, به نقل از حمران و او از امام محمّدباقر(ع) نقل کرده که او گفت: امام این آیه را قرائت فرمودند:
"بعثنا علیکم عباداً لنا اُولی بأسٍ شدیدٍ»، سپس فرمودند: "او قائم و یارانش هستند که دارای قدرت زیادی هستند".6امام مهدی(ع) "قدس" را آزاد می‌کند, اوّلین قبله مسلمانان را به صاحبان حقیقی‌اش بازمی‌گرداند و زمین را پس از آنکه شاهد ظلم و ستم‌های زیادی بوده، پر از عدل و داد می‌کند. چرخ لشکر کفر و نفاق از حرکت باز نمی‌ایستد؛ بلکه دولت‌ها و حکومت‌های حامی سفیانی، خود را آماده می‌کنند تا بار دیگر به مسلمانان حمله کنند. ظاهراً حضرت عیسی(ع) پس از آزادی "قدس" به زمین فرود می‌آید؛ زیرا روایات درباره نقش ایشان در این جنگ چیزی نگفته‌اند؛ بلکه بر نقش ایشان پس از این جنگ تأکید کرده و گفته‌اند که ایشان فرود می‌آیند و پشت سر مهدی(عج) نماز می‌خوانند. روایت بیان می‌کند که:
"در روز جمعه و هنگام برگزاری نماز، عیسی بن مریم(ع) در آن لحظه، از آسمان فرو می‌آید و دو لباس قرمز بر تن دارد که از سرش روغن قطره قطره می‌چکد و او مردی خوش‌منظر و سفید چهره است و بسیار به ابراهیم(ع) شباهت دارد. مهدی(ع) می‌آید و با ایشان مصافحه می‌کند و مژده پیروزی را به ایشان می‌دهد. در این هنگام مهدی(عج) به او گوید: جلو بیا، ای روح خدا و برای مردم نماز بگزار و عیسی(ع) می‌گوید: بلکه [امام جماعت بودن] برای توست، ای فرزند رسول خدا!" 7
مستور بن غیلان به ایشان عرض کرد: امام مردم در آن روز کیست؟ پیامبر(ص) جواب داد: "مهدی(عج) از فرزندان من است." 8
منبع: موعود

 

پی‌نوشت‌ها:
1. "مرج عذراء" روستایی در دمشق است.
2. تفسیر العیّاشی، ج 1، ص 66.
3. کتاب الفتن مروزی، ص 218.
4. مسند احمد، ج 2، ص417.
5. سوره اسراء (17)، آیات 4ـ7.
6. تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 138.
7. مرندی، ابوالحسن، مجمع النورین و ملتقی البحرین، ص 283.
8. بحارالانوار، ج 51، ص 80.

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : پنج شنبه 9 مرداد 1393
افراد وسواسی عبد شیطان‌اند!


افراد وسواسی عبد شیطان‌اند!


فتنه های شیطان مشتمل بر سه قسم می باشد؛ دوستی با زنانی که سبب حرام می شوند؛ شمشیر شیطان هستند، شراب، دام شیطان و پول پرستی تیر شیطان می باشد.


 

شیطان
خداوند متعال در آیات متعددی انسان را متوجه خطر بزرگ شیطان نموده و از او می‌خواهد تا وسوسه‌های شیطان، او را از راه بندگی و عبودیت بیرون نبرد و از چنین دشمنی که به هیچ کسی رحم نمی‌کند و قربانیانش در هر گوشه و کناری بر خاک هلاکت افتاده‌اند برحذر باشد.

می فرماید: «شیطان برای شما دشمن آشکار و عدوّ مبین است»[1] و «او را دشمن خود قرار دهید»[2] و «کسی که او را به جای من برگزیند چه بد جانشینی را انتخاب کرده است»[3]، «هر کس شیطان را دوست و سرپرست خود قرار دهد، زیان بسیار آشکاری کرده است»[4] و «جهنم وعده گاهش خواهد بود»[5]، «شیطان می خواهد شما را به گمراهی و بیراهه بسیار پرتی بکشاند»[6] و «شما را اهل آتش سوزان عذاب الهی قرار دهد»[7]، «چنانکه گروه فراوانی از پیشینیان شما را به گمراهی کشاند»[8]، «شیطان همنشین بدی است»[9]، «او با فریب و نیرنگ آدمی را به سمت خود کشانده و بعد او را سرگردان رها می کند و به دنبال کار خود می رود.»[10]

 

حدود زمامداری و نفوذ شیطان

از آیات قرآن استفاده می شود که حیطه تأثیرگذاری شیطان محدود به کسانی است که وارد حزب او شوند،[11] یعنی کسانی که به جای خداوند، تحت سرپرستی او و یارانش قرار گیرند[12] و از او تبعیت و پیروی کنند.[13]

وسوسه و تحریک شیطان هرگز آزادی و اختیار را از انسان نمی گیرد، بلکه او یک دعوت کننده بیش نیست[14] و این خود انسان است که با انحراف در عمل و آلوده شدن به کارهای شیطانی[15] زمینه های نامناسب روحی را فراهم کرده و نسبت به حق سخت و غیرخاضع می شود[16]، آنگاه با میل و اراده خویش دعوت شیطان را اجابت می کند و سرپرستی او را به جان می پذیرد[17]، بلکه دریچه های قلب خود را به روی ابلیس می گشاید و به او اذن ورود می دهد. گام های نخستین از طرف خود انسان برداشته می شود و تنها پس از موافقت خود انسان است که شیطان می تواند از مرزهای روح او بگذرد و وی را در پرتگاه گمراهی بر زمین زند.

 

راه های ورودی ولایت شیطان

امروز «وسوسه عملی» که یکی از راههای شیطان برای انحراف بشر است خطر بزرگ بوده و متأسفانه بیشتر افراد به آن مبتلا می باشند .

شیطان دام های فراوانی دارد که انسان باید هوشیار باشد تا در این دام ها و فخرها اسیر نگردد.

شیطان و نیروهای آن سیاست های مرحله به مرحله داشته و ممکن است با یک شبهه شروع و افراد را به سوی بی دینی سوق دهند.

 

وسوسه گام اول انحراف

وسوسه خود دارای سه بعد فکری، عملی و اجتماعی است که در نوع اول در اندیشه های انسان یکسری تفکرات غلط و گمراه کننده خطور می کند و به قدری خطرناک است که اگر کنترل نشود حتی سبب خروج افراد از دین می گردد.

سخن را با حدیثی از امام علی علیه السلام به پایان می بریم، ایشان در حدیثی بیان کردند : مبنی بر این که فتنه های شیطان مشتمل بر سه قسم می باشد ؛ دوستی با زنانی که سبب حرام می شوند؛ شمشیر شیطان هستند، شراب، دام شیطان و پول پرستی تیر شیطان می باشد

وسوسه عملی دومین نوع از وسوسه ها

این نوع در جامعه ما به عنوان وسواس معروف بوده و متأسفانه اکثر افرادی که به آن مبتلا می شوند و شاهد هستیم که این عمل ناشایست در جامعه، برخی معضلات از جمله طلاق و تزلزل خانواده ها را ایجاد کرده است.

 

افراد وسواسی عبد شیطان هستند

مسلمانان باید به خاطر داشته باشند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با 750 گرم آب وضو می گرفتند اما امروز بسیاری از مردم در طهارت، غسل و نماز خود دچار وسواس شده اند، که این امر خطرناک بوده و ممکن است حتی تا حد سقوط و بیماری های جسمی و روانی پیش برود.

 

وسوسه اجتماعی  

متأسفانه در جامعه امروزی بسیاری از آقایان و خانم ها بی جهت به همسران خود به دیگر افراد جامعه سوء ظن دارند و این یک وسوسه اجتماعی می باشد که دارای خطرات زیادی است.

فقر، خیانت در شراکت و ... مراحل دیگری از انحرافات شیطان است که شیطان پس از گذراندن این مراحل، بشر را تحت ولایت خود درآورده و گمراه می کند .

کسی که تقوا داشته و به شیطان اجازه ورود را ندهد سعادتمند بوده و شیطان هرگز نمی تواند بر او مسلط شود.

سخن را با حدیثی از امام علی علیه السلام به پایان می بریم، ایشان در حدیثی بیان کردند: مبنی بر این که فتنه های شیطان مشتمل بر سه قسم می باشد؛ دوستی با زنانی که سبب حرام می شوند؛ شمشیر شیطان هستند، شراب، دام شیطان و پول پرستی تیر شیطان می باشد.

 

پی نوشت ها :

[1] . زخرف/ 62، یوسف/60، کهف/50، اسراء/ 53 و بقره/ 168.

[2] . فاطر/6.

[3] . کهف/50.

[4] . نساء/ 119.

[5] . حجر/ 43.

[6] . نساء/ 60.

[7] . فاطر/6.

[8] . یس/62.

[9] . نساء/ 38.

[10] . فرقان/29.

[11] . فاطر/ 6.

[12] . حج/ 4، کهف/ 50 و نحل/100.

[13] . زمر/ 85، اسراء/ 63، حجر/ 42 و اعراف/ 18.

[14] . ابراهیم/ 22.

[15] . طه/ 121، مائده/ 90 و آل عمران/ 155.

[16] . حج/ 53.

[17] . حجر/ 42.

 

 

 تبیان

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : چهار شنبه 8 مرداد 1393
الوداع ای ماه رحمت الوداع

الوداع ای ماه رحمت الوداع

 

الوداع ای ماه رحمت الوداع

ای مه اسرار و حکمت الوداع

الوداع ای سفره ی حق الیقین

ماه مهمانی کل مؤمنین

الوداع ای روزهای باعلی

شهد شیرین نوای یا علی


 

رمضان می رود و می برد از کف دل ما


آن که یک ماه صفا یافت از او محفل ما


رمضان عقده  گشا  بود  گنهکاران را


وای اگر  او رود  و حل نشود مشکل ما


اینک ای ماه خدا ، میروی آهسته برو


که  ندانی  چه  کند  رفتن تو  با  دل ما

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 6 مرداد 1393
بر گرد که بر بهار ما می خندند...

 

بر گرد که بر بهار ما می خندند...

یک عده به انتظار ما می خندند...

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 6 مرداد 1393
راز تعالی آیت الله سید علی قاضی


راز تعالی آیت الله سید علی قاضی

 

آیت الله قاضی

 

یکی از نشانه های علمای وارسته و بزرگوار عشق و علاقه ایشان به نماز و خواندن نماز در اول وقت است ، یکی از این علمای بزرگ که از برکات بی انتهای نماز اول وقت بهره های بسیار برد حضرت آیت الله سید  علی قاضی است.

 

طلبه برای آنکه بتواند با سختی ها مبارزه نماید و تسلیم ناملایمت های روزگار و ظالمان نشود نیازمند عنایت ویژه خداوند مهربان است او برای دست یابی به عنایت خاص الهی باید بتواند به درگاه الهی تقرب جوید و هیچ عملی چون نماز آن هم نماز اول وقت او را محبوب خداوند نمی سازد.

 

طلبه راستین در هرکاری به علمای بزرگوار و خداترس و خداجو اقتدا می نماید و سعی می کند راهی که آنان رفته اند را طی نماید چرا که این گونه عالمان تنها گام در صراط مستقیم می گذارند.

 

 امام خمینی (ره) که به برکت نماز و توسل و توجه به ذات پاک و بزرگ الهی توانست طومار طاغوت زمان خود را درهم بپیچد درباره جایگاه بالای نماز این گونه می فرماید: باید دانست که چون حقیقت نماز عروج به مقام قرب و وصول به مقام حضور حق جل و علا است، برای وصول به این مقصد بزرگ و غایت قصوی طهاراتی لازم است که ماورای این طهارت(ظاهری) است.

 

حضرت امام خمینی(ره) این مجاهد خستگی ناپذیر چنان دلداه و شیدای خداوند هستند که نماز اول وقت و دیدار و صحبت با یار را به هیچ چیزی ترجیح نمی دهند ،  حجت الاسلام انصاری این خاطره را درباره اهمیت نماز اول وقت در سیره عملی امام خمینی نقل می کنند:

 

 امام در روزهای آخر عمرشان می‎خواستند بخوابند به من فرمودند: اگر خوابیدم برای اول وقت نماز صدایم بزن گفتم: چشم دیدم اول وقت شد و امام خوابیده‎اند حیفم آمد صدایشان بزنم ـ عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است. چند دقیقه‎ای از اذان گذشت وامام چشمهایشان را باز کردند.

 

 گفتند:‌وقت شده؟، گفتم: بله امام فرمودند: چرا صدایم نزدی؟ گفتم: ده دقیقه بیشتر وقت نگذشته است. گفتند: مگر من به شما نگفتم ـ امام سپس فرزندش را صدا زدند که«احمد بیا » و فرمودند: ناراحتم، از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده‎ام چرا الان که پایم لب‎گور است، ده دقیقه تأخیر افتد.

 

یکی از نکات مشترک در زندگی تمام علما و مراجع بزرگوار شیعی اقامه نماز در اول وقت است.

آیت الله العظمی بهاء الدینی(ره) این عارف بزرگ در توصیه ای عرفانی همگان را این گونه پند می دهند: «اگر می‎خواهید برکاتی نصیبتان شود نماز اول وقت بخوانید.»

 

طلبه نباید از امام زمان عجل الله تعای فرجه الشریف غافل شود و باید به دنبال انجام کارهایی باشد که محبت او را به حضرت روز به روز افزون سازد برخی از کارهای نیک بیش از سایر کارها در ازدیاد محبت به وجود شریف آن حضرت اثر دارد که یکی از آن کارهای پرثواب اقامه نماز در اول وقت است  .

 

آیت الله اراکی و آیت الله بهجت در جواب این سۆال که برای اِزدیاد محبت به حضرت حق و ولی عصر عجل الله تعای فرجه الشریف چه کنیم؟ مرقوم فرمودند: گناه نکنید و نماز اول وقت بخوانید.

 

مرحوم سید مرتضی(ره) عالم بزرگواری است که با وجود آن که هزار سال است از درگذشت او می گذرد با این حال نام و یاد او هم چنان پرآوازه است و مومنان همیشه دعاگوی آن دانشمند پارسا هستند و علت این ماندگاری نام ویاد ایشان بدون تردید به خاطر عشق و علاقه ایشان به نماز اول وقت است  .

 

ایشان در هنگام مرگ وصیت کردند که: «تمام نمازهای مرا که در طول عمرم خوانده‎ام به نیابت از من دوباره بخوانید.» وقتی از علت آن سۆال کردند، اینطور جواب فرمودند: «من علاقه‎مند به نماز و عاشق راز و نیاز با خدا بودم و از آن لذت فراوان می‎بردم و همیشه قبل از رسیدن وقت نماز برای آن لحظه شماری می‎کردم.

 

 به همین دلیل شاید نماز‎های من صد در صد خالص برای خدا نبوده و لذت روحی خودم در بجا آوردن آنها نقش داشته و نمازی که یک درصد هم برای غیر خدا باشد، شایستة‌ در‎گاه خدا نیست.»

 

آیت الله قاضی از عرفای بزرگ زمان می باشند ، عالم عارف بزرگواری که شاگردانی بزرگ تربیت و به حوزه علمیه و جامعه تحویل دادند .

 

یکی از شاگردان نامی و گرانقدر ایشان حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره) می باشند .علامه مصباح یزدی از قول ایشان می گویند که آیت الله العظمی بهجت از استاد خویش آیت الله قاضی نقل می کردند که ایشان می فرمود:

 

« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. » 

  آیت الله قاضی از آن دسته عالمانی هستند که بدون تردید هر طلبه ای دوست دارد هم چون او شود و همانند او محبوب درگاه حضرت دوست شود.

ایشان در واقع با این سفارش روحانی راز پیشرفت و تعالی خود را بیان کردند و راه سعادت و خوشبختی را برای ما طلاب روشن ساختند.

 

یکی دیگر از عالمان نامی و مراجع بزرگوار شیعه که منشاء خدمات بسیاری شدند و زحمات بسیاری برای تعالی مکتب برحق شیعه و اعتلای حوزه علمیه کشیدند حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) می باشند .

 

یکی از ویزگی های ایشان اهتمامشان به اقامه نماز به ویژه نماز صبح در اول وقت بود و ایشان کسی است که نماز جماعت صبح درحرم حضرت معصمه سلام الله علیها را بنیان گذاردند،خود ایشان در یادداشتی این گونه می فرمایند:«هنگامی که در قم سکونت کردم (1343) صبحها در حرم حضرت معصومه (س) اقامة نماز جماعت نمی‎شد و من تنها کسی بودم که این سنت را در آنجا رواج دادم و از شصت سال پیش به این طرف صبح زود و پیش از باز شدن درهای حرم مطهر و زود‎تر از دیگران می‎رفتم و منتظر می ایستادم.

 

 در زمستانها بیلچه‎ای کوچک به دست می‎گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز می‎کردم تا خود را به حرم برسانم.

 در آغاز خود به تنهائی نماز می‎خواندم. تا پس از مدتی یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن افراد دیگر هم آمدند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم آغاز کردم»

 

خواندن نماز در اول وقت از خصوصیات و ویژگی های طلبگی است و طلبه نباید به هیچ بهانه ای از انجام این عمل پرخیر و برکت غافل شود و طلبه  اگر می خواهد هم چون علمای بزرگوار و وارسته شیعه مورد لطف و رحمت و عنایت خاص الهی قرار گیرد بایستی هم چون این علما هرگز از نماز  اول وقت غافل شود.


منابع:

پایگاه فرهنگی مذهبی شیعه

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 6 مرداد 1393
چرا عمرها کوتاه می شود؟


چرا عمرها کوتاه می شود؟

آیت الله تهرانی

از عللی که در طول عمر انسان اثرگذار است می توان به این موارد اشاره کرد: صدقه – خوش همسایگی – رعایت نظافت دستان - صله رحم – اخلاق نیکو – گناه نکردن.

 

شکی نیست که همه دوست دارند عمری طولانی داشته باشند. مساله طول عمر سالها مورد تحقیق و پژوهش دانشمندان پزشکی قرار گرفته و اکنون نیز یکی از مسائل مهم به شمار می رود.

 

یقینا اینکه می بینیم کسی عمرش طولانی می شود و یا شخص دیگری اصطلاحا جوان مرگ می شود بدون علت نیست. چرا که همه وقایع دنیا تابع علتها و معلول های خاص خودش است. همه ضعف ما اینجاست که نمی توانیم این علتها را بشناسیم و اگر پژوهشگران زیادی در طول سالهای متمادی روی این قضیه تحقیق می کنند فقط برای به دست آوردن علت طول عمر است.

 

اگر بخواهیم به صورت دقیق تری به این مساله نگاه کنیم باید بگوییم در جهان هستی ما دو نوع علت داریم. علت مادی و علت ماورائی یا معنوی. همانطور که علل مادی باعث پیدایش برخی معلول ها می شود، علل معنوی نیز همین تاثیر را دارست.

 

از آنجا که علتهای ماورای ماده ملموس نیست و با قوای حسی قابل درک و یا آزمودن نمی باشد لذا شناخت آن نیز یک علم ماورایی و معنوی می خواهد.

 

ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان پرچمداران علم و تقوا و منبع علم الهی در بیانات گوناگونی زوایای علمی و علل ماورائی را برای ما بیان فرموده اند. این مسائل غالبا در روایات رسیده از ایشان تبیین شده است.

 

بدون شک برخی علل مادی در مساله طول عمر دخیل است که می توان منشا آن را تغذیه سالم و زندگی صحیح و آمیخته با آرامش دانست.

 

 پزشکان در این زمینه تحقیقات گسترده تر و مبسوط تری کرده اند که این بخش در پژوهش آنان روشن و تبیین شده است.

 

اما علل معنوی نیز در طول عمر ما انسانها دخیل است. همانطور که تغذیه صحیح یکی از علل طول عمر به شمار می رود، اجتناب و دوری از برخی گناهان و یا انجام برخی اعمال نیز از علل معنوی طول عمر است.

 

به عنوان مثال صله رحم به عنوان یکی از مهمترین و اصلی ترین این علل به شمار می رود. در روایات متعددی به این مساله اشاره شده که صله رحم باعث طول عمر می شود.

 

در طرف مقابل نیز برخی گناهان عمر را کوتاه می کند.

 آیه الله شیخ مجتبی تهرانی در این رابطه به روایت شریفی از امام صادق علیه السلام اشاره کرده و درباره آن توضیح می دهند.

 

روی عن الصادق علیه السلام قال:

«یَعِیشُ النَّاسُ بِإِحْسَانِهِمْ اَکْثَرَ مِمَّا یَعِیشُونَ بِاَعْمَارِهِمْ وَ یَمُوتُونَ بِذُنُوبِهِمْ اَکْثَرَ مِمَّا یَمُوتُونَ بِآجَالِهِمْ.» (بحارالانوار ج5 ص 140)

 

قبل از این‏که روایت را معنا کنم، مطلبی را تذکر می‏دهم. در معارفمان داریم: هر عملی که از ما صادر می‏شود، اثر وضعی دارد برای انسان. ولو اینکه خود انسان هم نفهمد.

 

برایتان مثالی می‏زنم: اگر شما یک مایعی که در ظرفی است و خیال کردی آب است و تشنه بودی و خوردی و بعد معلوم شد آب نبود بلکه خمر و مشروب الکلی بود، دانستن و ندانستن تو روی این اثری ندارد و مست می‏شوی؛ این مستی را اثر وضعی می‏گویند. چه بدانی، چه ندانی، این خوراک، این اثر را دارد.

 

 البتّه احکام شرعی بحث دیگری است و چون نمی‏دانستی جهنّم ندارد. این مطلب ‏را گفتم تا بدانید اثر وضعی یعنی چه؟

 

هر عملی که در این عالم انجام می‏دهیم، اثر وضعی دارد و روی عمر ما اثر می گذارد، مهم این است.

 

یک سنخ اعمال روی عمر انسان اثر می‏گذارند. چطور؟ این سنخ اعمال تقدیرهای عمر، که خدا تقدیر فرموده را تغییر می‏دهند. این‏ حرف‏ها بسیار مهم‏اند.

 

 در روایات داریم که یک سنخ از اعمال، موجب طول عمر می‌شوند. پای منبرها شنیده‏اید دیگر. حالا من می‏خواهم کامل برایتان توضیح دهم. مثلاً فرض کنید صله رحم مستحب است، روایات می‏گویند: طول عمر می‏آورد.

 

اگر عمر من مشخّص است، طول عمر یعنی چه؟ معلوم می‌شود، با عمل خودم تغییر می‏کند. می‏توانم با یک سنخ اعمال طولانی‏اش کنم و از آن طرف می‏توانم کوتاهش کنم. چگونه؟ مثال می‌زنم. در روایات داریم، نعوذ بالله، «زِنا» موت فُجأه می‌آورد. بسیاری از سکته‏ها به خاطر چیست؟ رواج زنا در جامعه.

 

حالا می‏روم سراغ روایت. «یَعِیشُ النَّاسُ بِإِحْسَانِهِمْ اَکْثَرَ مِمَّا یَعِیشُونَ بِاَعْمَارِهِمْ»، طول عمر زندگی مردم به سبب اثر وضعی احسان‏ها و نیکوکاری‏هایی که می‏کنند، بیشتر است از طول زندگی آن‏ها به اعمار؛ یعنی مقدّراتشان در عمر.

 

 «وَ یَمُوتُونَ بِذُنُوبِهِمْ اَکْثَرَ مِمَّا یَمُوتُونَ بِآجَالِهِمْ»، از آن‏طرف مرگ انسان‏ها به سبب گناهانشان بیشتر است از مرگ آن‏ها به سبب مقدّراتشان.

 

یعنی زندگی‏هایی که در دنیا به سبب عمل نیک می‏شود و مرگ‏هایی را که به سبب عمل زشت و گناه به وجود می‏آیند، بیشترند از آن چیزی که از نظر عمر برایت مقدّر شده است.

 

در ادامه سخنان آیه الله تهرانی به صورت فهرست وار به برخی از این عوامل که در قرآن کریم و یا روایات ما بدان تصریح شده، اشاره ای گذرا خواهیم کرد.

 

از عللی که در طول عمر انسان اثرگذار است می توان به این موارد اشاره کرد: صدقه – خوش همسایگی – رعایت نظافت دستان -  صله رحم – اخلاق نیکو – گناه نکردن

همچنین برخی علل و عواملی که در کوتاهی عمر انسان موثر است اینگونه بیان شده: خشم و غضب الهی – آزار و اذیت پدر و مادر – قطع رحم – قسم دروغ – زنا – ظلم و ستم

 


 

منابع:

 

خبرگزاری فارس

پایگاه ذی طوی

مشكاة الأنوار فی غرر الأخبار

سخنان جاویدان امام در طب

منتخب میزان الحکمة شماره 2539

کافی

تحف العقول

میزان الحکمه

اصول کافی

تحف العقول، همان

میزان الحکمه

غررالحکم

سوره نو


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 6 مرداد 1393
موانع قبولی یا كمال نماز

موانع قبولی یا كمال نماز

 

نماز
با توجه به آیات و روایات وارده از پیامبر گرامی اسلام و ائمه علیهم السلام ، بهترین وسیله برای تقرب به خدا نماز می باشد. نماز است که می تواند انسانها را به اوج کمال برساند.

 

 

به نام خدا

با توجه به آیات و روایات وارده از پیامبر گرامی اسلام و ائمه علیهم السلام ، بهترین وسیله برای تقرب به خدا نماز می باشد.

نماز است که می تواند انسانها را به اوج کمال برساند.

 

مرحوم علامه طباطبایی از استاد خود ایت الله قاضی(ره) آن عالم بزرگواری که نقل است از اول اسلام تا بحال عارفی به جامعیت ایشان وجود نداشته است، نقل می کنند که می فرمود: اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.

خیلی از  افراد  بدنبال درس اخلاق و استاد و گرفتن ذکر و دستورالعمل های عرفانی  هستند، و بوسیله اینها می خواهند به خدا  برسند در حالی که بهترین ابزار برای به خدا رسیدن همین نماز است که ما از آن غافل هستیم.

 

در این بخش میخواهیم موانعى را بررسی کنیم كه در قبولى یا كمال نماز دخیل میباشند. لکن به جهت اهمیت موضوع و محدودیت مقاله، موانع اصلى را به تفصیل در اینجا بیان می نمائیم.

 

با سیر اجمالى در آیات و روایات چنین بدست مى آید كه این موانع دو دسته اند و میتوان آنها را به دو قسمت كاملاً جداگانه تقسیم بندى نمود. یك قسم از آنها جزء موانع درونى میباشند كه در حال اقامه نماز باید بدان توجه داشت و سعى در رفع آن نمود و قسم دیگر موانع بیرونى هستند كه به عملكرد و رفتار نمازگزار بر میگردد.

 

قسم اوّل كه عبارت بود از عدم حضورقلب، اكتفا به ظاهر نماز، سبك شمردن نماز و  مداومت نکردن در نماز، که اکثراً آشنایی اجمالی با این موانع دارند، امّا بخش دیگر آن كه موانع بیرونى  بوده و بسیار حائز اهمیت اند  ، در این فصل به آنها پرداخته و سعى مى شود  توضیحاتى را در ذیل هر كدام، بیان نمائیم.

 

 مهمترین موانع بیرونى عبارتند از:

 

1 ـ شرب خمر

نوشیدن شراب و هر ماده اى كه زوال عقل را در پى داشته باشد و یا انسان را از حالت تعادل خارج نماید موجب نقص عبادات و عدم قبولى نماز مى شود.

 

خداوند در چند جاى قرآن كریم انسانهاى مست را از نماز خواندن نهى فرموده است. در سوره مباركه نساء آیه 43 فرموده: یا ایها الذین آمنوا لاتقربوا الصلاه و انتم سكارى. «اى كسانى كه ایمان آورده اید در حالیكه مست هستید به نماز نزدیك نشوید».

 

یعنى فرد مست نمازش مقبول حق نبوده و داراى اثر نیست چونكه او نمى داند در حال نماز چه مى گوید و با چه كسى در حال راز و نیاز است.

 بنابر این انسان شراب خوار، اگر اهل نماز هم باشد نباید مترصد این باشد كه آثار نماز در زندگیش ظاهر گردد.

 

2 ـ خوددارى از بول در حال نماز

 

از جمله عواملى كه موجب عدم كمال نماز است و باعث مىشود كه نماز در روح نمازگزار اثر نبخشیده و تأثیر تكاملى نداشته باشد خوددارى از بول و باد معده است. چنانچه در رساله هاى عملیه مراجع تقلید آن را از مكروهات در نماز دانسته اند یعنى بهتر است كه در این حالت فرد قیام به نماز نكند.

 

در روایتى از امام صادق(علیه السلام) وارد شده است كه فرموده اند: لا صلاةَ لحاقِن وَلا حاقب. «كسى كه در حال خوددارى از بول یا باد معده نماز بخواند نمازش كامل نیست»(1).

 

البته این شاید بدان جهت باشد كه شخص نمازگزار در چنین حالتى فاقد تمركز حواس بوده و به فكر نمازش نیست. كسى كه در حال عمل عبادى توجه بدان نداشته باشد و نداند كه مشغول چه كارى مى باشد مسلّم است كه آثار و نتایج آن را نیز نخواهد دید.

 

3 ـ پرخورى باعث كسالت از اقامه نماز است

 

پرخوردن مضرات بسیارى در پى دارد كه یكى از آنها، زیان به عبادت و نماز است. كسى كه با شكم پر قیام به نماز نماید از نمازش چندان بهرهاى نمى برد و نمازش به او سودى نمى بخشد چون بدون نشاط و شادابى بلكه با كسالت و بى حالى به خداوند توجه كرده است و چنین شخصى از عبادتش چندان طرْفى نبندد و به عمق و حقیقت عبادت نرسد به همین خاطر او را در ملكوت آسمانها راهى نیست چنانچه ابن عباس از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت كرد كه فرمودند: لایدْخُل ملكوت السماءِ مَنْ مَلاء بَطنُهُ. «كسى كه شكمش پر باشد وارد ملكوت آسمان نشود»(2).

 

حكیمى گفته است كه علم و حكمت را در گرسنگى نهاده اند و جهل و معصیت را در سیرى و انسانهاى مۆمن در دین و دنیا سودمندتر از گرسنگى ندیده اند و طالب آخرت را چیزى زیانكارتر از پرخوردن نباشد.

 

ابوطالب مكى گوید: مَثَل شكم مَثَل طبل است آواز آن به این خوش است كه سبك و تنگ و تهى است پس چون شكم خالى باشد تلاوت خوشتر و قیام براى خدا طولانى تر و خواب اندك باشد.

 

ظاهراً روایت از معصوم است كه فرموده اند: اوّل بدعتى كه پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) گذاشته شد سیرى بود و چون شكم مردمان سیر شد نفس آنها سركشى كرده و به سوى دنیا متمایل شد(3).

 

در كم خورى منافعى نهفته است كه در پرخورى هیچ یك از آن منافع وجود ندارد. دورى از خداوند، كسالت در عبادت، مردن دل، قساوت قلب، پلیدى باطن و بیمارى جسم همه از آثار زیانبار پرخورى است كه بر هر عاقل و عالمى شایسته است از آن بپرهیزد تا این همه ضرر و زیان را متوجه خود نسازد.

 

 از رسولخاتم(صلى الله علیه وآله وسلم) روایت است كه: الفكر نصفُ العبادةِ وقلّةُ الطعامِ هِىَ العبادةُ. «تفكر نصف عبادت است و كم خورى عبادت است»(4).

 

و كلام گهر بار على(علیه السلام) این است كه: «از پرخورى دورى كنید كه موجب قساوت قلب و باعث كسالت از اقامه نماز و سبب تباهى بدن است»(5). و مى دانیم كه نماز با كسالت نماز منافقان است نه مۆمنان(6).

 

4 ـ ریا و خودنمایى در نماز

 

قبلاً به این نكته اشاره شد كه شرط كمال و صحت نماز، حضور قلب و اخلاص است و آن كس كه شائبه ریا در نمازش باشد، نماز او مقبول حق قرار نمى گیرد.

چون اقامه چنین نمازى براى خدا نخواهد بود و هر عملى كه اغراض و اهداف غیر الهى در آن باشد در راستاى همان هدف پذیرفته است.

 

 امّا نزد بارگاه الهى پذیرشى براى آن نیست در حدیث از امام صادق(علیه السلام) رسیده است كه فرمودند:«چون روز قیامت فرارسد بندهاى را مى آورند كه اهل نماز بوده و خود نیز چنین ادعا مىكند به وى مى گویند: تو بدان جهت نمازگزاردى كه تو را مدح و ستایش كنند پس به ملائكه دستور مى رسد او را به سوى آتش ببرند»

 

چون نماز فرمان الهى است و نشانه ستایش عبد به معبود مى باشد اگر براى غیر خالق و معبود اقامه گردد خود نوعى شرك نیز محسوب مى شود چون عملى كه باید براى خدا انجام گیرد در غایت و هدف آن غیر خدا هم دخیل بوده است.

 

و حتى اگر غیر خدا نبود آن عمل انجام نمى گرفت و به همین خاطر نمازگزارى كه نمازش را براى نشان دادن خود به مردم و یا ستایش و مدح دیگران اقامه نماید مشرك تلقى شده است.

 چنانچه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودهاند: مَنْ صلّى صلاةً یُرائى بها فَقَدْ اَشْرك. «كسى كه براى خود نمایى نماز بخواند مشرك است»(7).

 


 

پی نوشت ها :

1ـ المحجة البیضاء، ج1 ص254.

2 ـ احیاء العلوم، ج3 ص171.

3 ـ احیاء العلوم، ج3 ص171.

4 ـ احیاء العلوم، ج3 ص171.

5 ـ غرر الحكم، ص80.

6 ـ سوره مباركه نساء، آیه 142. و سوره مباركه توبه، آیه 54.

7 ـ بحار الانوار، ج 67، ص 222

 

منابع:

این مقاله برگرفته از سایت اندیشه قم می باشد. 


 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 6 مرداد 1393
هنگام خواب چه سوره هایی را بخوانیم؟

هنگام خواب چه سوره هایی را بخوانیم؟

 

خواب

 

تلاوت قرآن و یاد خدا در شب نیز برای آرامش تاثیر بسیار دارد. در روایت نیز توصیه به تلاوت قرآن و بویژه برخی از سور خاص شده است.

در حدیثی از حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله) نقل شده كه ایشان قبل از خواب مسبحات را تلاوت می نمودند و مى فرمایند:" ان فیهن آیة افضل من الف آیة " (در آنها آیه اى است كه از هزار آیه برتر است.)


زیاد شدن دغدغه های زندگی امروزه موجب شده خیلی از مردم به دنبال راه های مختلف رسیدن به آرامش باشند.

کلاس های مختلف تمرکز و آرامش با نام های جدید طرفداران زیادی پیدا کرده است. این متدها روش هایی برای آمادگی قبل از خواب به منظور فرار از افکار پریشان وبی خوابی هم دارند.

منشأ آرامش یاد خدا و تکیه به منبع لایزال الهی است.خدا در قرآن می گوید که تنها با یاد خدا دل ها  آرامش می یابد."...أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئنُّ الْقُلُوب"(28رعد)

تلاوت قرآن و یاد خدا در شب نیز برای آرامش تاثیر بسیار دارد. در روایت نیز توصیه به تلاوت قرآن و بویژه برخی از سور خاص شده است.

در حدیثی از حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله) نقل شده كه ایشان قبل از خواب مسبحات را تلاوت می نمودند و مى فرمایند:" ان فیهن آیة افضل من الف آیة " (در آنها آیه اى است كه از هزار آیه برتر است.)

البته پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) این آیه را تعیین نفرموده ، ولى بعضى از مفسران احتمال داده اند كه آیه آخر سوره حشر منظور است ، هر چند دلیل روشنى براى این معنا نیز در دست نیست .

امام باقر(علیه السلام) نیز در حدیثی فرمودند: "من قراء المسبحات كلها قبل ان ینام لم یمت حتى یدرك القائم(علیه السلام)  و ان مات كان فى جوار رسول الله (صلى اللّه علیه و آله)"(كسى كه «مسبحات» را قبل از اینکه بخوابد بخواند از دنیا نمى رود تا حضرت مهدى(علیه السلام)  را درك كند، و اگر قبلا از دنیا برود در جهان دیگر در همسایگى رسول خدا خواهد بود.)

منظور از تسبیح هر آنچه در آسمان ها و زمین است تسبیح حقیقی است نه مجازی و زبان حال. همچنین در جای دیگر می فرماید:" تُسبِّحُ لَهُ السمَوَت السبْعُ وَ الاَرْض وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن شىْءٍ إِلایُسبِّحُ بحَمْدِهِ وَ لَكِن لاتَفْقَهُونَ تَسبِیحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِیماً غَفُورا"آسمانهاى هفتگانه و زمین و كسانى كه در آنها هستند، همه تسبیح او مى‏گویند؛ و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى‏گوید؛ ولى شما تسبیح آنها را نمى‏فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است

 

مسبحات سوره هائى است كه با کلمه ای که از ریشه "سبح" است آغاز مى شود و آن ها هفت سوره است: سوره اسرا، حدید، حشر، صف، جمعه ، تغابن و اعلی.

البته برخی منظور از مسبحات را شش سوره آخر را می دانند و برخی مفسرین مانند نویسنده تفسیر نمونه معتقد است، مسبحات سوره هایى است كه با سبح لله یا یسبح لله آغاز مى شود و آن پنج سوره است: سوره حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن.

قرآن حکیم

اگر فرصت بر تلاوت همه مسبحات ندارید، در بین این سور بر تلاوت سوره حشر تاکید ویژه ای شده است. پیامبر (صلى اللّه علیه و آله) می فرمایند: "من قراء سورة الحشر لم یبق جنة و لا نار و لا عرش و لا كرسى و لا حجاب و لا السموات السبع و لا الارضون السبع و الهوام و الریاح و الطیر و الشجر و الدواب و الشمس و القمر و الملائكة الا صلوا علیه ، و استغفروا له و ان مات من یومه او لیلته مات شهیدا"(هر كس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و كرسى و حجاب و آسمانها و زمین هاى هفتگانه و حشرات و بادها و پرندگان و درختان و جنبندگان و خورشید و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى فرستند، و براى او استغفارمى كنند، و اگر در آن روز یا در آن شب بمیرد شهید مرده است.)

 

همچنین امام صادق(علیه السلام) مى فرمایند: "من قراء اذا امسى الرحمن و الحشر وكل الله بداره ملكا شاهرا سیفه حى یصبح "(هر كس سوره الرحمن و حشر را به هنگام غروب بخواند خداوند فرشته اى را با شمشیر برهنه مأمور حفاظت خانه او مى كند.)

قاعدتا به هر میزان که توجه و تفکر در قرائت بیشتر باشد امید به این آثار نیز بیشتر خواهند بود.

سور مسبحات با "سبح لله" برخی با "یسبح لله" آغاز می شود و در واقع با تسبیح الهی آغاز می گردد.اما این تسبیح به چه معنا است؟

مسبحات سوره هائى است كه با کلمه ای که از ریشه" سبح" است آغاز مى شود و آن ها هفت سوره است : سوره اسرا، حدید، حشر، صف، جمعه ، تغابن و اعلی

 

تسبیح كه مصدر فعل «سبح» است ، به معناى منزه داشتن است ، منزه داشتن خدا از هر آنچه كه مستلزم نقص و ناسازگارى با ساحت كمال الهی است.

در ابتدای سوره حدید آمده است: "سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْكِیمُ"( آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏گویند؛ و او عزیز و حكیم است.)(1/حدید)

منظور از تسبیح هر آنچه در آسمان ها و زمین است تسبیح حقیقی است نه مجازی و زبان حال. همچنین در جای دیگر می فرماید: " تُسبِّحُ لَهُ السمَوَت السبْعُ وَ الاَرْض وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن شىْءٍ إِلایُسبِّحُ بحَمْدِهِ وَ لَكِن لاتَفْقَهُونَ تَسبِیحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِیماً غَفُورا"(آسمانهاى هفتگانه و زمین و كسانى كه در آنها هستند، همه تسبیح او مى‏گویند؛ و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى‏گوید؛ ولى شما تسبیح آنها را نمى‏فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است.)(44/اسراء)

که این آیه دلالت بر تسبیح حقیقی  دارد و اگر مجاز بود به این معنا بود که هر موجود ی در آسمان ها و زمین با هستى خود بر پاک و منزه بودن خالقش از هر نقصی دلالت دارد و دیگر نمی گفت:"شما آن تسبیح را نمی فهمید."

پس تمامی موجودات عاقل و غیر عاقل تسبیح الهی با زبان و تنریه به معنای حقیقی کلمه می کنند، هر چند که ما آن را نمی فهمیم.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : یک شنبه 5 مرداد 1393
مرگ سرخ اندر ركاب مهدي زهراخوشست

مرگ سرخ اندر ركاب مهدي زهراخوشست

جنگ با دشمن كنارمهدي زهرا خوشست


                                   اقتدا كردن به راه سرخ عاشورا خوشست


زندگي زيباست اما اي عزيزم گوش دار


                                   مرگ سرخ اندر ركاب مهدي زهراخوشست


گرچه بسيارست خيل آرزوهاي بشر


                                   آرزو بهر ظهور دلبر والا خوشست


زندگي بي روي مهدي كه ندارد لطف و حال


                                   زندگي تحت لواي سبز آن مولا خوشست


هر طرف بنگر زده سر،فرقه اي ضاله ولي


                                   پيروي ازمكتب توحيد عاشورا خوشست


مد شده ازمكر شيطان بد حجابي خواهرم


                                   پيروي ات ازحجاب حضرت زهرا خوشست


آرزومند زيارت،كربلاهستم ولي


                                   كربلا رفتن كنار مهدي زهراخوشست


هرچه گفتم يانگفتم دوستانم يك كلام


                                   همنشيني در دوعالم جنب آن مولاخوشست

 

شعر:محسن حسینی
الهم عجل لوليك الفرج.آمين


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : یک شنبه 5 مرداد 1393
منزل حسن زاده اینجاست!

منزل حسن زاده اینجاست!

 منزل حسن زاده اینجاست!


شخصیت و کرامات آیت الله حسن زاده آملی

از طلوع تا غروب

آیت الله حسین بن عبدالله طبری آملی، مشهور به «حسن زاده» درآخر اسفند ماه (1) سال 1307 هـ. ش در روستای «ایراء » ازتوابع لاریجان شهرستان آمل متولد گردید وتحت مراقبت پدر ومادری الهی، بزرگوار واهل یقین، تربیت گردید و از مادری متقی و طاهره، شیرنوشید. خود ایشان دراین زمینه می فرمایند:
«برکاتی که ازالطاف الهی نصیبم شده است، همه ازشیرطیب ودامن طاهر مادرم وروزی حلال پدرم بوده است.»(2)
در شش سالگی، به مکتبخانه رفت وخدمت یک معلم روحانی شرفیاب گردید وخواندن ونوشتن را آموخت وتعدادی از جزوات متداول درمکتب خانه های آن زمان را خواند، تا اینکه درخردسالی تمام قرآن را به خوبی فرا گرفت.
حضرت استاد مشغول گذراندن کلاس دوم ابتدایی بود که از وجود مادر عفیف ومهربانش که درسنین جوانی به سر می برد، محروم گردید ودراندوه
فقدان آن عزیز، به ماتم نشست.
جناب حسن زاده درمهرماه سال 1323 شمسی مطابق با شوال المکرم سال 1363 قمری به حوزه ی علمیه ی آمل، واقع درمسجد جامع آن شهر وارد گردید. ایشان می فرماید: «دراوایل ورود به مسجد جامع آمل، وحدود دوسه ماه بود که به فراگیری مسائل مقدماتی دینی رسیده بودیم که خبر وفات پدرم را برایم آوردند که این خبر به من لطمه زد ویک سالی را درغم ازدست دادن ایشان غمگین وافسرده بودم.»(3)
ایشان از محضر مبارک روحانیون وعلمای فاضل آن شهر، یعنی آیات عظام و حجج اسلام: میرزا ابوالقاسم فرسیو(رحمه الله ) محمد غروی آملی (رحمه الله )، شیخ عزیز الله طبرسی (رحمه الله )، حاج شیخ احمد اعتمادی (رحمه الله )، آقا شیخ عبدالله اشراقی (رحمه الله )، شیخ ابوالقاسم رجایی لتیکوهی (رحمه الله )، شیخ احمد مشایی (رحمه الله )،(4) و... بهره مند گردید.
آیت الله حسن زاده از حضرت آیت الله عزیزالله طبرسی (رحمه الله ) تعلیم خط می گرفت تا اینکه خود حضرتش درآمل چند کتاب مقدماتی را تدریس می نمود.
ایشان در بیان برخی حالات دوران نوجوانی وجوانی خود می گوید:
«درهمان اوایل جوانی نماز شبمان ترک نمی شد. اساتید مرتباً به ما تأکید می کردند که باید مراقب رفتار و کردارتان باشید. آن ها خیلی مواظب رفتار ما بودند و از این جهت برگردن ما حق دارند. در دوجناح علم وعمل خیلی مواظب ما بودند. خودشان هم خیلی وارسته بودند. من دراین شش سال که در آمل شاگرد آن ها بودم هیچ نقطه ضعیفی در آن ها ندیدم.»(5)
علامه آملی دراواخر آموزش دروس مقدماتی حوزه، به دستور آیت الله غروی ملبس به لباس مقدس روحانیت گردید ودر 22 سالگی ودرشهریور 1329 هجری شمسی (ذی القعده الحرام 1369هـ.ق) برای ادامه تحصیل به
تهران آمد وچند سالی درمدرسه حاج ابوالفتح (رحمه الله ) درآخر خیابان ری، به سر برد ودرمحضر شریف مرحوم آیت الله آقا سید لواسانی (رحمه الله ) درس خواند. استاد همواره ازایشان به بزرگی یاد می فرمایند واظهار می دارند که مرحوم لواسانی در حق بنده پدری فرمودند وبسیار برگردن من حق دارند.(6)
بعد از آن، چندین سال درمدرسه ی مروی به سربرد، اما از محافل درسی رایج ومعمول آن زمان راضی نبود، لذا به محضر جناب آیت الله شیخ محمد تقی آملی (رحمه الله )، مشرف گردید وازایشان بهره ها برد. آیت الله شیخ محمد تقی آملی علامه حسن زاده را به طور جدی به ادراک محضر مبارک حکیم الهی، میرزا مهدی الهی قمشه ای (رحمه الله ) و علامه ذوالفنون، آیت الله میرزا ابوالحسن شعرانی (رحمه الله ) تشویق وتوصیه فرمودند:(7)
آیت الله حسن زاده آملی یازده سال از محضر آیت الله قمشه ای استفاده نمود واز شاگردان سخت کوش ایشان گردید.(8)
از ایشان نقل شده است که : یک وقتی، درمحضر مبارک جناب آقای قمشه ای بودم. ایشان فرمودند: «آقا شما خیر می بینید.» من عرض کردم : الهی آمین! اما آقا، شما چرا این فرمایش را می فرمایید؟ ایشان فرمودند: «چون شما را زیاد نسبت به اساتید متواضع می بینم، خیلی مراعات ادب با اساتیدت را می کنی وآن ها را در نام بردن، نیکونام می بری، این ادب وتواضع سبب می شود که شما به جایی می رسید وخیر می بینید.»(9)
آیت الله آملی به مدت سیزده سال نیز شاگردی محضرآیت الله شعرانی را نمود واز ایشان اجازه اجتهاد واجازه نقل حدیث گرفت وایامی فراموش نشدنی را درمحضر این عالم وعارف نام آورگذراند. علامه حسن زاده این استاد گرانقدر خویش را اینگونه معروفی می کند:
«بنده همه ی اساتیدم را به تبحر درفنون مانند ایشان ندیدم، جناب علامه شعرانی درادبیات قلم توانایی داشت، وفارسی را بسیار فصیح و سنگین می نوشت. درمیان علمای روحانی ما، درعصر خودم، کسی را به تبحر در ریاضیات از ایشان بهتر وبرتر ندیدم.»(10)
حضرت استاد حسن زاده در بیان خاطره ای شیرین از دوران حضورش در درس سراسر برکت ومعرفت ومعنویت علامه ذوفنون ابوالحسن شعرانی می فرماید:
«زمانی که درمدرسه مروی تهران حجره داشتم ودر روزی از روزهای سرد زمستان برای رفتن به درس آیت الله شعرانی که در سه راه سیروس بود، دو دل بودم، هم به جهت مراعات حال استاد وهم به دلیل لباس و وضع طلبگی خودم. اما بالاخره رفتم و محضرایشان مشرف شدم وعذرخواهی کردم که درچنین سرمای سوزانی مزاحم شدم. ایشان فرمودند: آیا درمسیر که می آمدی گداهایی که در کوچه وخیابان می نشستند امروز را تعطیل کردند؟ عرض کردم: بازار کسب وکارآنان در چنین روزهای سردی، گرم است ! ایشان فرمودند: گداها دست ازکارشان نکشیدند، ما چرا تعطیل کنیم وگدایی نکنیم؟!»(11)
علامه حسن زاده آملی بعد ازآن وبه هدایت علامه شعرانی به حضور شریف آیت الله علامه حاج میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی (رحمه الله ) مشرف گردید وبه مدت پنج سال درمحضر مبارک این استاد بزرگ حکمت به فراگیری علوم عقلی و نقلی پرداخت.(12)
از دیگراساتید برجسته ایشان در تهران می توان: استاد محمد حسین فاضل تونی (رحمه الله )، حاج شیخ علی محمد جولستانی (رحمه الله ) ونیزآیت الله میرزا احمد آشتیانی را نام برد.(13)
ایشان در جمادی الاول سال 1383 هجری قمری برابر با مهرماه 1342 هجری شمسی به قصد تکمیل معلومات، تهران را به مقصد قم ترک گفت ودرآن شهر
مقدس رحل اقامت افکند. ایشان درمدت اقامتشان درقم به مدت 17 سال از محضر قدسی علامه طباطبایی (رحمه الله ) بهره برد ودرخدمت ایشان کتب زیادی راخواند وازخرمن علم ومعرفت حاج سید محمد حسن الهی طباطبایی تبریزی(رحمه الله ) نیز خوشه چینی کرد. ودانسته های فلسفی وعرفانی خویش را نزد ایشان تکمیل نمود. خود ایشان درباره استاد سید محمد حسن الهی می فرمایند: «ایشان پیوسته مرا به مراقبت و نگاه داشتن ادب در برابر خداوند ومحاسبه نفس توصیه می فرمود ومن نفحات انفاس شریفش وبرکات فیوضات منیعش را فراموش نمی کنم.»(14)
حضرت آقا به مدت 4 سال نیز در قم از محضر حجت الاسلام سید مهدی قاضی، فرزند آیت الله سید علی آقا قاضی بهره مند گردید ودرعلوم غریبه همچون علم حروف واعداد واوفاق و.. از ایشان استفاده نمود. ایشان درمورد استاد سید مهدی قاضی (رحمه الله ) می فرمودند: «ایشان درتعلیم من بذل جهد فرمود واو را بر من حقی است.»
براثر مراقبات وحالات معنوی، عنایات بی شماری از سوی خداوند منان به علامه آملی عنایت گردید که بازشدن چشم باطن وبصیرت ازجمله آنان بود، به طوری که قادرند باطن افراد را ببینند واز حقیقت وقایع وحوادث آگاه شوند که نمونه های متعددی دراین باب از ایشان ظاهر گردیده است.
به نقل از آقای گلی زواره آمده است: «یک روز که بنده خدمت آیت الله حسن زاده رفتم، فرمودند: «چندی قبل کسی دم درخانه با من کار داشت، هنگامی که در را باز کردم، با یک خرس روبرو شدم!» باطن آن فرد به شکل یک خرس ظاهر شده بود.(15)
همچنین درجایی فرموده اند: «مردم برای دیدن شیر و پلنگ به باغ وحش می روند، ولی ما درهمین کوچه وخیابان می بینیم. الهی! همه، ددان را درکوه و جنگل می بینند وحسن در شهر و ده.»(16)
حضرت استاد علامه حسن زاده، از بزرگ مردانی است که در دوران مبارزات ستمشاهی، همواره حامی ومدافع امام خمینی وانقلاب اسلامی ایران بوده اند.
آقای گلی زواره می نویسد: «کسالتی که اکنون گریبان گیراین حکیم عارف گردیده ودستگاه گردش خود او را دچار اختلال ساخته است، ازآنجا پدید آمده که وقتی دربحبوحه انقلاب اسلامی درمسجد اعظم قم مشغول افاده وافاضه به طلاب حوزه ی علمیه ی قم بودند، مورد یورش وحشیانه عوامل رژیم منحوس شاه قرار گرفته و از ناحیه ی قفسه ی سینه شدیداً آسیب دیده اند، آسیبی که اکنون به صورت ناراحتی قلبی، ایشان را مبتلا ساخته است.»(17)
دربزرگداشتی که برای تجلیل از شخصیت ادبی این فقیه وعارف نام آور در آذرماه سال 1376 درآمل برگزار شد، ایشان فرمودند: « قدر این نظام جمهوری اسلامی ورهبر عزیز حضرت آیت الله خامنه ای را بدانید.
ایران شما، کشوری اسلامی و ولایی است دشمن درکمین نشسته است، انسجام و وحدت مردم برای حفظ نظام و ولایت فقیه یک تکلیف شرعی است.»(18)
استاد حسن زاده که متبحر در ریاضیات ومسلط به زبان فرانسه نیز می باشد(19)
پس از خوشه چینی ازخرمن استادان و حکیمان الهی که نامی از ایشان برده شد، خود در قم حوزه ی درسی تشکیل داد وصدها شاگرد درعرصه های مختلف حکمت وفلسفه و عرفان پرورش داد.(20)
از ایشان بیش از یک صد اثر ارزشمند درزمینه های مختلف قرآنی، فقهی، فلسفی، عرفانی، ادبی، ریاضیات، نجوم و...به جای مانده که ذکر آن ها دراین زمینه رقیمه ی کوتاه نمی گنجد، آثاری که برگرفته از تراوش ذهن روشن و دیده ی بینا و تیزبین این عالم عامل و عارف الهی است.
از خداوند بزرگ خواهانیم که وجود سراسر برکت ورحمت این عارف الهی و حکیم ربانی را حفظ نموده، برعمر با عزتشان بیفزاید، ان شاءالله.

وصف دلبران درحدیث دیگران

علامه ابوالحسن شعرانی (رحمه الله)
«درخواست من از شیخ حسن آملی این است که مرا ازدعا، فراموش نفرماید.»(21)
حضرت آیت الله سید رضا بهاء الدینی (رحمه الله)
«...بنده زمانی بود که به خاطر مسائلی که پیش آمد ازحوزه وطلاب ناامید شدم ولیکن چشمم که به آقای حسن زاده آملی افتاد به کلی ازنظرخود برگشتم وامیدوارم شدم.»(22)
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای :
«استادی کسی همچون حضرت آقای حسن زاده آملی (دامت معالیه) که میان مراتب عالیه ی علمی ومقامات و فتوحات معنوی و روحی جمع کرده اند، برای هرمؤسسه علمی ودانشگاه وحوزه ای مغتنم وموجب افتخار است.»(23)

آب حیات

استاد حسن زاده آملی می فرماید:
درعنفوان جوانی وآغاز درس زندگانی، که درمسجد جامع آمل سرگرم به صرف ایام در اسم وفعل وحرف بودم ومحو در فرا گرفتن صرف ونحو، درسحرخیزی وتهجد عزمی راسخ وارادتی ثابت داشتم. در رؤیای مبارک سحری به ارض اقدس رضوی تشرف حاصل کردم، وبه زیارت جمال دلآرای ولی الله اعظم ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) نائل شدم. درآن لیله ی مبارکه قبل از
آنکه به حضور باهرالنور امام (ع) مشرف شوم، مرا به مسجدی بردند که درآن مزار حبیبی ازاحباء الله بود، وبه من فرمودند: درکناراین تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است. من از روی عشق وعلاقه مفرطی که به علم داشتم، نماز خواندم واز خداوند سبحان علم خواستم. سپس به پیشگاه والای امام هشتم، سلطان دین، رضا روحی لتربته الفداء وخاک درش تاج سرم رسیدم وعرض ادب نمودم. بدون اینکه سخنی بگویم امام که آگاه به سر من بود و اشتیاق والتهاب وتشنگی مرا برای تحصیل آب حیات علم می دانست، فرمود : نزدیک بیا، نزدیک رفتم وچشم به روی امام گشودم، دیدم با دهانش آب دهانش را جمع کرد وبر لب آورد وبه من اشارت فرمود که بنوش. اما خم شد ومن زبانم را درآوردم وبا تمام حرص و ولع که خواستم لب های امام را بخورم، از کوثردهانش آن آب حیلت را نوشیدم و درهمان حال به قلبم خطور کرد که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: پیغمبراکرم (ص) آب دهانش را به لبش آورد ومن آن را خوردم که هزار درعلم واز هر دری هزار در دیگر به روی من گشوده شد. پس ازآن، امام (ع) طی الارض را عملاً به من بنمود، که ازخواب شیرین که از هزاران سال بیداری من بهتر بود بدرآمدم.(24)

عنایتی از امام رضا (ع)

علامه حسن زاده آملی می فرماید:
اینجانب بنا به فرموده شیخ الرئیس ابوعلی سینا که فرمود: «ازعوامل ضعف بینایی چشم، خوابیدن با شکم سیراست ولازم است بین غذای شب و خوابیدن فاصله انداخت»، همیشه مقید بودم یا در شب، حتی الامکان از خوردن غذا خودداری کنم ویا شام را سر شب صرف کنم تا فاصله مورد نظر شیخ را رعایت کرده باشم که مبادا خدای نکرده چشمم که یکی از مهمترین سرمایه های کسب دانش وپیمودن راه کمال است ضرر ببیند واین امرسبب شود که از تحصیل
علم وکمال بازبمانم. ولی با این همه شبی از شب ها (درشب چهارشنبه 29 جمادی الاول 1405 قمری، برابر با اول اسفند 1363 شمسی) شامم به تأخیرافتاد ومتأسفانه بعد از شام خواب شدیدی برمن عارض شد.
برای اینکه فرموده شیخ را عمل کرده باشم بلند شدم و شروع کردم به قدم زدن و تا دوازده نصف شب بیدار بودم، ولی بر اثر شدت حالت خواب نتوانستم از خوابیدن خودداری کنم، لذا خوابیدم. خواب شیرین بود و رؤیای شیرین تر اینکه به زیارت حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(ع) تشرف حاصل کردم. درابتدا به اشاره تفهیم فرمودند که چرا کمتر خودت را به ما نشان می دهی وپس ازآن به عبارت صریح فرمودند: «این قدر خودت را زحمت مده، ما چشم تو را تا آخرعمر ضمانت می کنیم.»
الحمدالله که ازاین بشارت آن ولی الله اعظم که به لقب ضامن هم شناخته شده است، برایم یقین حاصل است که هردو کریمه ی من تا آخرین دقایق عمرم بینا خواهند بود، چون ضامنشان معتبراست چنانکه مشمول الطاف دیگر آن حضرت نیز بودیم وهستیم.
و آن که حضرت فرمود: «چرا کمتر خودت را به ما نشان می دهی؟» شاید علتش این بود که درآن اوان بر اثر تراکم اشتغال درس وبحث وتصنیف و تصحیح، مدتی به زیارت حضرت فاطمه معصومه(ع) خواهرآن جناب توفیق نیافته وتشرف حاصل نکرده بودم.
شگفت اینکه درآن شب اصلاً اندیشه آن جناب درخاطرم نبود.(25)

جلوه های پارسایی

نهایت احترام به استاد

به نقل از آیت الله حسن زاده آملی آمده است:
بنده حریم اساتید را بسیار بسیار حفظ می کردم. سعی می کردم در حضور استاد به دیوار تکیه ندهم وچهار زانو بنشینم. مواظب بودم که حرفم را زیاد تکرار نکنم. چون وچرا نمی کردم که سبب رنجش استاد شود. مثلاً یک وقتی که محضر آقای قمشه ای نشسته بودم، خم شدم و کف پای ایشان را بوسیدم. ایشان برگشتند وبه من گفتند: «چرا این کار را کردی؟» گفتم: «من لیاقت ندارم دست شما را ببوسم. برای بنده مایه افتخار ومباهات است، خوب چرا این کار را نکنم؟!»(26)

اویس قرن زمان

یکی از شاگردان بزرگوار حضرت استاد حسن زاده آملی نقل می کردند:
حضرت استاد به بنده فرمودند: بله، ما نیز حالی داشتیم و شبی و عبادتی و قدم در راه اویس قرنی می نهادیم. عرض کردم: آقا چگونه؟ فرمودند: بعد از نماز عشاء می گفتیم: «هذه لیله الرکوع» وبسیار در رکوع بودیم، وشب دیگری بعد از نماز عشاء می گفتیم: « هذه لیله السجود» و بسیار در سجود به سر می بردیم و صبح که می شد، سرشاراز حال به سوی درس وکلاس می رفتیم.(27)

گوهرناب

قال الله تعالی:
«یا اهل معصیتی ! لو لا من فیکم من المومنین المتحابین بجلالی لا نزلت عذابی ثم لا ابالی.»
خداوند متعالی می فرماید:
«ای گنهکاران! اگر درمیان شما نبودند مؤمنانی که به جلال و شکوه من عشق می ورزند وبا نمازشان، زمین و مساجدم را آباد می سازند و سحرگاهان از ترس من دعا واستغفارمی کنند، بی درنگ عذابم را
بر سرتان فرود می آوردم و از این کار باکی نداشتم.»(28)

استماع اذان پیامبراکرم (ص)

آیت الله حسن زاده می فرمایند:
دربعد ازظهرجمعه هشتم ذی الحجه الحرام سال 1378 قمری که روز ترویه بود، درحالتی بودم که دیدم صدای اذان به گوشم می آید وتنم می لرزد و مؤذن در پهلوی راست من ایستاده است ولکن من به کلی چشم به سوی او نگشودم و جمال مبارکش را به نحو کامل زیارت نکردم، فقط شیخ حضرتش گاه گاهی جلوه می کرد و پنهان می شد. ازیکی دیگر که شخص او را دیدم ولی او را نشناختم، پرسیدم: این مؤذن کیست که بدین شیوایی و دلربایی اذان می گوید؟
گفت: این جناب پیغمبرخاتم محمد بن عبدالله (ص) است.
از شنیدن این بشارت چنان گریه بر من مستولی شد که ازآن حال باز آمدم.(29)

واقعه ی شگفت انگیز

آن بزرگوار دربیان واقعه ای دیگر از مکاشفات خود می فرمایند:
درصبح سه شنبه بیست و ششم ذی الحجه سال 1378 قمری ( 1347/1/6 شمسی) درحال «توجه» چنان ارتعاش ولرزه ای بر بدنم مستولی شد که قلم از تحریر آن عاجز و زبان از وصف آن الکن است. عالم، همه را روشن دیدم، ولی نور روشنایی مایل به رنگ بنفش بود. دراین واقعه خوف و وحشت شگفتی برمن چیره شده بود ولکن زمان آن حال درحدود دو دقیقه بود که به حال عادی خود بازآمدم، وبسیار افسوس خوردم که دولت مستعجل بود، ولی چه کنم که در آن حال به اختیارخودم نبودم.
سپس به حضور انوار استاد علامه طباطبایی(رحمه الله) تشرف حاصل کردم وماجرا را به آن جناب ارائه نمودم. فرمود: «آقا،چون حقایق عالم برای مجاهد کشف
می شوند به صوری تمثل می یابند، ودر طلیعه ی امرتمثلات رعد وبرق ولرزه و مانند آن ها روی می آورند؛ و دراین حال کشف، مثال ها وصوری پیش می آیند، و انسان مؤفق به زیارت جمال پیغمبر وامام می شود...» پس ازآن، این حقیر را تحسین فرمود که الحمدالله مقدمه پیشرفت شما خوب است.(30)

منزل حسن زاده اینجاست!

جناب حجت الاسلام شیخ مجید جعفر تبار حکایت نمودند که:
پس از ارتحال آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی (رحمه الله) مجلس ختمی در دانشگاه قم منعقد گشت و اینجانب به اتفاق یکی از برادران دیگر، مأمور شدیم تا نامه ی دعوت از علمای برجسته قم برای شرکت دراین مجلس ختم را به حضورشان تقدیم نماییم.
پس از رساندن چند نامه، خود را به کوچه ای که منزل حضرت استاد علامه حسن زاده آملی (رحمه الله)درآن قرار دارد، رساندیم.بنده از اتومبیل پیاده شدم ولی دقیقاً نمی دانستم کدام منزل متعلق به حضرت علامه می باشد. لذا متحیر شده ودرحال تردید قرارگرفتم که زنگ کدام یک از منازل را بزنم. کوچه هم خلوت وامکان پرسیدن از کسی هم نبود. درهمین حین که مردد بودم، ناگهان دیدم دریکی از منازل باز شد وعلامه حسن زاده درحالی که لباس منزل بر تن داشتند، بیرون آمدند و خطاب به بنده فرمودند: « آقا،منزل حسن زاده را می خواهید؟ اینجاست!»
من که از دیدن این صحنه مات ومبهوت شده بودم، حرکت کرده وبه حضور مبارکش رسیدم و نامه را تقدیم نمودم وضمن ادای احترام، خداحافظی کردم وبرگشتم.(31)

طبع شاعری

استاد ذو فنون، علامه حسن زاده آملی درکنار بهره مندی از علوم وفنون گوناگون، صاحب قریحه ای نیکو وطبعی لطیف درسرودن اشعار وغزلیات زیبا
وپرمغز نیز می باشد، وکتاب «الهی نامه » و «دیوان اشعار» ایشان، که تراوش یافته از روح لطیف وذوق سرشار وذهن بیدار این عارف جامع است، دو اثرادبی ارزشمند این فرزانه کم نظیراست.
در ذیل، غزلی ازدیوان این عارف الهی که به «عشق پاک» مسمی گردیده، و سرشار ازمعرفت ومعنویت وحاوی معانی بس عمیق است، آورده شده است:
من این دنیای فانی را نمی خواهم نمی خواهم
من این لذات آنی را نمی خواهم نمی خواهم
بجز محبوب یکتایم نمی دانم نمی دانم
بجز آن یارجانی را نمی خواهم نمی خواهم
بجز راه وصالش را نمی پویم نمی پویم
جز این ره کامرانی را نمی خواهم نمی خواهم
به فطرت عشق پاکش را به دل دارم به دل دارم
دگر معشوق ثانی را نمی خواهم نمی خواهم
دلم از وی نشانی را به من داده به من داده
ز دیگر کس نشانی را نمی خواهم نمی خواهم
بجز بار حضوری را نمی یارم نمی یارم.
سبکبارم گرانی را نمی خواهم نمی خواهم
به جان درد وغم او را خریدارم خریدارم
زغیرش مهربانی را نمی خواهم نمی خواهم
دل بشکسته می خواهد ندانستم ندانستم
دگر من شادمانی را نمی خواهم نمی خواهم
بجز قرآن کتابی را نمی خواهم نمی خواهم
بجز سبع المثانی را نمی خواهم نمی خواهم
علی و آل پاکش را پذیرفتم پذیرفتم
فلانی و فلانی را نمی خواهم نمی خواهم
«حسن» را در لقای خود نگهدارش نگهدارش
که بی تو زندگانی را نمی خواهم نمی خواهم.(32)

گوهرهای حکیمانه

در دیداری که جمعی از دوستان، در زادگاه علامه حسن زاده آملی و در تابستان سال 1387 شمسی با ایشان داشتند، حضرت استاد در قالب جمله ای پرمحتوا وعمیق فرمودند:
«دین، ناموس خداست؛ با گناه کردن به ناموس خدا تجاوز نکنید.»
- از دنیا چشم پوشیدن اگر چه هنر است، ولی از دنیا وآخرت، هر دو چشم پوشیدن خیلی هنر است.(33)
- ای مسافر ابدی، توشه باید به فراخور سفر باشد.(34)
- دائماً طاهر باش وبه حال خویش ناظر باش وعیوب دیگران را ساترباش. با همه مهربان باش واز همه گریزان باش؛ یعنی با همه باش و بی همه باش.
- ازأمل چشم بپوش و درعمل بکوش. مرد جستجوی باش نه گفتگوی، از دریا بخواه نه از جوی. ازکلام چون فضول طعام دست بدار. سبکبار باش نه سبکسر وسبکسار.خروس در سحربه ذکر سبوح قدوس درخروش است، کم از خروس مباش.(35)
- عزیزان وقت نیست....دیر می شود!(36)
- با شب خلوت داشته باشد، که انس با عالم غیب و ملکوت به بار می آورد.(37)
- جامعه بی عرفان، کالبد بی جان است.(38)
- یکی از فضیلت های نماز جماعت این است که چون هرانسانی یک صفت یا بیشتر از اوصاف وکمالات انسانی را دارد، به فرض اگر یک انسان کامل باشد تا چه اندازه واسطه نزول برکات خواهد بود، انسان ها درنماز جماعت کان یک انسان کامل ویا ظل(سایه) ومثال او را تشکیل می دهند که آن نماز واسطه نزول برکات خواهد بود.(39)
- الهی، آزمودم تا شکم دایراست، دل بایر است.
الهی، وای برمن اگراز من بترسند واز تو نترسم.
الهی، وای برمن اگر دلی از من برنجد!
الهی، از روی آفتاب وماه و ستارگان شرمنده ام، ازانس و جان شرمنده ام، حتی از روی شیطان شرمنده ام، که همه درکارخود استوارند واین سست عهد، ناپایدار.
الهی، گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نفس سرکش چه باید کرد؟
الهی، دربسته نیست، ما دست و پا بسته ایم.
الهی، اگر ستارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟(40)
- الهی، آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان، تو خدایی نه بازرگان.(41)
حسن ختام این دفتر را دستورالعملی اخلاقی وعرفانی از حضرت استاد علامه حسن زاده آملی قرار داده ایم، امید که مورد استفاده شیفتگان حقیقت و طالبان فضیلت ومعنویت قرارگیرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
درحیرتم که چه نویسم؟ روی سخنم با کیست، با خفته است یا با بیدار؟ اگر با خفته است که خفته را خفته کی کند بیدار واگر با بیدار است که بیدار درکار خود بیدار است. وانگهی نویسنده چه نویسد که خود، نامه سیاه است واز دست خویشتن در فریاد.
پیری وجوانی چو شب و روز برآمد
ما شب شد وروزآمد وبیدارنگشتیم.
بد نوع پشم ها که رشتیم وبد جنس تخم ها که کشتیم.
خرما نتوان خورده ازین خارکه کشتیم
دیبا نتوان بافت ازین پشم که رشتیم
چون از کشتزار خود بی خبرم آسوده، می چرم، آه اگر از پس امروز بود فردایی.
ولیکن به قول شیخ اجل، سعدی:
گاه باشد که کودک نادان
به غلط برهدف زند تیری
کلمه ای چند تقریر شد ونکاتی اند تحریرگردد شاید که دلپذیرافتد.
مگر صاحبدلی روزی به رحمت
کند درحق درویشان دعایی
معرفت نفس طریق معرفت رب است که از سید انبیاء(ص) وهم از سید اوصیاء (ع) مأثور است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هرکس درخویش بیاندیشد و درخلقت خود تفکر وتأمل کند دریابد که این شخص محیرالعقول واجب بالغیراست بلکه خودو جمیع سلسله موجودات را محتاج به حقیقتی بیند که طرف وسرسلسله ی همه است و جز او همه ربط محض به اویند و چون معلول هر چه دارد پرتوی ازعلت است، تمام اشیاء را مرائی جمال حق بیند وچون معلول به علتش قائم است علت با معلول معیت دارد، نه معیت مادی واقتران صوری بلکه معیت قیومی که اضافه اشراقی علت به ماسواها است وچون در سلسله ی موجودات اول علت است و به همه ودرهمه اول اوست پس اول علت دیده می شود سپس معلول.
دلی کز معرفت نور و ضیا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
این بنده درابیاتی گفته است:
من به یارم شناختم یارم
تو، به نقش ونگار یعنی چه
عقل خیبراین لطیفه را ازکر یمه «وهو معکم اینما کنتم»(42) درمی یابد وازگفتار حق سبحانه به کلیمش که «انا بدک اللازم یا موسی» می خواند وبه سر ورمز اشارت ارسطو که «ان الاشیاء کلها حاضرات عند المبداء الاول علی الضروره والبت» پی می برد تا درجه فدرجه به جایی می رسد که می بیند حقیقت امر فوق تعبیر به علت ومعلول است وچون وجود درهرجا قدم نهاد خیر محض وقدومش خیر مقدم است وهمه ی خیرات از یک حقیقت فائض شده اند که «ان من شی الاعندنا خزائنه » پس کل الکمال وکمال الکل مبدئی واجب الوجود است وعقل بالفطره عاشق آن کمال مطلق است که «العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان » وجنت اهل کمال همان کمال است که جنت لقاء است. درابیاتی گفته ام:
چرا زاهد اندر هوای بهشت است
چرا بی خبر از بهشت آفرین است
ومتأله سبزواری چه نیکو فرموده است:
وکل ماهناک حی ناطق
ولجمال الله دوماً عاشق
حالا که عقل به فطرت طالب آن مقام است، ناچار از موانع باید برحذر باشد واگر رهزنی سد راه شد لابد باید با او بجنگد تا به مقصود رسد بلکه بی رهزن نخواهد بود ونتواند بود.
دراین مشهد که آثار تجلی است
سخن دارم ولی ناگفتن اولی است
وآن رهزن جز ما دیگری نیست.
تو خود حجاب خودی حافظ ازمیان برخیز
خوشا کسی که درین راه بی حجاب رود
درترجیع بندی گفته ام:
زنگ دل را زدای تا یارت
بدهد درحریم خود بارت
به خدای علیم بی همتا
حاجبی نیست غیر زنگارت
خواهش گونه گون نفسانی
کرد دردام خود گرفتارت
شد خدا بینیت زخود بینی
رفت دینداریت به دینارت
وای برتو اگرکه می خواهی
گرم داری به خویش بازارت
سر تسلیم بایدت بودن
گربزارت کشند بر دارت
اندرین یک دو روزه ی دنیا
نرسانی به خلق آزارت
توبهشت وجهنم خویشی
تا چه خواهد که بود اسرارت
گرچه بسیار تو بود اندک
زاندک می دهند بسیارت
ای بنده ی خدای به خود آی ودرحضور و مراقبت می کوش که:
در خلوتی زپیرم کافزوده باد نورش
خوش نکته ای شنیدم در وجد و در سرورش
گفتا حضور دلبر مفتاح مشکلاتست
خرم دلی که باشد پیوسته درحضورش
ندانم کدام ذره ی بی مقدار درخواب غفلت است تا بنی آدم غافل باشد، اگر چه هیچ ذره ای بی مقدار نیست که:
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش درمیان بینی
«یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم الذی خلقک فسویک فعدلک فی ای صوره ماشاء رکبک».(43)
قرآن کریم صورت حقیقه ی انسان کامل است و صراط مستقیم که «یهدی الی الرشد» (44) و«یهدی للتی هی اقوم».(45)
ره رها کرده ای از آنی گم
عز ندانسته ای از آنی خوار
جز بدست ودل محمد نیست
حل وعقد خزینه ی اسرار
بیدار باش واز تن آسایی برکنار باش که:
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
کام حیوان را به بی زبان ها گذار، تو که مشمول «الرحمن* علم القرآن* خلق الانسان* علمه البیان»(46) هستی، اهل بیان باش. خاموش باش تا گویا شوی، چشم بیند تا بینا شوی. رسول الله (ص) فرمود: «غضو أبصار کم ترون العجائب».
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا وپست
به خویشتن خطاب می کنم: ای همبازی اطفال، ای سرگرم به قیل و قال، ای اسیراصطبل وعلف، ای دور از سعادت وشرف، ای محبوس در لظای هوی، ای محروم از جنت لقاء، عمر به بی حاصلی وبوالهوسی گذشت، چه شود گر به خود آیی و بینی چه کسی! «بل تؤثرون الحیوه الدنیا و الاخره خیرو ابقی»(47)
«کلا بل تحبون العاجله وتذرون الاخره»(48)
ندانم چه کسی به در خانه ی دوست رفت وناامید برگشت؟
یک صبح به اخلاص بیا بردرما
گر کام تو برنیامد آنگه گله کن
چه کسی سور دلش به التهاب آمد و برد الیقین عشق التهابش را فرو ننشاند؟
ای که عاشق تئی حرامت باد
زندگانی که می دهدی بر باد
در به روی همه بازاست ودربان ندارد. تعیین وقت لازم نیست وهیچ عنوان ورسم نمی خواهد جز اینکه:
در کوی ما شکسته دلی می خرند وبس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگراست
کمال اصفهانی چه خوش گفته است:
بر ضیافت خانه ی فیض نوالت منع نیست
درگشاده است وصلا درداده خوان انداخته
راهرو چه زن وچه مرد، چه آسیه و مریم، چه جنبید وبراهیم ادهم.
به قول عمان سامانی:
همتی باید قدم در راه زن
صاحب آن خواه مرد و خواه زن
غیرتی باید به مقصد ره نورد
خانه پردازجهان چه زن چه مرد
شرط راه آمد نمودن قطع راه
برسر رهرو چه معجر چه کلاه
سخنی چند درآداب سائر الی الله بیاوریم- که پا در کفش بزرگان کنیم و تشبه به آنان، که «من تشبه بقوم فهو منهم»، آرزو برجوانان عیب نیست.:
1. قرآن که صورت کتبیه ی انسان کامل - اعنی حقیقت محمدیه -راست، به اندازه ای که از آن بهره برده ای به حقیقت خاتم (ص) تقرب یافته ای اقراً وارقه - رسول الله (ص) فرمود:
«ان هذا القرآن مادبه فتعلموا مادبته ما استطعتم وان اصفر البیوت لجوف اصفر من کتاب الله تعالی» پس ای اخوان صفا و خلان وفاء به مأدبه ای آیید که «فیها ما تشتهی الانفس و تلذا الاعین».
2. ای عباد الرحمن آخر سوره فرقان از «عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض » تا آخر سوره هریک دستور العملی کاملی است.
3. درباب سیزدهم وباب بیستم ارشاد القلوب دیلمی آمده است که : «قال النبی (ص) یقول الله تعالی: من احدث ولم یتوضأ فقد جفانی ومن احدث وتوضأ ولم یصل رکعتین فقد جفانی ومن صلی رکعتین ولم یدعنی فقد جفانی من احدث و توضأ وصلی رکعتین ودعانی فلم اجبه فی ما یسأل من امردینه ودنیاه فقد جفوته و لست برب جاف».
حالاکه دراین عمل سهل رخیص چنین نتیجه ی عظیم نفیس است خوشا حال آنکه ازعلو همت خود بعد ازادای این دستور از حق تعالی مطلبی بخواهد که آن را زوال ونفاد نباشد، اعنی حلاوت ذکر ولذت لقاء وشرف حضور بخواهد وزبان حالش این باشد که :
ما از تونداریم به غیراز توتمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است.
4. «وکلوا اشربوا و لاتسرفوا انه لایحب المسرفین»(49) فضول طعام ممیت قلب است ومفضی به سرکشی نفس وطغیان اوست واز اجل خصال مؤمن جوع است.
نه چندان بخور که کز دهانت بر آید
نه چندان که ضعف جانت در آید
5. همانطور که فضول طعام ممیت قلب است فضول کلام نیز از قلب قاسی برخیزد، از رسول الله (ص) روایت است که: « لا تکثروا الکلام بغیر ذکرالله فان کثره الکلام بغیر ذکرالله قسو القلب ان ابعد الناس من الله القلب القاسی ».
6. محاسبت نفس، که امام کاظم(ع) فرمود: «لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنا استزاد الله وان عمل سیئا استغفرالله تعالی منه و تاب الیه».
7. مراقبت واین مطلب عمده است: قال الله تعالی: «وکان الله علی کل شیء رقیباً»(50) وقال النبی (ص) لبعض اصحابه: «اعبدالله کانک تراه فان لم تکن تراه فهو یراک».
8. «الادب مع الله تعالی فی کل حال»، درباب چهل ونهم کتاب ارشاد القلوب دیلمی آمده است که : روی ان النبی (ص) «خرج الی غنم له وراعیها عریان یفلی ثیابه، فلما رآه مقبلاً لبسها».
فقال النبی (ص) «امض فلاحاجه لنا فی رعایتک فقال: ولم ذلک؟ فقال انا اهل بیت لا نستخدم من لایتأدب مع الله ولا یستحیی منه فی خلوته».
9. العزله، سلامت درعزلت است. با خلق باش ونباش.
هرگزمیان حاضر وغایب شنیده ای
من درمیان جمع ودلم جای دیگر است.
10. التهجد، «ومن اللیل فتهجد به نافله الک عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً وقل رب ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطانان نصیراً»(51)
11. التفکر، قال الله تعالی: «الذین یذکرون قیاماً وقعوداً وعلی جنوبهم ویتفکرون فی خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار.»(52)
12. ذکرالله تعالی فی کل حال قلباً ولساناً، قوله سبحانه: «واذکر ربک فی نفسک تضرعاً وخفیه ودون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تکن من الغافلین ان الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته ویسبحونه وله یسجدون».(53)
13. ریاضت درطریق علم وعمل، بر نهجی که در شریعت محمدیه (ص) مقرراست وبس، که علم و عمل برای طیران به اوج کمال وعروج به معارج به منزلت دوبالند.
14. اقتصاد، یعنی میانه روی درمطلق امور حتی در عبادت.
15. مطلب در دو کلمه است: تعظیم امر خالق و شفقت با خلق.
فرزانه آنکه خواهد تعظیم امر خالق
دیگر که باز دارد از خلق شر و شورش
گفتار بسیار است ولی دو صد گفته چون نیم کردارنیست، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید...
والسلام علی من اتبع الهدای قم- حسن حسن زاده آملی
1349/3/21 شمسی
علامه حسن زاده آملی:
«از اتلاف سرمایه ی گرانبهای عمر برحذر باشید که برای انسان حسرتی بزرگ تر از آن پیش نمی آید.
جمال ساکلین /ص214
اللهم صلی علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم

پی نوشت ها :

1.گفتگو با علامه حسن زاده، محمد بدیعی.
2. جمال سالکین، عبدالرحمن باقرزاده بابلی.
3.جمال سالکین، عبدالرحمن باقر زاده بابلی.
4. جمال سالکین، عبدالرحمن باقر زاده بابلی.
5. گلشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج3.
6. کاروان علم وعرفان، غلامرضا گلی زواره، ج3.
7. در آسمان معرفت، حسن حسن زاده آملی، به کوشش: محمد بدیعی.
8. گشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج3.
9. جمال سالکین، عبدالرحمن باقر زاده بابلی.
10.کاروان علم وعرفان، غلامرضا گلی زواره،ج3.
11. درآسمان معرفت، حسن حسن زاده،آملی، به کوشش: محمد بدیعی.
12. کاروان علم وعرفان، غلامرضا گلی زواره،ج3.
13. درآسمان معرفت، حسن حسن زاده، آملی به کوشش: محمد بدیعی.
14. گلشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج3.
15. گلشن ابرار، حوزه علیمه قم، ج3.
16. جمع پراکنده، محسن برزگر.
17.جمال سالکین، عبدالرحمن باقر زاده بابلی.
18. جمال سالکین، عبدالرحمن باقر زاده بابلی.
19. جمال سالکین،عبدالرحمن باقر زاده بابلی.
20. گلشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج3.
21. درآسمان معرفت/430.
22. جمال سالکین /135.
23. جمال سالکین/133.
24. جمال سالکین/148.
25. جمال سالکین/181.
26.گلشن ابرار/3 /536.
27. جمع پراکنده/188.
28. احادیث قدسی/416.
29. کرامات علما/ج64/2.
30.جمع پراکنده/99.
31. جمال سالکین/194.
32.جمال سالکین/205.
33.جمال سالکین/197.
34.جمال سالکین/202.
35.آب حیات/16.
36. صراط سلوک /89.
37. صراط سلوک/89.
38. جمال سالکین/200.
39. جمال سالکین /201.
40. الهی نامه.
41. جمال سالکین/198.
42.سوره حدید، آیه 4.
43.سوره انفطار، آیات 9-7.
44. سوره جن، آیه 2.
45. سوره اسراء، آیه 9.
46. سوره رحمن، آیات 4-1.
47. سوره اعلی، آیات 18- 17.
48. سوره قیامت، آیات 22- 21.
49.سوره اعراف، آیه 32.
50. سوره احزاب، آیه 53.
51. سوره اسراء، آیات 81- 80.
52. سوره آل عمران، آیه 192.
53.سوره اعراف، آیه آخر.

منبع: قاسمی، علی؛ (1388)، رستگاران: شرح حال چهارده تن از اولیای الهی، قم: هنارس، چاپ اول 1388.

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : یک شنبه 5 مرداد 1393
چرا امام حسین علیه السلام به دنیا باز می گردد

 

چرا امام حسین علیه السلام به دنیا باز می گردد

امام حسین

 

همه ما می دانیم كه مظلوم ترین فرد تاریخ حضرت حسین بن علی علیهماالسلام سومین امام مسلمانان می باشد و بالاترین شهید در روز قیامت ایشانند و لقب "سید الشهداء" نیز به همین مطلب اشاره دارد و از جمله اعتقادات ما شیعیان نیز این می باشد كه منجی آخر الزمان حضرت مهدی صلوات الله علیه بعد از ظهور یكی از مهمترین اموری كه به آن می پردازند مسأله انتقام از ظالمان تاریخ به نفع مظلومان است و از جمله مظلومان حادثه كربلا « أین الطالب بذحول الأنبیاء و أبناء الأنبیاء أین الطالب بدم المقتول بكربلاء ».

حال این سۆال پیش می آید: وقتی قرار است كه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انتقام خون آن امام مظلوم را بگیرد، دیگر بازگشت آن حضرت به دنیا چه حكمت و مصلحتی دارد چرا كه در روایات شیعی می خوانیم:

اولین كسی كه به دنیا باز خواهد گشت حسین بن علی علیهماالسلام می باشد، پادشاه دنیا می شود به مدت هزار سال تا اینكه از شدت پیری ابروانش به روی صورتش می افتد. (بصائر الدرجات ص18و22و28و29 )

و همچنین روایات زیاد دیگری در مورد بازگشت سائر اهل بیت علیهم السلام وجود دارد.

در این نوشته قصد پرداختن به مسأله رجعت را نداریم و همین اندازه بیان می داریم كه اصل مسأله رجعت را هر شیعه ای باید معتقد باشد چرا كه در زیارت جامعه كبیره می خوانیم:

« مۆمن برجعتكم ... جعلنی الله ممن ... یكر فی رجعتكم » یعنی: من به بازگشت شما ایمان دارم و خداوند مرا در زمره كسانی قرار دهد كه در دولت شما به دنیا باز می گردد.

و همچنین در سائر ادعیه و زیارات این مسأله به وفور یافت می شود.

آنچه كه در این نوشته قصد پرداختن به آن را داریم این است كه هدف از این بازگشت آیا صرفا انتقام گرفتن است و آیا صرفا برای این است كه حق از دست رفته اهل بیت علیهم السلام كه حكومت بر مردم و ولایت بر آنها بود اعاده شود؟!

مگر امیر المۆمنین علیه السلام به ابن عباس نفرمود كه "حكومت بر شما در نزد من از آب بینی بز هم بی ارزش تر است" و در جای دیگری فرمود "از استخوان خوك در دست جذامی" و در مورد دیگر "بند كفش پاره شده" !!؟

آیا امیر المۆمنین علیه السلام می خواهد در زمان رجعت به دنیا باز گردد تا همان حكومتی را در دست بگیرد كه از استخوان خوكِ در دست جذامی تنفرآمیزتر بوده است ؟!

حكومت در نظر انسان كامل وسیله ای برای رساندن بشریت به سعادت كامل و همه جانبه است كه بالاتر از مسأله اجرای عدالت رشد عقلانی بشریت و رسیدن به معرفة الله می باشد چرا كه اجرای عدالت نیز مقدمه این امر می باشد

یا امام حسین علیه السلام كه در مناجات خود فرمود:

« اللهم إنك تعلم أنه لم یكن ما كان منا منافسة فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام »(تحف العقول، كلمات طولانی امام حسین علیه السلام) یعنی: خدایا تو خود می دانی كه هر چه از ما سر زد برای رقابت در بدست آوردن قدرت نبوده است. آیا همین امام حسین علیه السلام برای حكومت كردن به دنیا باز می گردد و اساسا آیا حكومت كردن ارزش ذاتی دارد ؟!

برای این كه به پاسخ صحیحی برای سۆالات فوق دست پیدا كنیم باید یك سیر مطالعاتی كلی نسبت به حركت تمام انبیاء در طول تاریخ داشته باشیم:

طبق روایات خداوند تا كنون 124 هزار پیامبر برای بشر فرستاده است و علاوه بر آن بسیاری از پیامبران دارای اوصیایی بوده اند كه پیامبر نبوده اند ولی از عصمت برخوردار بوده اند مانند اوصیای پیامبر خودمان. اما با وجود این همه حجج الهی هنوز مقصود اصلی خداوند كه سیطره نور توحید بر سراسر كره خاكی می باشد محقق نشده است و قرار است این كار به دست با كفایت منجی آخر الزمان صورت گیرد.

امام حسین

 

از طرفی در اذهان بسیاری از مردم این گونه نقش بسته است كه چون ظهور قبل از قیامت است پس حتما بلافاصله بعد از ظهور و پیروزی حق بر باطل بساط دنیا برچیده می شود و قیامت بر پا می شود و حال آنكه این اشتباهی بزرگ است. چگونه می شود كه 124 هزار پیامبر به همراه اوصیای خود و این همه گذرِ قرنها و سختیها بر بشریت مقدمه باشد تنها برای مدت كوتاهی كه ظهور نام دارد؟! چگونه می توان در تمام تاریخ به بشریت امید ظهور منجی را داد و حال آنكه ظهور یك مدت كوتاهی است كه اكثریت بشریت آن را درك نخواهند كرد و اگر ظهور مختص مردمان زمان ظهور باشد پس چرا این قدر در ادیان آسمانی حتی قبل از اسلام از مسأله بشارت منجی برای دمیدن روح امید در بین پیروان، استفاده شده است ؟!!!یك جواب صحیح برای همه سۆالات فوق این است كه حكومت در اسلام اگر چه از ارزش ذاتی برخوردار نیست و طبق فرموده امیر المۆمنین علیه السلام از آب بینی بز هم كم ارزش تر است اما حكومتی كه در پرتو آن حق مظلوم از ستمگر ستانده شود خود از برترین فضائل و امتیازات می باشد. به همین دلیل در روایات بسیاری كه به حد تواتر نزدیك است و از فریقین نقل شده، حكمت حكومت منجی در آخر الزمان همان عدالت گستری و حق طلبی بیان شده است.

بازگشت حسین بن علی علیهماالسلام به دنیا نیز لطف دیگری از خداوند است تا نوری را كه ظالمان از پرتوافشانی آن جلوگیری نمودند به رخ همه بشریت كشانده شود تا بشریت در پرتو این نور بفهمند هدف از خلقت انسان چریدن چند روزه در دنیای مادی كه همه آسایش هایش با سختی ها مخلوط است نبوده

در فرمایش امیر المۆمنین علیه السلام به ابن عباس نیز همین معنا مورد اشاره شده است. حضرت بعد از آنكه می فرمایند حكومت بر شما به اندازه بند كفش پاره در نزد من ارزش ندارند، با استثنا بیان می فرمایند كه : « إلا أن أدفع ظلما » مگر اینكه ظلمی را دفع نمایم.

حكومت در نظر انسان كامل وسیله ای برای رساندن بشریت به سعادت كامل و همه جانبه است كه بالاتر از مسأله اجرای عدالت رشد عقلانی بشریت و رسیدن به معرفة الله می باشد چرا كه اجرای عدالت نیز مقدمه این امر می باشد. یعنی دست یابی به معرفت حقه ای كه باعث رشد معنوی انسانها است. به همین دلیل است كه حكومت از منظر اسلام فقط موظف به تأمین دنیا و معیشت مادی مردم نیست بلكه وظیفه اصلی حكومت اسلامی تأمین امنیت دینی و معنوی انسانهاست و در هنگام تزاحم مادیات و معنویات این مادیات هستند كه باید فدای معنویات شوند!

پس بازگشت حسین بن علی علیهماالسلام به دنیا نیز لطف دیگری از خداوند است تا نوری را كه ظالمان از پرتوافشانی آن جلوگیری نمودند به رخ همه بشریت كشانده شود تا بشریت در پرتو این نور بفهمند هدف از خلقت انسان چریدن چند روزه در دنیای مادی كه همه آسایش هایش با سختی ها مخلوط است نبوده بلكه بداند تا وراء این حجاب های ظلمانی انواری از ملكوت ساطع است كه هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است!

آری بازگشت اهل بیت علیهم السلام برای انتشار آن معارفی است كه با خود به زیر خاك بردند و در زمان خود كسی را كه لایق دریافت آن باشد نیافتند !!

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : شنبه 4 مرداد 1393